شهرام خرازیها: کارگردانهای قدیمی تئاتر عمدتا به فضاهای شهری رو آورده و به رئالیسم گرایش داشتهاند. رئالیسم بیکشش و خستهکننده این نمایشها تماشاگران را بشدت متعجب و مأیوس کرده است. تقریبا اکثر آنها متفقالقولند که نمایشهای دهههای 60 یا 70 این کارگردانها بسیار حرفهایتر و جذابتر از نمایشهای جدید آنهاست. تعدادی از این آثار اصلا ایرانی نیستند و واقعا فرقی نمیکند که بستر قصه ایران باشد یا یک کشور دیگر؟! نمایشنامههای رئال ایرانی امسال آکنده هستند از دیالوگهای بسیار خشک و رسمی و به دور از محاورات روزمره مردم. گرایش به مینیمالیسم و حذف یا کمرنگ کردن قصه این دسته از نمایشنامهها و نمایشها را به سوی رادیویی شدن سوق داده و از جذابیت انداخته است. خوشبختانه بروبچههای شهرستان چه قدیمیها و چه نسل جدید از این موج رئالیسم تصنعی بیهدف خود را مصون نگه داشته و امسال واقعا از حیث محتوا،اجرا و طراحی صحنه از بچههای تهران جلوتر بودند. شهرستانیها تئاتر را با رادیو اشتباه نگرفتهاند.
به کفشات نگاه کن
مخاطب نمایش «به کفشات نگاه کن» (حمیدرضا حاجیملاحسینی) کودکان و نوجوانان هستند. متن نمایش به قلم منوچهر اکبرلو سرشار از ایدههای خلاقانه است. داستانهای کوتاه و موقعیتهای مختلف این نمایش با کفش به هم پیوند میخورند. مخاطب با انواع و اقسام کفش آشنا میشود و بر بستر این آشنایی نمایش بدون هیچ دیالوگ یا منولوگی پیش میرود. ملاحسینی در پیاده کردن تکنیکهای مختلف نمایشی بالاخص سایهبازی و پانتومیم موفق است. بازیگران ارتباط خوبی با مخاطب برقرار میکنند. بازی فیزیکال مجید نصیری بسیار حرفهای و شایسته تحسین است. نصیری درک عمیقی از نقش داشته و ایستها و مکثهای حسابشدهای دارد. ورود نمایشنامهنویس به حیطه جنگ و کودکانی که قربانی آتشافروزی بزرگسالان میشوند تاثیر نمایش را دوچندان کرده است. «به کفشات نگاه کن» نمایش سالم و قابل دفاعی در حیطه روانشناسی کودک نیز محسوب میشود. پیامهای اخلاقی و تربیتی نمایش بدون توسل به شعارپراکنی و اغراق بهخوبی به کودکان و نوجوانان انتقال مییابد. «به کفشات نگاه کن» یک سر و گردن بالاتر از بقیه نمایشهای تهرانی فجر سیوسه بود.
اولیورتویست
بیش از یک قرن از شهرت جهانی و فراگیر «اولیور تویست» چارلز دیکنز میگذرد و این رمان همچنان بهعنوان یک منبع اقتباس مورد استفاده فیلمنامهنویسها و نمایشنامهنویسها قرار میگیرد. اصغر خلیلی با نمایش «اولیور تویست» تلاش کرده تا اجرای مدرنی از رمان معروف دیکنز ارائه دهد. ترتیب رخدادها تقریبا به همان گونهای است که در کتاب آمده و بخشی از وقایع پایانی هم حذف شده است. خلیلی آگاهانه رمان را خلاصه و فشرده کرده و از میدان دادن به ماجراهای جانبی و فرعی پرهیز آشکار داشته است؛ این رویکرد به سریع شدن ریتم نمایش انجامیده است. نقشها به تبعیت از رمان در قالب «تیپ» پرورانده شده و گسترش یافتهاند، نه در قالب «شخصیت»؛ این آدمها بیشتر به جهان نمایش تعلق دارند تا به ادبیات و رمان دیکنز. بخش عمدهای از باورپذیری تیپها مدیون بازی کمنقص بازیگران و چهرهپردازی بسیار حرفهای نمایش است. خسرو شهراز که در سالهای اخیر بسیار پرکار شده و نقشهای به چشم آمدنی و خاصی را میپذیرد، این بار در نقش فاگین خوش درخشیده است. او صدای انعطافپذیر و بیان بسیار خوبی دارد و آنقدر بر میمیک مسلط است که میتواند زیر گریم سنگین هم احساسات و عواطف مختلف را در چهرهاش بازتاب دهد. جواد مولانیا در هر دو نقش پزشک و جک بازی روان و قابل باوری دارد. او در نقش پزشک که 40-30 سال از سن واقعیاش بزرگتر است، یک بازی کوتاهمدت بهیادماندنی ارائه میدهد و ثابت میکند که گاه یک بازی خوب و از پیشطراحی شده میتواند به ارتقای قابل توجه نقش بینجامد. برای پی بردن به مهارت مولانیا فقط کافی است دقت کنیم به تفاوت فیزیکال و دینامیک نقشهایی که برعهدهاش گذاشته شده؛ او در نقش پزشک باید یک پیرمرد کمتحرک با قامت خمیده را به نمایش بگذارد و در نقش جک یک دزد جوان زبر و زرنگ و فرز و چابک را. بازیگران «اولیور تویست» بخش مهمی از موفقیت خود را مدیون هنر چهرهپرداز هستند. طراح گریم نمایش درک درستی از تیپها داشته است، این درک درست در چهرهپردازی فاگین، تابوتساز، پزشک و خانممان کاملا نمود دارد. گریم و پوشش دقیق و پر از جزئیات تابوتساز و پزشک بهرغم حضورکوتاهمدتشان در صحنه حاکی از اهمیتی است که عوامل نمایش بالاخص تهیهکننده برای تماشاگران قائل بودهاند در حالی که در تئاتر ایران معمولا برای کاستن از هزینهها به چهرهپردازی و طراحی لباس نقشهای کوتاه اهمیت چندانی داده نمیشود. برای پی بردن به اهمیت کار و هنر گریمور کافی است به این نکته دقت کنیم که بسیاری از تماشاگران تا پایان نمایش متوجه نمیشوند که هر دو نقش پزشک و جک توسط یک نفر بازی شده است.