printlogo


کد خبر: 131528تاریخ: 1393/10/18 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با شروین قطعه‌ای، مدیر دوبلاژ و گوینده به بهانه سومین سال درگذشت امیرهوشنگ قطعه‌ای
اولین انیمیشن در ایران را پدرم دوبله کرد

علیرضا پورصباغ: امیرهوشنگ قطعه‌ای، بزرگمرد دوبله ایران و خاطره‌ساز‌ترین مدیر دوبلاژ ایران 3 سال قبل در چنین روزی درگذشت. مردی که انیمیشن‌های زیبایی همچون بلفی و لی‌لی‌بیت را برایمان دوبله کرد، مردی که استادانه مجموعه گوریل‌انگوری را برایمان دوبله کرد، 3 سال است که در میان ما نیست. به بهانه سومین سال فقدان این بزرگمرد خاطره‌انگیز که اغلب دهه شصتی‌ها دوستش دارند سراغ فرزند گرامی ایشان، شروین قطعه‌ای رفتیم. شروین قطعه‌ای دست‌کمی از زنده‌یاد امیرهوشنگ قطعه‌ای ندارد و خاطرات همین سال‌های در گذر را برایمان جذاب‌تر می‌کند. اغلب علاقه‌مندان سینما شروین قطعه‌ای را با صدای خاطره‌انگیزش روی کاپیتان جک اسپارو می‌شناسند. باری! پدر و پسر سهم بزرگی در شکل‌گیری خاطرات ما دارند و به بهانه سومین سال درگذشت امیرهوشنگ قطعه‌ای، مرد همیشه خندان و خوش‌اخلاق دوبله با شروین قطعه‌ای به گفت‌وگو نشستیم.
  با سینما چگونه آشنا شدید؟
از همان دورانی که اهمیت پیشه و شغل پدرم را دریافتم، نسبت به شغل پدرم کنجکاوی می‌کردم. البته ایشان آن زمان در بانک مشغول به کار بودند. یعنی اصلا کارمند بانک ملی بودند ولی همان اوایل می‌شنیدم که در حوزه دوبله مشغول هستند. با همان زبان کودکی به من فهماند که در فیلم‌ها جای هنرپیشه‌ها حرف می‌زند. آن موقع بابا بیشتر در تلویزیون فعالیت می‌کرد، سریال‌های متعددی را دوبله می‌کرد و من هم صدای پدر را بسیار می‌شنیدم.
 از سریال‌هایی که پدر کار کرده بود کدام را به خاطر می‌آورید؟
از میان سریال‌هایی که به‌خوبی خاطرم هست اسمیت و جونز بود که خود ایشان مدیر دوبلاژ بودند. با آقای والی‌زاده جای دو پرسوناژ اسمیت و جونز گویندگی می‌کردند؛ سریالی کابویی- وسترن بود. همچنین شعبده‌باز که آقای پرویز بهرام آن را مدیر دوبلاژی می‌کردند. از سریال‌های دیگری که ایشان گویندگی می‌کردند می‌توانم به گس‌استار، تسخیر‌ناپذیران، پیشتازان فضا و سریال تعقیب که جای راپرت کاپ قسمت‌هایی را پدر گفته بودند، اشاره کنم. اینها فعالیت ایشان پیش از انقلاب بود تا مقطع انقلاب که مدتی دوبله‌های سریالی تعطیل شد.
 از همراهی با پدر در دوبله خاطره‌ای هم دارید؟
با ایشان می‌رفتم استودیو. خیلی دوست داشتم بروم استودیو‌ را ببینم، مثلا استودیو پاسارگارد را یادم هست خیلی با ایشان می‌رفتم. فضای دو استودیو پاسارگاد و کاسپین را کاملا یادم هست. مثلا کاسپین یک حوض بزرگی داشت، درخت خرمالو داشت. از این خانه‌های قدیمی بود. دور تا دور اتاق. خیلی خوب یادم هست. وقتی داخل استودیو می‌رفتم پدر و دوستانش کار می‌کردند خیلی از این فضا خوشم می‌آمد و چون خیلی به فیلم دیدن علاقه داشتم از همان دوران کودکی، به هر حال این کار را هم دوست داشتم ولی فکر نمی‌کردم یک روزی وارد این حرفه شوم.
