امیرحسین صفایی: در ادامه سلسله نوشتارهای هفتگی ستون «ماجرا»، اینک در بخش چهارم معاهده «ارزنه..الروم» را به مطالعه و بررسی مینشینیم. در بخشهای پیشین نگاهی مختصر به عهدنامههای «گلستان» و «ترکمانچای» داشتیم و شرایط و زمینههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی انعقاد آن دو معاهده را از نظر گذراندیم. همچنین ضمن معرفی میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده ایران در مذاکرات آن دو قرارداد، برخی گرایشات و اعتقادات غربگرایانه این رجل سیاسی را مختصراً از خلال سرگذشت و سفرهای خارجی او و سفرنامه مهم «حیرتنامه سفرا» مرور کردیم.
عهدنامه «ارزنه..الروم» با عثمانی از دو منظر عمده دارای اهمیت، در نقطه مقابل «گلستان» و «ترکمنچای» مینشیند؛ نخست از نظر تأمین حداکثری منافع ملی ایران در محتوای مذاکرات و قرارداد و دیگر از نگاه تیم مذاکرهکننده. هر چند به سبب دشمنی طرفهای مذاکره با ایران و همدستی جهت تضییع حقوق ایرانیان شباهتی عجیب از نقطهنظر شرایط سیاسی و پیرامونی مذاکرات به دو معاهده پیشین میبرد.
زمینههای عهدنامه «ارزنه..الروم»
درگیریهای سیاسی و نظامی با عثمانی را دستکم از دوران صفویه میتوان مستنداً پیگیری کرد. جهت تنویر ذهن خواننده محترم لازم به ذکر است امپراتوری عثمانی نزدیک به 6 قرن تا سال 1922 میلادی بر قلمرویی گسترده از منطقه غرب آسیا و مدیترانه حکومت میکرده و در دوران مورد بحث ما همه همسایگان غربی و جنوبی حال حاضر ایران تحت حکومت عثمانی قرار داشتهاند. در عصر صفویه چند جنگ میان دو کشور رخ داد و مناطق غربی ایران بارها مورد هجوم ارتش عثمانی قرار گرفت. آذربایجان و کردستان چند بار توسط عثمانیها تصرف شد و سپس مجدداً به دست ایران افتاد. این اختلافات و درگیریها در دوران نادرشاه نیز ادامه یافت. نادرشاه در چند جنگ مقابل عثمانیها به پیروزی دست یافت تا آنجا که در پاسخ به خوی کشورگشایی عثمانی، شهرهای مهمی در سرزمین عراق نظیر کربلا، نجف، سامرا، حله و اربیل را تصرف کرد و حتی حاکم موصل را بدون تصرف این شهر به اطاعت حکومت ایران درآورد. در این مرحله نادر به عثمانیها پیشنهاد صلح داد و برای اثبات حسننیت خود خاک عراق را از ارتش ایران خالی کرد اما عثمانیها با پیشنهاد صلح مخالفت کردند و همین مسأله جنگهای شدیدی را میان دو کشور در سال 1158 هـ.ق در پی داشت که همگی با غلبه کامل ایران همراه شد.
