حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی*: بحث ما درباره گروههایی بود که گرفتار یکی از جلوههای خطرناک نفس شدهاند و آن عبارت است از غرور. غرور بلیهای است که اگر در وجود ما معالجه نشود، موجب هلاکت ما خواهد شد. منظور ما از غرور آن است که انسان فریب نفس و شیطان را بخورد و نوعی حالت سکون و آرامش به وضع و حالتی که دارد، پیدا کند و خلاصه به وضع خود راضی باشد و نگران حال خود در پیشگاه خدا نباشد. اما گروه ششم از مغروران، کارگزاران و مسؤولان حکومتی هستند، از پایینترین درجه دولتی تا بالاترین آن و در همه قوا و مراکز دولتی و قضایی و نظامی و انتظامی و قوه مقننه و نهادهای انقلابی و خلاصه! هرکسی که در حکومت دستی دارد.
نخست توجه به این نکته ضروری است که یکی از مشکلات بزرگ نظام دولتی و حاکمیتی ما توجه بیش از حد به کمیت و تهیشدن از کیفیت است. تورم بسیار کارمند و مدیر در نظام دولتی معضلی است که عملاً آن را فلج کرده است. طبق آمار جمع مدیران دولتی در ایران 400 هزار نفر است. این درحالی است که ژاپن با جمعیتی به مراتب بیش از ما [128 میلیون جمعیت] کلاً 400 هزار کارمند دارد! همین باعث شده است چرخه بروکراسی در ایران بسیار پیچیده و کند شود و متاسفانه با فساد اداری و انواع تخلفات همراه باشد. این بحث مهمی است، اما فعلاً به آن کاری نداریم.
روی سخن ما با مدیران و کارگزاران نظام در هر مرتبهای است. مدیر و مسؤول در هر ردهای به نوعی مورد توجه مردم و مراجعه آنان است. همین امر باعث میشود- اگر خودساخته نباشد- گرفتار خودشیفتگی و تکبر و غرور شود و خود را محور و بالاتر از دیگران بداند. به مردم اهمیت ندهد و آنان را عوام داند و خود را تافتهای جدابافته پندارد. بویژه نسبت به محرومان و طبقات ضعیف حالت تحقیر و تمسخر داشته باشد. به مشورت- جز با تعدادی محدود از کسانی که او را ستایش میکنند- تن
در ندهد. به قدرت دلبسته و برایش جذاب باشد و آن را چون طعمهای ببیند که چندروزی در اختیار او است و باید بهره خود را از آن ببرد. چنین مدیری دل به انسانهای چاپلوس میسپارد و از انتقاد بدش میآید بلکه لجاجت دارد و بر اشتباهات خود پافشاری میکند و از پذیرش خطا و اشتباهات خود و اطرافیانش سر باز میزند. او در برابر سخنان نرم چاپلوسان که او را ستایش میکنند، خود را وا میدهد و این سخنان برایش دلنشین و دلپذیر است اما از سخنان تند و درشت خیرخواهان میرنجد. درشتخو با خیرخواهانِ ناصح برخورد میکند اما در مقابل برابر دشمنان و دوستانِ چاپلوس نرم است! وعده میدهد اما به وعدههای خود پایبند نیست. از هوا و هوس اجتناب ندارد بلکه خواهشهای حقیر نفسانی بر او حاکم است و آرزوهای دور و دراز شخصی دارد. به این دلیل همواره بین افراط و تفریط سرگردان است و کارهای کوچک خود را بزرگ میپندارد اما کارهای بزرگ رقیب خود را تحقیر میکند و به هیچ میانگارد. برای او دستهبندیهای جناحی و باندی مهمتر از مصالح دینی و کشور است. رفیقباز و قومگراست و مصالح صاحبان ثروت و قدرت را مقدم بر عدالت و مصالح عمومی میداند. هرجا بین رضای خداوند متعال و رضای مردم و گروههایی که امکانات دارند، تعارضی دید، خشنودی آنان را بر رضایت خدا ترجیح میدهد. نسبت به کشور و مردم و آینده آن بیمسؤولیت است. او در ظاهر مومن است، بهگونهای که خود را مومن میپندارد و این از فریبهای نفس است که به خود و کارهای خود علاقهمند است اما در حقیقت باور قلبی به اصول و فروع دین ندارد. یعنی کارهایش فی سبیلالله نیست بلکه برای جلب رضایت نفسانیت خودش است.
همه این امور که بیان شد و چه بسا اموری که بیان نشد، از مصادیق غرور است که متاسفانه برخی مدیران و کارگزاران نظام گرفتار آن هستند. به خود و دور و بر خود نگاه کنیم؛ چرا گروهی از کارگزاران نظام گرفتار رفاهزدگی شدهاند و به تجملگرایی روی آوردهاند؟
مگر امکان دارد که کارگزار حکومت اسلامی، اهل دنیا و عشرتهای حقیر آن باشد و خود و خانوداهاش از قِبَل او مشغول کسب ثروت نامشروع و حرام باشند؟ چشم و همچشمی و اسراف در خانوادههای گروهی از مدیران ما غیرقابل باور است. اهتمام به وسایل لوکس و غیرضروری، توجه به دکوراسیون دفتر کار و منزل و لباسهای فاخر و میهمانیهای کذایی- آنهم از پول بیتالمال- چه ارتباطی با حکومت علوی دارد؟ چنین مدیری میتواند با دشمن اسلام و ملت مباررزه کند؟ آرمانگرا و کمالجو باشد؟ خود را وقف خدمت به مردم کند؟ به معنویت و روح نماز و بندگی خدا توجه داشته باشد؟ عاقلانه بیندیشد و حکیمانه عمل کند؟ اهل برنامهریزیهای درازمدت مبتنی بر مصالح اسلام و نظام و کشور باشد؟ تقوا داشته باشد؟ و خود را ملزم به پاسخگویی به مردم- ولینعمتان حقیقی خود- بداند؟ بگذاریم و بگذریم که سخن بسیار است و مجال اندک.