امیرحسین صفایی: تاریخ معاهدات بینالمللی ایران در 2 قرن اخیر را میتوان مترادف با تاریخ تجزیه این سرزمین دانست. دورانی که در برهوت غیرت و شرف دولتمردان و حاکمان، قدرتهای بزرگ عرصه را برای شکار امتیازات سیاسی و اقتصادی خالی از رقیب دیدند. این برهه که با استقرار سلسله بیکفایت قاجار آغاز شده و با برکشیدن اجنبیدوستان پهلوی به دست سرویسهای جاسوسی غربی تداوم یافته بود، نمایشگاهی از بیشرافتی، وادادگی، فساد و خیانت را مقابل چشم میگذارد.
گدایی «تحتالحمایگی» به مثابه یک فراگفتمان حاکم بر رفتار دولتمردان، پدیدهای است که میتوان آن را از نخستین مذاکرات و توافقات سیاسی حکومت قجری با بیگانگان تا انتهای کار پهلویها دنبال کرد. همین مصیبت بود که در دورانی طولانی از حیات سیاسی ایرانیان، «قائممقام»ها و «امیرکبیر»ها را به انزوا کشاند و کسانی را در مقابل بیگانه نشاند که جز کسب رضایت آنان به چیزی نمیاندیشیدند و در تقرب به «از ما بهتران» شرق و غرب از یکدیگر سبقت میجستند. هرچند ریشههای این انحطاط از اوان دوران قاجاریه و حتی پیش از آن قابل پیگیری است اما آغاز این عصر را میتوان با اغماض، از قراردادهای «گلستان» و «ترکمانچای» مطالعه کرد. دقت در شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران بسیار عبرتآموز و دردآور است.
در شرایطی که متاثر از فتوای مراجع و علما و رشادت عباس میرزا و سپاهیان ایرانی در جنگ با روسها پیروزیهایی به دست آمده بود که میتوانست ادامه یابد یا دستکم منافع ایران را تامین کند، اعتماد فتحعلی شاه به انگلیسیها که همواره در کسب رضایت آنان میکوشید و حمایت آنان را انتظار میکشید، کار را به شکست کشانید و نتیجه آن شد که مناطقی چون آذربایجان، ارمنستان و گرجستان از خاک ایران جدا و به روسیه ملحق شد. در کنار این، امتیازات اقتصادی و تجاری فراوانی نیز به دشمن تقدیم شد. به فاصله چند دهه از این افتضاح خیانتبار که ناشی از عدم اعتماد به نفس و اتکای کامل حاکمان ایران به بیگانه بود، در عهد ناصرالدینشاه توافق پاریس با انگلستان به امضا رسید و بخش غربی افغانستان شامل هرات را به طور کامل از ایران منفک کرد. در همین ایام ایران براساس پیمان «آخال» با روسیه از حکومت بر «ترکمنستان» نیز دست کشید. این وادادگی البته تنها به مسائل مرزی و سیاسی منحصر نبود.
تا سال 1890 میلادی چند امتیاز و انحصار مهم اقتصادی به شرکتها و افراد مختلف بریتانیایی تقدیم شد و تقریبا تمام منابع ملی را به ثمن بخس در اختیار دشمن سیریناپذیر قرار داد. امتیازات رویتر، رژی و تالبوت از آن جملهاند. کار به آنجا رسید که در 1907 میلادی انگلیس و روسیه در سنپترزبورگ طی قراردادی شمال و جنوب ایران را عملا میان خود تقسیم کردند سپس در دوران احمدشاه توافق رسوای 1919 میان ایران و انگلیس به امضای وثوقالدوله و پرسی کاکس رسید که براساس آن قرار بود تمام امور جاری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با اجازه آنان صورت گیرد. داستان مذاکرات پنهان این توافق بویژه رشوههای کلان پرداختشده به مذاکرهکنندگان ایرانی بسیار خواندنی و در عین حال غمانگیز است. قصه پرغصه امتیازات نفتی نیز از «دارسی» در عهد قاجار شروع میشود و قراردادهای مختلف دوران پهلوی مانند «گس- گلشائیان» و «کنسرسیوم» عملا بخش عمده منافع طلای سیاه را به جیب دولتها و کمپانیهای غربی سرازیر میکند. طبیعتا اینها همه ماجرای روی میز است. هنگامی که چنین امتیازدهیهایی به سادگی در منظر افکار عمومی و به شکل علنی در جریان است، حدس زدن جریانهای «زیر میز» و «پشت پرده» کار چندان دشواری نیست. مطالعه جزئیات حوادث تاریخی پیش گفته، هم جذاب و هم درسآموز است اما آنچه در این میان برای ایرانی امروز اهمیت دارد تنها مشغول شدن به این داستانها نیست. باید اندیشید که این روند ناصواب چگونه آغاز شد و چگونه تداوم یافت و تحت چه شرایطی کار به شکلی پیش رفت که در دوران پهلوی، ایران با تمام منابع زیر و روزمینی خود به شکارگاه اقتصادی و سیاسی دولتهای بزرگ مبدل شد. در این روند، هم نمودار رفتار حاکمان در طول زمان قابل بررسی است و هم رفتار جامعه مسلمان ایران و میزان حساسیت افکار عمومی در مقابل وابستگی و سازشکاری طبقه حاکم در مقابل بیگانگان شایسته مطالعه ریزبینانه است. مردم و دولتمردان ایران امروز بیش از هر زمان دیگری به این هشیاری نیازمندند. از این پس هر شنبه در ستون «ماجرا» بخشی از داستان معاهدات و توافقات خارجی ایران معاصر را روایت خواهیم کرد. استقلال و عزت ایران که رهاورد انقلاب اسلامی و شهیدان این آب و خاک پرارج است تنها با شعار باقی نخواهد ماند. باید گذشته را کاوید، چشمها را گشود و عزت و پیشرفت در سایه اسلام را برای آینده به پاسداری ایستاد. چنین باد!