به سبب شکست، حکومت عثمانی سرانجام تن به مصالحه داد اما این مصالحه نیز اختلافات ریشهای دو کشور را درمان نکرد و در دوران قاجار نیز مرز ایران و عثمانی شاهد جنگها و تنشهای مکرر بود. در سال 1236 هـ.ق در عصر حکومت فتحعلیشاه درگیری وسیعی در مناطق غرب و شمالغرب میان سپاهیان دو کشور رخ داد که به پیشروی عمیق نیروهای ایران تحت امر عباسمیرزا در داخل خاک عراق انجامید. در این مرحله دولت ایران تقاضای صلح عثمانی را پذیرفت و عهدنامه ارزنه..الروم اول در سال 1239 هـ.ق میان دو کشور به امضا رسید. نماینده ایران در مذاکرات این قرارداد میرزاتقیخان فراهانی (امیرکبیر) بود. بر اساس بندهای قرارداد «ارزنه..الروم اول» مقرر شد ایران مناطق تصرف شده را به عثمانی بازگرداند. همچنین دولت عثمانی متعهد شد رفتار همیشگی خود در آزار زوار و حجاج ایرانی را اصلاح کند. 2 کشور همچنین توافق کردند ضمن استقرار سفیر در پایتخت یکدیگر، تعاملات اقتصادی دوستانهای با یکدیگر داشته باشند اما خطوط مرزی همچنان مبهم باقی ماند. در سال 1253 هـ.ق والی بغداد با سوءاستفاده از درگیری ایران در مسأله هرات به خرمشهر حمله برد و ضمن تخریب بخش وسیعی از منطقه، آن را به اشغال حکومت عثمانی درآورد.
نظامیان عثمانی خرمشهر (محمره) را غارت کرده و عده بسیاری از مردم را به قتل رساندند. این رخداد در دوران پادشاهی محمدشاه در ایران رقم خورد و تلاش چند ساله سیاسی او برای بازپسگیری خرمشهر و عذرخواهی عثمانی بیثمر ماند. در این برهه محمدشاه تصمیم گرفت مسأله را از طریق نظامی علاج کند و آماده حمله به عراق شد. سپاه عثمانی در این زمان در مصر شکست سختی متحمل شده بود و حمله ایران در صورت عملی شدن نتیجهای جز پیروزی قطعی در بر نداشت. سفرای انگلیس و روسیه که چنین پیروزی را برای ایران به صلاح نمیدانستند، موفق شدند با فشار بر دربار، تهاجم ایران را متوقف کنند و چنین کردند. روایات تاریخی نقش حاجیمیرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه را در این مسأله بسیار برجسته میدانند. بسیار مشهور است که آقاسی در مقابل بیگانگان دچار نوعی خودکمبینی بوده است به طوری که هر نامهای که به زیردستانش مینوشته و به مسائل داخلی ایران مرتبط بوده است، یک نسخه از آن را نیز به سفارتخانههای انگلستان و روسیه ارسال میکرده است! این «خودکمبینی»، «وادادگی» و «اعتمادسازی» موجب شده بود انگلستان و روسیه در مقاطع حساس از او در پیشبرد مقاصد خویش نهایت بهره را ببرند. در آن برهه مسأله حمله ایران به عثمانی که بیتردید میتوانست به سادگی امتیازات فراوانی را نصیب ایران کند و حتی شاید جغرافیای متفاوتی را برای مناطق غربی ایران رقم بزند با دسیسه بیگانگان متوقف شد. جالب است که آقاسی سالها بعد به سبب همین سابقه بیکفایتی و خیانت توسط امیرکبیر به کربلا تبعید شد و در همان شهر درگذشت. سرانجام روس و انگلیس که فتح بزرگ ایران را ناکام گذاشته بودند، موافقت شاه ایران را برای تشکیل کمیسیون حل اختلافات ایران و عثمانی کسب کردند. این کمیسیون شامل نمایندگان ایران، عثمانی، روس و انگلیس بود و در سال 1259 هـ.ق در شهر ارزروم آغاز به کار کرد. نماینده ایران در این مذاکرات وزیرنظام میرزاتقیخان امیرکبیر بود؛ فردی که نامش در تاریخ ایران بحق با دیانت، کفایت، استقلال و پیشرفت همراه است.