 پدر از بانک ملی بازنشست شد یا همینطوری بیرون آمد؟
بابا خودش را سال 1351 با 18 سال سابقه بازخرید کرد، فکر می‌کرد دوبله برایش همیشه به همین اندازه درآمد دارد. البته آن زمان به دلیل شرایط حاکم بر دوبله خیلی خوب بود ولی فکر می‌کرد که این درآمد بالا و وفور نعمت دوبله ادامه خواهد داشت. خود ایشان این اواخر خیلی پشیمان بود و می‌گفت نباید این کار را می‌کردم. البته بازخریدی به این دلیل بود که به کار دوبله نمی‌رسید. مثلا آن زمان «روزهای زندگی» را ایشان مثلا در دست دوبله داشت که نرسیده بود کامل دوبله کند که ادامه دوبله را به آقای افشاریه واگذار کرده بود. برای اینکه بیشتر به کار دوبله برسید بانک را ول کرد، آمد کاملا به حرفه دوبله پرداخت.
 خود شما کی وارد حرفه دوبله شدید؟
من دعوتی داشتم اوایل انقلاب، سنین نوجوانی. پدرم گفت که ما صدای نوجوان در دوبله نداریم. منتها من قبول نکردم چون خیلی خجالتی بودم، تا زمان دانشجویی که سال 71 بود شغلی نداشتم با اینکه تخصص داشتم، کار گرافیک کرده بودم، گرافیک خوانده بودم ولی یک مدت هم بیکار بودم بدم نمی‌آمد یک جایی مشغول شوم و به همین دلیل وارد دوبله شدم. خب! خیلی از دوبله خوشم آمد و استقبال کردم.
 مرحوم قطعه‌ای یکی از خصیصه‌های جدی‌اش این بود که خیلی اهل شوخی و گفت‌وگو و خنده بود می‌خواهم از حسن رفتارش بگویید. البته می‌دانم که مرحوم قطعه‌ای آدم شوخ و شنگ و باحالی بود.
همانطور که اشاره کردید بسیار آدم بذله‌گویی بود و در عین حال بسیار باهوش و تودار بود. این بذله‌گویی و به قول بچه‌های دوبله سرضرب‌گویی‌اش خیلی معروف بود. دو، سه تا از این سر ضرب‌گوها در دوبله داریم که یکی از آنها پدر بود. محیط کارش به خاطر همین اخلاق خوبی که داشت خیلی محیط خوبی بود یعنی بچه‌های خیلی دوست داشتند با ایشان کار کنند. خسته نمی‌شدند و راهنمایی هم که می‌کرد با اخلاق خوش توأم بود.
 پدر شما در دهه 60 کلی کارتون خاطره‌انگیز دوبله کرده است، کدامیک از آثار ایشان را به خاطر می‌آورید؟
اولین انیمیشنی را که در تلویزیون ایران دوبله شده است ایشان دوبله کردند. یک انیمیشن عروسکی بوده که نامش «تاندربرد» بوده است، برای اینکه خاطرم هست در آن راهروی تلویزیون، عکس‌های سیاه و سفید این انیمیشن را نصب کرده بودند که از پدر پرسیدم پدر اینها چیست.گفتم این انیشمین را من دوبله کردم که آقای فریبرز دوستدار، والی‌زاده و آقای افضلی از گویندگان پدر در این انیمیشن بودند. این مساله به قبل از به دنیا آمدن بنده بازمی‌گردد احتمالا قبل از سال‌ 1347. من که خردسال بودم ایشان را بسیار کم می‌دیدم، چون ایشان مرتب سر کار دوبله بودند. یعنی شب‌ها دیروقت می‌آمدند، روزهای تعطیل هم سر کار دوبله بودند. من همیشه دلتنگ ایشان بودم، چون ایشان را کمتر می‌دیدم. اوایل انقلاب به دلیل بیکاری مقطعی، بیشتر ایشان را می‌دیدم و رابطه خوبی هم داشتیم و خیلی دوست بودیم و با الفاظ صمیمی پدر را صدا می‌کردم. آدمی بود که نقطه تاریکی از او در ذهن ندارم که بخواهد مارا دعوا کند یا تشری بزند، اصلا. آدم فوق‌العاده مهربانی بود.
 ایمان دارم فقط چنین پدر مهربانی می‌توانست چنین انیمیشن‌‌هایی را دوبله کند.
گوریل‌انگوری را قبل از انقلاب من از کانال 5 آمریکایی‌ها می‌دیدم، البته با زبان اصلی. به پدر می‌گفتم این کارتون نمی‌آید شما آن را دوبله کنید؟ در این مقطع من 8 ساله بودم. به من گفت ان‌شاءالله اگر آمد من آن را دوبله می‌کنم که آمدنش شد بعد از انقلاب. اوایل سال 60 بود که این سریال آمد و یک روز آمد به من گفت گوریل‌انگوری را بنده دارم دوبله می‌کنم.
