printlogo


کد خبر: 132509تاریخ: 1393/11/5 00:00
نامه حاج‌قاسم سلیمانی برای نویسنده کتاب «من زنده‌ام» و پاسخ نویسنده
هزاران‌بار به تو مرحبا گفتم

معصومه آباد در کتاب «من زنده‌ام» توانست مخاطبان زیادی را پای خاطرات اسارت خود بنشاند؛ حالا «سردار سلیمانی» پس از خواندن کتاب نامه‌ای برای نویسنده آن نوشته است. نامه‌ای که پاسخ آباد را به همراه داشت. «قاسم سلیمانی» فرمانده سپاه قدس ایران پس از خواندن کتاب «من زنده‌ام» 2 یادداشت برای معصومه آباد نویسنده این کتاب نوشته است.
به گزارش مهر، سلیمانی در نامه اول خود که آن را در بغداد نوشته است، حس خود را نسبت به این کتاب زیبا بیان کرده است. در این نامه آمده است:
«بسمه تعالی»
خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه‌جا با تعصب مراقبت می‌کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس به‌دنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟
آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند».
در دومین نامه حاج‌قاسم که در «نینوا» نوشته شده، وی با اشاره به رشادت‌های معصومه آباد می‌گوید: «ان‌شاءالله کتابت را به همه زبان‌ها ترجمه می‌کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول‌الله چگونه بوده است».
متن دومین نامه قاسم سلیمانی به این شرح است:
«خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی، سعی کن در این آزادی اسیر نشوی.
ان‌شاءالله کتابت را به همه زبان‌ها ترجمه می‌کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول‌الله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه اینگونه معصوم بوده است.
به تو به‌عنوان خواهرم، به‌عنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می‌کنیم.
حقیقتا شگفت‌زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم».
گفتنی است معصومه آباد، نویسنده کتاب و عضو فعلی شورای شهر تهران نیز در یادداشتی نسبت به ابراز لطف «حاج‌قاسم» واکنش نشان داده است.
آباد در نامه خود برای سردار سلیمانی آورده است:
 «قاسم و احمد و مهدی و محمد و حمید و... همگی در هیبت‌ها و شکل‌های مختلف اما یکی هستید. خاک جبهه و 8 سال دفاع مقدس همه رنگ‌ها را از شما گرفته و به رنگ صبغه الله در آورده است؛ «صبغه.. الله و من احسن من الله صبغه..». برادرم، یادداشت‌های شما نسخه‌ای مشابه از وصیت شهدا بود و پژواک صدای احمد را در من طنین‌انداز کرد».
نویسنده کتاب «من زنده‌ام» همچنین در بخش دیگری از نامه خود آورده است: «برادرم، در آسمان وجودت تلألو ستارگان بی‌شماری است که می‌درخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه‌ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت، ایمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت اما آنچه گوهر وجود تو را متعالی و مرزها را برای تو بی‌اعتبار کرده غیرت است که هر جا صدای مظلومی را می‌شنوی قد و قامت تو پدیدار می‌شود».
وی همچنین با اشاره به حماسه‌آفرینی‌های سردار سلیمانی می‌نویسد: «تو سردار سلحشور، امروز برای تحقق ارزش‌های دینی و انقلابی، با دنیا و عافیت‌طلبی قهر و وداع کرده‌ای. آنچه در نینوا نوشته‌ای را حتما سرمشق زندگی خود قرار می‌دهم و به چاپ رساندم تا همه دینداران و ارادتمندان تلاش کنند تا خود را از اسارت دنیا خلاص کنند».
