محمدصادق حاجصمدی : پیش از این گفته شد که ملک سعود بن عبدالعزیز با کودتای برادرش فیصل مجبور به کنارهگیری از سلطنت شد و فیصل بن عبدالعزیز در سال 1964 به سلطنت رسید. وی سومین فرزند ذکور عبدالعزیز و ثمره ازدواج عبدالعزیز با طرفه بنت عبدالله بن عبداللطیف آلالشیخ بود. نکتهای حائز اهمیت که خاندان آلسعود را با آلالشیخ که ایدئولوژی عربستان وهابی را در دست دارند پیوند میدهد و این امر کمک شایانی به فیصل در رسیدن به قدرت و حفظ آن کرد. فیصل عملا توسط عبدالله بن عبداللطیف بزرگ شده بود که معلم عبدالعزیز نیز بود و در نتیجه فیصل فردی مذهبی بارآمد.
آلسعود که علاوه بر تکیه بر سیستم امنیتی و نیروی نظامی و استفاده از قدرت سخت در داخل عربستان، عمده اقتدار خود را بهوسیله خاندان آلالشیخ بهدست آوردهاند حکومتشان را به همان وسیله تداوم بخشیدهاند. آلالشیخ فرزندان محمد بن عبدالوهاب هستند و منظور از شیخ همان محمد بن عبدالوهاب است. نوادگان عبدالوهاب بزرگترین خانواده متحد آلسعود در عربستان هستند که ریاست مذهب وهابیت را برعهده دارند و در حال حاضر عبدالعزیز بن عبدالله مفتی اعظم عربستان و امام جمعه حرم مکی شریف است. بزرگ خاندان آلشیخ محمد بن ابراهیم مفتی کشور عربستان بود که فیصل با استفاده از نفوذ وی توانست سعود را عزل کند. لکن فیصل در سنین جوانی با داییاش محمد بن ابراهیم در زمینه روابط با انگلستان اختلاف پیدا کرد، چرا که برخلاف فیصل، شیخمحمد موافق رابطه با غرب نبود. این اختلاف تا بدانجا پیشرفت که باعث شد فیصل داییاش را در خانهاش در حجاز که زمانی حکومت آن را بر عهده داشت تحت مراقبت قرار دهد و به تدریج به آلالشیخ بدبین شود. اولین گامی که فیصل برای کم کردن نفوذ خانواده آلالشیخ برداشت، لغو موروثی بودن مقام مفتی کشور بود که بهطور سنتی یکی از آلالشیخ آن را برعهده میگرفت. از این رو برای تعیین مقام مفتی کشور ادارهای را وابسته به شورای وزیران ایجاد کرد تا مفتی اعظم را برگزیند. علاوه بر آن نیز دانشگاهی ویژه مطالعات دینی در مدینه و دانشکدهای تحت عنوان دانشکده شریعت در مکه تاسیس کرد و بودجه قابل توجهی به آن اختصاص داد و به دانشجویانش حقوق ماهانه پرداخت کرد. سپس همین دانشجویان در دوایر دولتی مانند دستگاه قضایی، مساجد و آموزش و پرورش و... بهکار گرفته شدند و اینچنین قسمت اعظمی از نفوذ آلالشیخ در دستگاههای مذهبی و دولتی از دست رفت. سرانجام اقدامات فیصل باعث وابستگی علمای بزرگ و مقام مفتی این کشور به حکومت پادشاهی شد، در حالیکه قبلا چنین چیزی برای مقام روحانیت در عربستان وجود نداشت و همانند اروپای قرون وسطی، علمای عربستان از استقلال نسبت به دولت برخوردار بودند.