  چه حالی داشتید؟
خیلی خوشحال شدم چون کارتون‌هایی که پدر در مقطع دهه 60 و 70 دوبله کرد کارتون‌های زیبایی بودند. هر قسمت زمان کوتاهی داشت اما متن اثر ماندگار است چون دوبله‌های خوبی داشت. بعد از انقلاب ایشان خیلی انیمیشن کار کردند.
 کدام را به خاطر دارید؟
بلفی و لی‌لی‌بیت، ممول، باربا پاپا و بالتازار که ایشان نریشین آن را می‌گفت. خود من هم با کارتون وارد دوبله شدم. کاتون خاله‌ریزه و قاشق سحرآمیز. پدرم این انیمیشن را برای کانال یک دوبله می‌کرد و در این سریال کارتونی گوینده‌های خوبی هم رل می‌گفتند. مرحوم افضلی، جناب پزشکیان و خانم هاشمی که رل اصلی را می‌گفت. «زهرا آقارضا» معروف به «پری هاشمی» که همسر مرحوم احمد مندوب‌هاشمی (آقای اقتصادی) که فوت کردند. ایشان اغلب جای حمیده خیرآبادی حرف می‌زد. کارتون ماسک را بعدها کار کردیم که ژرژ پطرسی نقش اصلی را گفت، بازهم پدر مدیر دوبلاژ بود، پدر خیلی انیمیشن دوبله کرد. بعد از انقلاب انیمیشن خیلی وارد شد. کارتون‌های خیلی خوبی کار شد که بچه‌هایی که می‌گویند ما دهه شصتی هستیم با این کارتون‌ها خیلی خاطره دارند و ما هم خیلی لذت بردیم.
 دقیقا کسالت مرحوم قطعه‌ای چه بود که منجر به فوت شد؟
رنج‌های پدر با دیسک کمر آغاز شد یعنی ایشان اضافه وزن پیدا کرد و دیسک کمر گرفت. خوب به او رسیدگی نکردند و دوستان همکار، کایروپراکتیک را به ایشان پیشنهاد کردند. ایشان یکی از متخصصان خوب، پروفسور شیخ‌رضایی را پیدا کرد که پدر ایشان همکار پدرم در بانک ملی بودند که ام‌آرآی کرده بود و گفته بود من شما را از طریق طب خودم درمان می‌کنم. بچه‌های دوبله آمدند محبت کنند، دوستی خاله خرسه شد. گفتند کایرو پراکتیک بکن. کایروپراکتیک کار دستش داد. من از چند نفر هم سوال کردم چیز خوبی راجع به آن نشنیدم. خیلی هم اصرار کردم پدر این کار را نکن، چون بدنت خشک است، اضافه‌وزن هم داری، این کار جالب نیست. گفت نه، افضلی رفته و از این کار راضی است. همت مومیوند می‌گوید اقوام ما رفته‌اند و راضی هستند، به هر حال نمی‌توانست زیاد تکان بخورد، سیگار زیاد می‌کشید، دیگر مریضی توام با مریضی دیگری شد. دو، سه سال آخر خیلی رنج کشید از این بیماری.
 ولی روحیه‌اش خوب بود.
روحیه‌اش خوب بود، تنها شکایتی هم که حین مریضی‌اش داشت این بود که از دوبله دور بود. خیلی دلش برای دوبله تنگ می‌شد.
 آخرین کارهایش حضور در مجموعه ساعت شلوغی و حرف زدن جای کریس تاکر بود؟
آخرین کارهایش در قرن بیست و یکم همین‌ها بود، تلویزیون هم چندین کار انجام داد البته با فاصله‌ای بسیار زیاد. چند کار هم برای خود من گویندگی کرد. گویندگی‌های خیلی کوتاه برایش می‌گذاشتم.
 اما تیپ‌سازی پدر در دوبله فوق‌العاده بود. ما دهه شصتی‌ها که اینقدر از پدر خاطره داریم دلیلش همین تیپ‌سازی‌های مختلف است. در این کارتون‌ها تیپ‌سازی می‌کرد. خلاقیتش برای من شگفت‌انگیز است. مثلا صادق ماهرو خدابیامرز گوینده خوبی بود اما شکل «مردی گو» قبل از انقلاب داشت، خیلی معروف نبود ولی با گوریل‌انگوری احیا شد.