مذاکره سخت، مذاکرهکننده سخت
مذاکرات ارزنه..الروم را میتوان نخستین کنفرانس بینالمللی بین ایران و چند کشور خارجی دانست که از قضا و برخلاف عادت مألوف قاجاریه این بار فرد مناسبی ایران را نمایندگی میکرد. اگر خواننده محترم مباحث پیشین را به یاد بیاورد، مذاکرهکننده ایران در «گلستان» و «ترکمانچای» میرزا ابوالحسنخان ایلچی، یک یهودی جدیدالاسلام سست ایمان بود که در لندن به تشکیلات فراماسونری پیوسته بود و در مذاکرات بخش وسیعی از شمال ایران را به تحریک انگلیس، به روسها بخشید و اساساً و از ابتدا با مشورت سرگور اوزلی انگلیسی به قصد خیانت به عنوان مذاکرهکننده ایران انتخاب شد. این بار اما میرزاتقیخان و تیم مذاکرهکننده از میان جناح مؤمن مردمی و معتقد به مقاومت در برابر بیگانه انتخاب شده بودند. امیرکبیر برجستهترین شاگرد قائممقام فراهانی بود و در جریانی رشد یافته بود که در همان جنگهای ایران و روس نیز راهکار را در بسیج مردم با فتوای مرجعیت دینی جستوجو و بارها نیز ضربات کاری به دشمن وارد کردند. جریان مقاومت دینی به دنبال استقلال و پیشرفت با استفاده از نیروی ملت بود اما در مقابل شاهان قاجار و دیپلماتهای مایل به بیگانه به دنبال جلب حمایت قدرتها میرفتند و دست استمداد به سوی آنان دراز میکردند. هر چند همواره این دست خالی بازمیگشت. گویی این سنتی تاریخی است که تا امروز نیز بدون تغییر باقی مانده است. شاید اگر در جنگهای ایران و روس نیز جریان وابسته و واداده، توطئه نمیکردند، مقاومت مردم به نتیجه میرسید و اساساً کار به مذاکره منتهی نمیشد یا مذاکرات نتایجی چنین خفتبار به بار نمیآورد.
به هر حال میرزاتقیخان در همین شرایط به ارزروم اعزام شد و در مذاکرات چنان سخت به مطالبه حقوق و منافع ایران همت گماشت که این گفتوگوها بیش از 4 سال به درازا کشید. این اقامت و مذاکرات طولانی نتایج ارزشمندی برای ایران داشت و پافشاری و هوشیاری امیرکبیر موجب شد تمام مسائل موجود میان 2 کشور حل و فصل شده و حقوق سیاسی و مرزی ایران تماماً به رسمیت شناخته شود.
پس از 4 سال و نیم مذاکره، عزم پولادین امیر، نمایندگان عثمانی، روس و انگلیس را به زانو درآورد. در قرارداد ارزنه..الروم، خرمشهر و آبادان تحت حاکمیت ایران شناخته شد. همچنین به حاکمیت ایران بر ساحل شرقی اروندرود (شطالعرب) و حق ایران مبنی بر کشتیرانی در اروندرود اقرار شد. در این عهدنامه همچنین حدود مرزی ایران و عثمانی (مرزهای کنونی با ترکیه و عراق) به طور دقیق مشخص و مکتوب شد. این حدود مرزی تا به امروز در مرزهای غربی رسمیت دارد.
این پیروزی سیاسی در شرایطی به دست آمد که حداقل حمایت منطقی از میرزاتقیخان به عمل نمیآمد و حتی به عکس هرازچندی با فشار انگلیس و روسیه بر دربار، نامههایی برای وی به ارزروم ارسال میشد که کار او را در پیگیری مصرانه حقوق ملت ایران دشوارتر میساخت. نامههایی که در رفتاری شگفت پیش از آنکه به دست او برسد، به رؤیت نمایندگان و سفرای انگلیس و روسیه میرسید. میرزاتقیخان با وجود این شرایط داخلی و منطقهای مذاکرهای به غایت سخت را اداره کرد و با این حال هیچ مسالهای را لاینحل باقی نگذاشت.
رفتار مذاکراتی میرزاتقیخان
هرچند اسناد و صورتجلسههای مذاکرات ارزنه..الروم به دلایل نامعلومی موجود نیست اما از خلال برخی گزارشها و روایتهای نمایندگان طرفهای مذاکرهکننده میتوان به اسلوبی مشخص از روش و منش سیاسی و مذاکراتی امیرکبیر دست یافت. رفتاری که او بعدها در سمت صدراعظمی نیز شجاعانه از خود به نمایش گذاشت.
