printlogo


کد خبر: 131069تاریخ: 1393/10/10 00:00
از پاپانوئل تا حاجی فیروز از مربی خارجی تا داخلی

حسین جوادی: داستان دست رد علی کریمی بر سینه کارلوس و هاج و واج ماندن مرد پرتغالی در فرودگاه امام‌خمینی از قبل قابل پیش‌بینی بود،‌ شاید هم تعجب کارلوس از بی‌نظمی کمک‌مربی ایرانی خود و اینکه چرا در لحظه آخر دست به چنین اقدام «هاراگیری»‌گونه‌ای  می‌زند دور از انتظار نبود. کریمی از همان ابتدا هم که به جمع مربیان تیم‌ملی اضافه شد به نوعی وصله‌ای نبود که بتواند با حلقه نزدیکان کارلوس همخوانی داشته باشد و از همه مهم‌تر اینکه خود کی‌روش را می‌توان براساس گفته‌های خودش قضاوت کرد «من کتابی را که دیگران باز کرده‌اند چند سال پیش خوانده‌ام!» این همان مثال قدیمی
کوچه بازاری ما که می‌گفتند فلانی ورق را از پشت می‌خواند است یعنی آنقدر زیرک است که همه چیز را از پیش برنامه‌ریزی می‌کند و برای رسیدن به خواسته‌اش حتی حاضر است دست به تقلب بزند! حالا این منظور نیست که خدای ناکرده کی‌روش دست به تقلب زده ولی او دو سال قبل نیز با دعوت کردن فرهاد مجیدی و علی کریمی در برهه‌ای از زمان که احتیاج به حمایت هواداران روی سکوها داشت دست خود را رو کرد. کی‌روش بعد از گذشت چند بازی با نامه‌ای تحت عنوان خداحافظی این دو ستاره محبوب سرخابی مواجه شد و حتی اذهان عمومی نیز خیلی به این مربی حرفه‌ای خرده نگرفته‌اند که چرا دوباره ستاره‌های محبوبشان را در قامت بازیکنان تیم‌ملی نمی‌بینند. از پروسه زمانی صعود به جام‌جهانی تا پایان این تورنمنت  (در برزیل نیز با حمایت رسانه‌ها نمایش متوسط‌اش خیره‌کننده جلوه کرد) تا مرحله عقد قرارداد مجدد کی‌روش بار دیگر مثل «دژاوو» این اتفاق افتاد.  بهره بردن از محبوبیت یک بازیکن بازنشسته که هنوز محبوبیت دارد در کارتابل کاری مربیان خارجی تیم‌ملی قرار گرفت. (اینکه تیم کادر فنی را جمع می‌بندیم به دلیل این است که به استناد حرف‌های محمد نصرتی، مدافع سابق تیم‌ملی که گفته بود همه‌کاره تیم دنی گاسپارد است، به این نتیجه می‌رسیم که اکثر تصمیم‌گیری‌ها از سوی گاسپارد و همینطور جواد نکونام در انتخاب بازیکنان صورت می‌گیرد)‌ در همان زمان باز هم شائبه دو نام در کنار کادر فنی تیم‌ملی به گوش می‌رسید، ‌فرهاد مجیدی و علی کریمی. فرهاد در ابتدا خیلی هم بدش نمی‌آمد تجربه کوچکی در کنار کی‌روش داشته باشد، بعد از آن نیز می‌توانست رزومه قابل توجهی برای خیز برداشتن به سوی نیمکت استقلال داشته باشد ولی چه چیزی از طرف مشاوران مجیدی در گوش او زمزمه شد که آقای شماره 7 عطای دستیار بودن در تیم‌ملی را به لقایش بخشید معلوم نیست!؟ بعد از فرهاد نوبت آقای شماره 8 رسید که همیشه تصمیم‌هایش احساسی و همیشه یاغی‌گری‌هایش زبانزد خاص و عام است. جادوگر خیلی راحت پیشنهاد کی‌روش را پذیرفت و داستان حضور جادوگر در تیم‌ملی کلید خورد. کریمی آنقدر انگیزه داشت که هیجان را به سمت تیم‌ملی سوق می‌داد ولی یک اخلاق او باعث شد کم‌کم از حلقه دوستان کنار گذاشته شود. همان موضوعی که این روزها خیلی‌ها برای ماندن در پست‌های مختلف تن به آن می‌دهند و آن چیزی نیست جز مسامحه کردن! کاری که کفاشیان با گودرزی کرد،‌کوتاه آمد و خیلی‌ها را مانند داس در فدراسیون چید. همان کاری که کی‌روش کرد، ‌اعتراض نکرد تا همه چیز بر وفق مرادش تمام شود ولی کریمی باز هم اعتراض کرد. علیه اوضاع نابسامان تیم‌ملی و بی‌محلی به وزیر ورزش. در همین مدتی که کریمی از تیم‌ملی جدا شد آنقدر دلیل و فکت برای جدایی او روی خروجی رسانه‌ها قرار گرفت که طبق معمول ذهن از اصل ماجرا دور می‌شود ولی داستان اینجاست که در تیم‌ملی و اطراف آن تصمیم‌هایی گرفته می‌شود که فقط ظاهر زیبایی دارد و چون آب و رنگش برای ما مجذوب‌کننده است پس حتما درست است! تصمیم‌هایی که مربیان خارجی درباره مربیان داخلی می‌گیرند مصداق رفتارهای پاپانوئل در قبال حاجی‌فیروز است. پاپانوئل زیباست، ‌مهربان است و کادو می‌دهد، ‌عرض جغرافیایی برایش مهم نیست به همه جای جهان سر می‌کشد ولی از نظر ما حاجی‌فیروز سیاه است و برای به‌دست آوردن پول خرد گدایی می‌کند! کدام به فرهنگ ما نزدیک‌تر است پاپانوئل یا حاجی فیروز؟ و مقصر خود ضمیر «ما» است که نماد ایرانی و کسی که برکت می‌دهد را اینگونه پایین‌تر می‌بینیم... حالا فرقی نمی‌کند تیم‌ملی با کریمی که سابقه طغیان‌هایش در تیم‌ملی سر به فلک کشیده به نتیجه برسد یا بدون او، مهم این است که حتی کی‌روش هم ایرانیزه بودن را یاد گرفته و می‌داند منفعت را  بایدبه مصلحت ترجیح دهد.


Page Generated in 0/0223 sec