واقعیت این است که ماهرو با گوریل انگوری شناخته شد. با اینکه جای جک آلن حرف می‌زد، هاردی چندتایی گفته بود. قبل از انقلاب پدر خیلی تیپ نمی‌گفت. لاتی می‌گفت اما تیپ نه. اولا منفی زیاد نمی‌گفت اما بعد از انقلاب جای کاراکترهای منفی حرف زد که خیلی هم خوب بود.
 مثل لی ماروین که در دوبله دوم لیبرتی والانس گفت؟
در دوبله اول چه کسی لیبرتی والانس را کشت، نصرت‌الله حمید جای لی ماروین گفته بود اما پدر در دوبله دوم درخشید. ویلم دافو چند تا گفت که معمولا نقش‌های منفی او بود. برای خود من چند تا ویلم دافو گفت. هر موقع مظفری مدیر دوبلاژ بود ویلم دافو را می‌داد پدر می‌گفت. پدر که مدیر دوبلاژ بود گویندگی جای این رل را می‌داد مظفری. در روزی روزگاری مکزیک برای مظفری گفت. سه ایکس دو برای خود من گفت. یکی دو تای دیگر هم امکان دارد گفته باشد. یکی از کارهای بسیار خوبی که اوایل مدیر دوبلاژی من گفت فیلم پریشانی بود که جای نیک نولتی حرف زد که بعدا از آن چندین بار دیگر جای نولتی حرف زد .
 صدای پدر همچنان جوان بود؟
بله، ته صدای ایشان جوان بود. جوانگوی دوبله بود. منتها این اواخر به غیر از کریس تاکر جای مردان جاافتاده حرف می‌زد.
 موقعی که خبر فوت ایشان را دادند شما کجا بودید؟
تلویزیون داشتیم کار می‌کردیم.
  اگر کار باشد بچه‌های دوبله بی‌وقفه سرکار هستند.
ایشان یک پرستار داشت، من به خاطر مریضی پدر یک رگه‌ای نگرانی داشتم و آن موقع که پیش ایشان نبودم همیشه بخش مهمی از حواسم نزد ایشان بود. یک هفته‌ای بود که ایشان خیلی حالشان بد بود. تلویزیون داشتم گویندگی می‌کردم چند تکه از نقش را گفته بودم. تلفن که زنگ خورد من دلم ریخت. یعنی حس خیلی عجیبی داشتم. پیش خودم گفتم چیزی شده که این ساعت به من زنگ زده‌اند. از لرزش صدایش فهمیدم. به من نگفت چه شده اما گفت حال پدرتان بد است. به مدیر دوبلاژ کارم گفتم حال پدرم بد است. ایشان هم از قیافه من خواند که خبرهای بدی در راه است. با آقای نظامی کار می‌کردم که گفت برو. من هم آمدم و پدر رفته بود.
 غیر از مرتضی احمدی که چهره شناخته‌شده‌ای بود، اصغر افضلی، صادق ماهرو، امیرهوشنگ قطعه‌ای، مرحوم شایگان با یک غربتی از این دنیا می‌روند. این بزرگان خاطره‌های بزرگی برای ما ساختند ولی در عین غربت فوت می‌کنند مثلا ژاله کاظمی در غربت در آمریکا فوت می‌کند.
مرگ خانم کاظمی همه را شوکه کرد چون هیچ کس نمی‌دانست ایشان بیمار هستند. اغلب هنرمندان چنین سرنوشتی دارند. مثلا مترجمی داشتیم که «صد سال تنهایی» را ترجمه کرد، ترجمه به نظرم هنر است. همین یک ترجمه ایشان کم‌ سابقه‌ای نیست. زیر تابوتش به زور آدم پیدا کردند که بگیرند تا مزارش ببرند. اصلا نه بازتابی داشت، نه کسی ایشان را می‌شناخت در صورتی که بهمن فرزانه یکی از مترجمان تاریخ این مملکت بود. صد سال تنهایی را همه ما یک‌بار هم شده خوانده‌ایم. در دوبله غربت گوینده که چیز تازه‌ای نیست. تک‌چهره‌هایی مثل نوذری استثنا هستند. خدابیامرز نوذری اگر در دهه 60 در «صبح جمعه با شما» نبود یا «مسابقه هفته» را اجرا نمی‌کرد در غربت فوت می‌کرد. اما پدر من جزو آدم‌هایی بود که علاقه به مصاحبه نداشت. اصلا دوست نداشت. می‌گفت کار ما همینی است که انجام می‌دهیم و پخش می‌شود تمام. حالا من راجع به کارم حرف بزنم که چه بگویم، اصلا برای چه باید جلوی دوربین بروم، کلا به اندازه انگشتان یک‌دست برنامه تلویزیونی نرفت. علاقه‌ای نداشت که مردم چهره ایشان را بشناسند و معتقد بود به صدای ایشان لطمه خواهد خورد. نظر ایشان درست بود، من هم با آن موافقم.