متن نامه «معصومه آباد» در پاسخ به دستنوشته‌های سردار سلیمانی که با عنوان «راهی به سوی سعادت» نگاشته شده، به این شرح است:
«سردار سلحشور قاسم سلیمانی؛
یادداشت‌های زیبای شما بر کتاب «من زنده‌ام» همزمان با سالگرد عملیات کربلای ۵ به دستم رسید. در برنامه‌ای به یاد شهید حمید اردستانی و 8 تن از شهدای محله امیریه (مسجد پنبه‌چی) بعد از نماز مغرب و عشا سخنرانی داشتم. صحن و سرای مسجد طبقه بالا و پایین مملو از جمعیت و فضا کاملاً با نخل‌ها و خاکریزها و عکس‌های شهدا مزین شده بود و حال و هوای جبهه را تداعی می‌کرد. بعد از سخنرانی و ذکر خاطرات اسارت و زندان الرشید و استخبارات، می‌خواستم از میان آن نخل‌ها عبور کنم که تعداد زیادی دور من جمع شدند، آرام زیر گوش من گفتند: خواهر آباد تو در کتابت نوشته‌ای دنیا بداند که ما هنوز شب‌ها با کابوس الرشید، الانبار و تکریت از خواب می‌پریم... ما آمده‌ایم که بگوییم ما انتقام رنج روزهای جوانی شما را می‌گیریم. با اشتیاق صفحه تلفن همراهشان را نشان دادند. عکس شما پشت زمینه تلفن‌هایشان بود و گفتند ما در رکاب ایشان منتظر یک اشاره‌ایم. آنها به پاس همه رشادت‌ها و دلاورمردی‌های شما و همراهانت اعلام آمادگی می‌کردند تا مرام و مسلک غیرت و جوانمردی تو برایشان الگو باشد. یاد همه شهدای دفاع مقدس و کربلای 5 و یاد برادر شهیدم احمد هم گرامی باد و چقدر شما والفجری‌ها و کربلایی‌ها و خیبری‌ها و... شبیه هم شده‌اید. قاسم و احمد و مهدی و محمد و حمید و... همگی در هیبت‌ها و شکل‌های مختلف اما یکی هستید. خاک جبهه و 8 سال دفاع مقدس همه رنگ‌ها را از شما گرفته و به رنگ صبغه‌الله درآورده است. «صبغه.. الله و من احسن من الله صبغه..». برادرم! یادداشت‌های شما نسخه‌ای مشابه از وصیت شهدا بود و پژواک صدای احمد را در من طنین‌انداز کرد. او در وصیتنامه‌اش نوشته است «ما از مردن هراسی نداریم اما از این می‌ترسیم که بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر هم نسوزیم که روشنایی می‌رود و جای خود را به شب می‌سپارد. چه باید کرد هم بایستی امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم که فردا شهید نشود.» اگر چه منظومه اندیشه و دریچه نگاه شما مملو از شاهکارهای اخلاقی و انسانی است که می‌تواند برای بشریت عبرت‌آموز باشد بی‌مناسبت نیست خاطره آخرین لحظه شهادت احمد و مهدی را از زبان یکی از همرزمانش بازگو کنم: در کشاکش عملیات وقتی احمد دید دوست و همرزم قدیمی و همیشگی‌اش ترکش خورد اما با تنی مجروح و زخمی هنوز می‌رزمد تا ایستاده شهید شود غیرتش به جوش آمد و مهدی را قلمدوش کرد. او در حالی می‌رزمید که روی یک دوشش اسلحه و بر دوش دیگرش شهید مهدی بود و در همان لحظه دشمن زیباترین تصویر جنگ را شکار کرد و 2 دوست و 2 برادر در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند. احمد در فراز دیگری از وصیتنامه‌اش نوشته است: می‌ترسم خونین‌کفنان در غربت بمیرند تا خوش‌باوران غرب کام بگیرند. وقتی پیکر احمد و مهدی را از خاک جبهه برداشتند دست احمد هنوز به گردن مهدی قلاب بود گویی این دست آخرین عضو بدن او بود که تسلیم شد و امروز احمد و مهدی در گلزار شهدای اهواز کنار هم آرمیده‌اند.