1- متانت و قاطعیت: رابرت کرزن، منشی مخصوص سفیر انگلیس که خود در مذاکرات ارزنه..الروم حاضر بوده است، درباره شخصیت میرزاتقیخان مینویسد: «این شخص از تمام ماموران عثمانی، ایران، روسیه و بریتانیای کبیر که در آن وقت در ارزنه..الروم حضور داشتند، جالب توجهتر بود و با هیچیک از آنان قابل مقایسه نبود». (تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون)
آنگونه که سفیر انگلیس در استانبول و نماینده آن کشور در مذاکرات روایت کردهاند: «وزیرنظام موقعشناس بود و بسیار سنجیده سخن میگفت و در مذاکرات شیوه بسیار ماهرانهای داشت. میدانست کجا باید دست بالا را بگیرد و کجا کوتاه بیاید. کجا استوار باشد و تندی نماید و کجا گذشت کند و نرمی به خرج دهد. پی برده بود در چه اموری روس و انگلیس با هم سازش کردهاند و در چه مواردی سیاستشان همسان نیست. او در محیط مذاکرات و در شهر بسیار سنگین و متین رفتار میکرد به حدی که دوست و دشمن را به خود جلب کرده بود». (فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران)
او اگرچه چهرهای متبسم داشت اما نه در خنده افراط میکرد و نه بیجا خشم میگرفت.
2- برخورد از موضع بالا: آنگونه که گزارش شده است امیر از توان استدلال بسیار بالایی برخوردار بوده است. وی در طول 4 سال هیچگاه در تنگنایی منطقی گرفتار و مغلوب نشد. او همواره برگ برندهای در آستین داشت تا به وسیله آن حریف را مغلوب کند و برخلاف برخی نگاههای کنونی مذاکره را بازی برد- برد نمیدانست بلکه سرسختانه و البته مستند و منطقی حقوق حداکثری ملت و کشورش را مطالبه میکرد و حرف خود را به کرسی مینشاند.
برای نمونه هنگامی که انور افندی، نماینده عثمانی بر سر بازگرداندن خرمشهر اشغال شده به ایران لجاجت میکرد و آن را جزئی از خاک عثمانی میدانست، امیرکبیر دست بالا را گرفت و بر اساس برخی مدارک تاریخی ادعا کرد بخشهایی از کردستان عراق نظیر سلیمانیه بخشی از قلمروی ایران بوده است و باید به ایران بازگردد.
او این دعاوی را در حالی مطرح کرد که میدانست عثمانی هیچگاه این مناطق را به ایران نخواهد داد اما طرح آن، دعوا را به خاک رقیب منتقل میکرد. وقتی مشاجرات بالا گرفت، امیر نامهای را از جیب خود خارج کرد که سلطان محمود ثانی خطاب به علیرضا پاشا، حاکم سابق بغداد نگاشته بود: «خرمشهر از آن ایران است، فورا آن را به آن دولت برگردانید و بعد از این سعی کنید چنین اموری که منافی عهدنامه و شروط موجود است، صورت نگیرد». این برخوردهای قاطع در کنار ترفندهای مذاکراتی در طول 4 سال بارها از میرزاتقیخان مشاهده شد تا سرانجام حاکمیت ایران بر خرمشهر و جزیره آبادان به رسمیت شناخته شد.
