حسین قدیانی: همایششان که نمایش بود، کنفرانسشان هم که سر از بیبیسی و فرانس 24 درآورد؛ بنازم آن سردار سپاه را که از همه دنیای طلحه و زبیر، حتی یک جلیقه ضدگلوله هم نخواسته است لیکن نمیگذارد پای داعش به مرز وطن برسد. تن رها کن، تا نخواهی پیرهن! که میگوید امشب، شبی از شبهای کربلای پنج نیست؟! تو داری در محور «سامرا - تکریت» با لعین داعشی میجنگی؛ اینجا در تهران، بعضیها دنبال تسویهحساب سیاسی با تو هستند. اللهاکبر از شرق ابوالخصیب که هنوز هم بر لبهای حاج حسین خرازی گل لبخند زیباست. نوشتم حاج حسین خرازی، یادم آمد سردار شهید، آستین بیدستش را هم داخل جیب خودش میکرد! این است حکایت سلمان و ابوذر! مقداد و عمار! جان کلام بیسیم بچههای کربلای پنج! سلمان، سلمان، سلمان... ابوذر به گوشم! اینک به جای بعثیها، بعضیها میخواهند بچهها را قیچی کنند! به گوشی برادر؟ به جای گیر دادن به طلحه و زبیر، بند کردهاند به سلمان و ابوذر. خود سلمان و خود ابوذر! مبارزه با فسادشان را نگاه کن! که میگوید امشب، شبی از شبهای کربلای پنج نیست؟! بصره... اطراف بصره... جنگ جمل... ناکثین میخواهند با فساد سلمان و ابوذر مبارزه کنند! بخندید! جنگ گاوصندوق با قلک و قمقمه! نخیر حضرت مستطاب! سلمان و ابوذر با قدرت، فاسد نمیشوند، شما فکری به حال طلحه و زبیر کنید! دیشب آن عکس معروف کربلای پنج را دیدم، دلم گرفت! از غربت سلمانها و ابوذرها دلم گرفت! بیرون مرزها داعش در فکر بریدن سر شیربچههای دلاور سپاه است، اینجا هم در داخل عدهای به خیال خود تکهپرانی میکنند. باکی نیست! سهم بچههای جنگ همین طعنههاست. سختتر از موشک میتران که نیست! شب بود اما حجم آتش، کار دوصد خورشید را میکرد! از سنگری، صدای زیارت عاشورا میآمد، از سنگری صدای هایهای گریه. که میگوید امشب، شبی از شبهای کربلای پنج نیست؟! زمستان 65 حسین خرازی میگفت «مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسند، نه درست». کجایی سردار که ببینی امروز مطبوعات ما علیه بچههای جنگ درشتی میکنند؟! من البته خوشحالم زنجیرهایها سپاه را میزنند! «جمل آنلاین» باید هم سلمان و ابوذر را بزند، چرا که تا خرخره سر در آخور طلحه و زبیر دارد! رسانههایی که لوگوی خود را یک روز با رنگ کروات جان کری ست میکنند و دگر روز با پرچم تروریستهای تکفیری، باید هم سپاه را بزنند! وطنفروش، باید هم سپاه را بزند! اجنبیپرست باید هم بسیج را بزند! در والفجر 8 شهیدی را میشناسم که وقتی دخترش به دنیا آمد، دقایقی از شهادتش گذشته بود. شگفتا از شرف بعضیها که در مبارزه با فساد، به جای آقازاده زبیر، به آرم «لااله الاالله» سپاه مشکوک شدهاند! به شهادت علمدار شهید کربلای پنج سپاه، نه فقط با دست خالی، که حتی با آستین بیدست هم برای انقلاب، پاسداری کرده است. دیروز و امروز ندارد. سپاه، هم اینور اروند امتحان خود را بهخوبی پس داده، هم آنور اروند. چه مینویسم که پاسدار جمهوری اسلامی، در حومه دمشق، سر داد تا حرم عقیله بنیهاشم به دست حرملههای روزگار نیفتد! در زدن سپاه، هر که با حرملههای روزگار همصدایی کند، بلاشک درلشکر عمر سعد است!
عزیز پاسدار! بعد از جنگ، درد خودش را مستتر کرد در نگاه تو. هم هست و هم نیست. شقایق، قایق عاشورا بود که عاشقانه نگاهت را دوست داشت، بی مزد و منت. بدر، اندازه تو درد نکشید. درد، مستقرِ سینه مرد است. حالا دیگر سنگر خوب و قشنگی نداری! این شهر برای تو سنگر نمیشود. مثنوی را در وصف تو باید سرود. برای تو، هنوز جنگ تمام نشده. قطعنامه هم نتوانست سرفههای تو را قطع کند. گاز خردل سینهات را کرده شرق ابوالخصیب و ریه تو قسمتی از غروب شلمچه است. سازمان ملل، صدام را متجاوز اعلام کرد اما اینجا بعضیها هنوز از نفس تو طلبکارند! که میگوید امشب، شبی از شبهای کربلای پنج نیست؟!