داریوش سجادی: قزلآلا از معدود جاندارانی است که برای تکثیر خود اقدام به شنا کردن برخلاف مسیر رودخانه کرده تا از آن طریق بتواند خود را از طریق تخمگذاری در مصب رود، تکثیر کند. تقدیری که به مرگ محتوم قزلآلا میانجامد و در برخورد طبیعیاش با سنگهای در مسیر با دست خود پایان خود را کلید میزند.
با انتشار درخواست «صادق زیباکلام» از دولت سوئد(!) مبنی بر اعطای جایزه صلح نوبل به مطهری، اکنون میتوان به وضوح قطعات پازلی را دید که طی آن قرار است «علی مطهری» در قامت یک «پروژه» همان نقشی را عهدهداری کند که پیشتر بر عهده «شیرین عبادی» گذاشته شده بود.
پروژهای که میتوان آن را «پروژه قزلآلا» نامید که فرجام محتومش پایان سیاسی و اجتنابناپذیر «علی مطهری» در سپهر سیاسی ایران است. هر چند بعید بهنظر میرسد مطهری آگاهانه و مشفقانه بازیگر این میدان شده باشد و ایشان در واقع قرینه پروژه شیرین عبادی است که توسط طراحان پروژه، انتخاب و با اعطای نوبل «بولد» شد تا از آن طریق بتوانند وی را در قامت یک ابزار علیه نظام به بازی بگیرند. نقطه مشترک عبادی و مطهری سطح نازل شعور سیاسی این دو در فهم تحولات دنیای سیاست بود و هست و همین سادهاندیشی بهترین ابزار جهت استفاده ابزاری از چنین اشخاصی است.
ظاهرا اکنون نیز با طرح لزوم اعطای نوبل صلح به مطهری قرار است «پردهداران» وی را در قامت یک دنکیشوت قهرمان به مصاف آسیابهای بادی بفرستند.
موفقیت یا عدم موفقیت طراحان «پروژه مطهری» ربط مستقیم به رواداری یا نابردباری اصحاب قدرت در ایران دارد.
نظام در مواجهه با پروژه مطهری یا میتواند با سر ریز سقف و آستانه تحملش با ایشان برخورد قضایی کند که در آن صورت با دست خود تمهید مناسب برای موفقیت این پروژه را مبذول داشته یا آنکه مانند ماجراجوییهای «محمد نوریزاد» با جدی نگرفتن و تن ندادن به بازی خود خواسته «عسس بیا منو بگیر» مشارالیه این فرصت را به مطهری بدهند تا در نهایت ایشان نیز خود را مانند نوریزاد مبدل به اسباب بهجت و نماد عبرت در سالن نمایش علنی سیاست در ایران بنمایند.