برادرم! در آسمان وجودت تلألو ستارگان بی‌شماری است که می‌درخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت، ایمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت اما آنچه گوهر وجود تو را متعالی و مرزها را برای تو بی‌اعتبار کرده غیرت است که هر جا صدای مظلومی را می‌شنوی قد و قامت تو پدیدار می‌شود.
نمی‌دانم غیرت از چه جنس و حسی است و عیار آن چقدر است اما غیرت تنها عنصر ذی‌قیمت حیات آدمی است که فراتر از یک حس یا یک جنس است. کاش عیار مردان را با غیرت و زنان را با حیای   آنان سنجش و میزان می‌کردند. سرمایه‌ای که به فرهنگ ما غنا می‌بخشد اگرچه امروز مورد هدف و تاراج دشمن قرار گرفته تا از نسل ما چیزی باقی نگذارد.
در کنار همه جملات زیبایت غیرت خودنمایی می‌کرد، تا آنجا که نگران این بودی که نگاه نامحرمان به عکس روی جلد نیفتد. چه افتخاری بزرگ‌تر از این که حتی عکس خواهرت از نگاه نامحرم درامان باشد.
دلنوشته‌های شما آنچنان گرم و با صلابت اما آرام بر جانم فرو نشستند که گویی از خاک همان سرزمین و از جوهره آب فرات آنها را ساخته و نگاشته بودی و چقدر خوب فهمیده بودی نگاه غیرتمند برادران آزاده همانند دژ مستحکمی پیرامون ما کشیده شده بود که می‌توانست هر نگاه شرور و بدخواهی را از ما دور کند و در همیت این عنصر گرانبها در کنار هم با افتخار زندگی می‌کردیم.
قلب سرشار از محبت و عطوفت شما با خواندن کتاب «من زنده‌ام» که حکایت مقاومت و ایستادگی توأم با درد و رنج خواهران شما بود دل رئوف رهبر و مقتدای‌مان و تو و بسیاری از دوستداران دین و وطن را در اندوه فرو برد و چشمان شما را‌ تر کرد اگرچه این اشک و اندوه غیرت و جوانمردی است و این سند زبونی و رسوایی قومی است که با هیچ دین الهی و آیین و اساسا انسانیت نسبت ندارد و تو سردار سلحشور امروز برای تحقق ارزش‌های دینی و انقلابی، با دنیا و عافیت‌طلبی قهر و وداع کرده‌ای. آنچه که در نینوا نوشته‌ای را حتما سرمشق زندگی خود قرار می‌دهم و به چاپ رساندم تا همه دینداران و ارادتمندان تلاش کنند خود را از اسارت دنیا خلاص کنند. اگر ما در دوره‌ای از تاریخ کشورمان به دلیل آنکه جنگ بر ما تحمیل شد و مجبور به دفاع و مقاومت بودیم اما در خلال آن حماسه شاهکارهای بسیار انسانی و اخلاقی آفریده شد پس چگونه دنیای بی‌رحم امروز می‌تواند ما را متهم به مرام غیرانساندوستانه و غیراخلاقی (آدم کشی و قتل) کند که نه تنها با اسلام که با هیچ آیینی سازگاری ندارد.
آنها نشنیده‌اند و نخوانده‌اند امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: من خود از زبان پیامبر شنیدم که فرمودند، از مثله کردن هر چند سگی گزنده باشد بپرهیزید تن و بدن میت آنقدر کریم و محترم است که باید در حریمش نماز بگذارید.
امروز مدعیان ادب و آزادی گستاخانه حرمت پیامبر رئوف و رحیم ما را می‌شکنند، اگرچه ما را در دفاع از حریم مقدس و مبارک آن حضرت همدل و همصدا کرده‌اند. آنها نمی‌دانند که ترنم صدای قلب ما فقط با محبت اهل‌بیت هماهنگ است.


Page Generated in 0/0079 sec