 من خاطره‌های دهه شصتی را در گفت‌وگو با شما جست‌وجو می‌کنم.
زندگی من به عنوان فرزند ایشان همه‌اش خاطره است، نمی‌دانم چه بگویم که برای دیگران جالب باشد.
 خودت هم جزو خاطره‌ساز‌ها هستی و من جک اسپارو صدایتان می‌کنم.
من هرچه دارم از پدرم دارم. ایشان به من یاد داد، دست مرا گرفت، آورد در این حرفه و رموز آن را به من آموخت، من هم تا همان حدی که استعداد داشتم سعی کردم از آموخته‌های پدر استفاده کنم و در حرفه‌ام بازتاب داشته باشد. به هر حال ایشان استاد من بود و خب یک چیزهایی ژنتیک است، چه به لحاظ گوشه‌های صدا، چه به لحاظ توانایی که هست و خصوصا گوینده‌های قدیمی کار می‌کنند ششدانگ حواسم را جمع می‌کنم تا از آنها یاد بگیرم. آقای اسماعیلی که گاهی برای خودم لطف می‌کند گویندگی می‌کند اما من از ایشان همچنان یاد می‌گیرم چون معلم بودن را به صورت غریزی این بزرگان در خودشان دارند، کارشان را می‌کنند اما آموزش هم به ما می‌دهند.
 آیا حقش نبود مستندی راجع به این بزرگان ساخته شود و به مخاطبان دهه شصتی سیما نشان دهند که ‌ای آنهایی که با بلفی و لی‌لی‌بیت خاطره دارید یا آنهایی که با کلانتر آشنا هستید و با گوریل‌انگوری مثل تیتراژ برنامه کودک پرواز می‌کردید، این خاطرات را و دوبله‌های ماندگار را امیرهوشنگ قطعه‌ای برایتان ساخت؟ اصغر افضلی، صادق ماهرو، این افراد بودند که برای شما خاطره‌ساز شدند، جا نداشت به هنرمندان بیشتر پرداخته شود؟
در سال 40 پدرم جزو اولین گروهی بود که دوبله در تلویزیون را راه انداخت. از آن گروه والی‌زاده و وثوقی مانده‌اند. بقیه مثل مرحوم مانی و تاجی‌احمدی فوت کردند. 5 نفری سریال‌ها را دوبله می‌کردند. با سریال پلیس بین‌الملل شروع کردند ولی تلویزیون به مرگ این بزرگان بهایی نداد. در رسانه‌های خودمان فقط در کانال 6 یک خط زیرنویس کار کردند و برنامه هفت هم یک وله کوچک پخش کرد، در همین حد. ولی شما درست می‌گویید، اگر بیشتر به این بزرگان پرداخته شود خیلی بهتر است.
 بی‌مروتی به بچه‌های دوبله همین الان در حال رخ دادن است. پدر مرحوم شما سال‌ها مشکل بیمه داشت. الان خودتان مشکل بیمه ندارید؟
صددرصد. ما بیمه تلویزیون نیستیم. یکسری بچه‌های جدید بیمه تلویزیون هستند که چندان هم راضی نیستند. ما بیمه خانه سینما هستیم که مشکلات متعددی دارد. مثلا ما را بیمه طلایی کردند اما عملا خدماتی از جانب شرکت بیمه‌کننده پرداخت نمی‌شود. اتفاقا جلسه هیات مدیره داشتیم. بیمه طلایی می‌گوید که چون خانه سینما به تعهداتش عمل نکرده است. همیشه این مسائل را داشتیم. امثال پدر بنده که در سنین بالا بیمار می‌شوند و بیمارستان می‌روند همیشه مشکلات بیمه دارند. توقع داریم سازمان صدا و سیما بعد از 53 سال استفاده و بهره از خدمات دوبله کاری کند که ما روی هوای کار نکنیم، نه قرارداد داریم نه سامانی. به همین دلیل آقایانی که اخیرا وارد این حرفه شده‌اند این شغل را رها می‌کنند چون نمی‌توانند با درآمد این کار هزینه‌های خود و خانواده‌شان را تامین کنند.


Page Generated in 0/0234 sec