3- جلوگیری از اجمال و ابهام در اسناد عهدنامه: جاسازی عامدانه ابهام در قراردادها همواره شگرد کسانی بوده است که قصد داشتهاند از زیر بار تعهد کامل به آن شانه خالی کنند. این مساله در قراردادها و معاهدات سیاسی و حقوقی بسیار دیده شده است که نمونه آن عهدنامه ارزنه..الروم اول است که به دلیل مسکوت باقی گذاشتن بسیاری از اختلافات مرزی، زمینه را برای تجاوز سپاه عثمانی فراهم کرده بود. نمونه این ابهامها را در برخی توافقنامههای امروزی نیز میتوان نشان داد. هوشمندی و هنر مذاکره و نیز دشمنشناسی امیر در اینجا نیز کارساز بود.
نمایندگان عثمانی با پشتیبانی سفرای روس و انگلیس قصد داشتند بندی مبهم را بهعنوان ماده دهم عهدنامه در آن گنجانده و به تصویب برسانند به این صورت که: «این معاهده حاضره اساس صلح گردیده به مراد قرار دادن تفرعات مندرجه آن و بعضی خصوصیاتی که تسویه آنها فیمابین دولتین لازم است، دولتین تعهد میکنند که بعد از تصدیق کردن این معاهده از طرف وکلا تعیین نمایند». این سیاهبازی طرفهای مذاکره از چشم موشکاف میرزاتقیخان مخفی نماند. آنها تلاش داشتند با گنجاندن عبارات «تفرعات» و «بعضی خصوصیاتی که تسویه آنها... لازم است» مسائلی را که موفق به گنجاندن آنها در عهدنامه نشده بودند و در واقع از پس امیرکبیر برنیامده بودند در فرصتی دیگر مجددا مطرح کرده و با فشار روس و انگلیس به نفع خود فیصله دهند. او در این مسیر حتی توصیه صدراعظم بیکفایت ایران، حاجیمیرزا آقاسی را که به طور مکتوب برای او نوشته بود نپذیرفت و با عزم پولادین در مقابل آن ایستاد تا اینکه موفق شد ماده دهم پیشنهادی را از متن عهدنامه حذف کند. او ایستاد تا حقوق ایران را استیفا کند و شاید اگر چنین نکرده بود ایرانیان تا امروز نیز در مرزهای غربی خود دچار مشکلات عدیدهای بودند. میرزاتقیخان بهخوبی آگاه بود که باید از نقاط قوت کشور خود در مذاکره به تمام و کمال بهره گیرد و بهرغم ضعف نفس حکام قاجار، برتری نظامی ایران را بهعنوان یک برگ برنده روی میز مذاکره گذاشت.
میرزاتقیخان ستارهای بود که در آسمان ظلمانی حکومت قاجار درخشید. او مدتی پس از ارزنه..الروم به مقام صدراعظمی رسید و در مدت کوتاهی منشأ خدماتی ماندگار در تاریخ ایران شد. هرچند به سبب بدگویی بدخواهان و بیکفایتی سلطان «فصاد دژخیم نهاد اجل به فصد یمین و یسارش پرداخته و به دیار عدمش روانه ساخت.»
اما از مهمترین رفتارهایی که از او به کار امروز ما میآید منش شریف مذاکراتی او است. میرزاتقیخان ذرهای به دشمن اعتماد نکرد و در استیفای حقوق ملت خویش اندکی نیز کوتاه نیامد و به جای قاطعیت، نرمخویی و سستی ننمود. بیش از اندازه به دشمن لبخند نزد و داشتههای ملی مردم خویش را برای خوشامد «دیگران» تحقیر نکرد. او چنانکه از استاد خود قائممقام فراهانی آموخته بود، معتقد به مقاومت دینی و استفاده از ظرفیتها و تواناییهای داخلی بود؛ همچنان که پیشرفت و درمان عقبماندگی تاریخی کشور خود را پیگیری میکرد. امیر پیشرفت را از مسیر وابستگی دنبال نکرد. او هرچند ادعای حقوقدانی نداشت اما شاهکاری از هوشمندی و حقخواهی را به نمایش گذاشت تا نام و منش او در دفتر دولتمردی و سیاستورزی دینخواهانه ایرانزمین برای همیشه جاودانه به یادگار بماند.