فیصل در 14 سالگی (سال 1919) به جای پدرش عبدالعزیز به دعوت انگلستان به لندن رفت و 5 ماه در آنجا ماند و طی آن به فرانسه نیز مسافرت کرد و اولین نفر از آلسعود بود که به انگلستان و فرانسه سفر کرد. عبدالعزیز همچنین در سال 1922 فیصل را با 6 هزار نفر به عسیر فرستاد و او عسیر را با قساوت تمام فتح کرد. 3 سال بعد پدرش او را به سمت نایبالسلطنه حجاز برگزید و او را مسؤول اخوان کرد. اخوان شبه نظامیانی بدوی از قبایل وهابی بودند که نقش عمدهای را در به قدرت رسیدن آلسعود بازی کردند و سلفیگری و افراطشان به اختلاف مذهبی با آلسعود ختم شد و بر عبدالعزیز شوریدند و در 1930 شورش آنها طی درگیریهای مسلحانه با شکست مواجه شد اما آنهایی که از ایشان باقی مانده بودند به اردوی عبدالعزیز بازگشتند و نیرویی وفادار را تشکیل دادند که بعدهها به گارد ملی موسوم شد. با این حال میتوان گفت فیصل در زمان رهبری اخوان فرماندهی بزرگترین و مهمترین نیروی نظامی آلسعود را بر عهده داشت که از او در مقایسه با برادرش سعود فردی لایقتر ساخت. فیصل با مرگ پدر و روی کار آمدن سعود به مقام ولیعهدی رسید. با این حال به دلایلی که پیش از این عنوان شد آلالشیخ و آلسعود به ملک سعود فشار آوردند تا فیصل را به مقام نخستوزیری انتخاب کند که در این صورت اختیارات فیصل بشدت افزایش مییافت. فیصل دست به اصلاحات اقتصادی زد و این اقدامات موجب شد اختلافات او و ملک سعود بالا بگیرد و فیصل در سال 1960 استعفا دهد. پس از آن سعود نخست وزیری را زیرمجموعه مقام شاهی قرار داد. لکن حمایتهای آلالشیخ و دیگر برادران باعث شد فیصل مجددا به سمت نخست وزیری برگزیده شود.
فیصل در حالی که هنوز به سلطنت نرسیده بود از خود چهرهای لایق و طرفدار اصلاحات نشان داده بود و در حالی که آزادیهای نسبی برای زنان قائل میشد و منع آموزش را برای آنان برداشت محافظهکاران مذهبی وهابی را نیز راضی نگه میداشت. در سال 1961 فیصل دانشگاه مدینه را بنا نهاد و 2 سال بعد یعنی در 1963 اولین شبکه تلویزیونی عربستان را ایجاد کرد. لکن با مخالفت علمای وهابی مواجه شد اما آنها را با وعده اینکه حجم زیادی از برنامههای تلویزیونی به برنامههای مذهبی تخصیص داده میشود ساکت کرد. با این حال هر روز فاصله بین بنیادگرایان وهابی و او بیشتر میشد تا جایی که در دوران سلطنت وی این اختلافات با آلالشیخ به طرز فاحشی بروز یافت.
فیصل در سال 1963 از غیاب سعود که به منظور درمان خارج از عربستان به سر میبرد استفاده کرد و برادرش عبدالله را به ریاست گارد ملی برگزید و دیگر وفاداران به سعود را نیز از مناصب کلیدی خلع کرد. او همچنین به واسطه ازدواجش با سلطانه بنتاحمدالسدیری از حمایت آلسدیر و 7 برادر سدیری نیز برخوردار بود و در نتیجه در سال 1964 به امر فیصل، گارد ملی، کاخ سعود را محاصره کرد و او بدینوسیله و با فتوای آلالشیخ از سلطنت خلع شد. فیصل پس از کودتا علیه برادر و غصب قدرت طی یک سخنرانی احساسی خود را خادم(!) خواند و حکومت و سلطنت را از آن خدا عنوان کرد. در سال 1967 مقام نخستوزیری دوم را ایجاد کرد و برادرش فهد را برای آن منصوب کرد.
فیصل تولید نفت را افزایش داد و از درآمدی که به این واسطه بهدست آورده بود اصلاحات اقتصادی خود را پی گرفت و در این راستا به خاندان سعود حکم کرد فرزندانشان را برای تحصیل به خارج از عربستان نفرستند و از این راه درآمد قابل توجهی نصیب دولت کرد. پس از کودتای قذافی در لیبی فیصل نیرویی از پلیس مخفی در عربستان ایجاد و در سال 1969 بسیاری از افسران نیروی هوایی را به جرم اقدام برای کودتا دستگیر کرد. نکته جالب توجه این است که فیصل همیشه از مذهب در اداره امور بهره میبرد و با استفاده از نطقهای مذهبی به مشروع جلوه دادن سیاستهای خود میپرداخت.
فیصل در عرصه مذهب فردی سختگیر و
تند خو بود. او همچنین کشور را به قسمتهای مذهبی تقسیم کرد و نظامی بر پایه تبعیض قبیلهای و مذهبی بنا نهاد که تا امروز ادامه دارد. شیعیان در شرق، اسماعیلیان در جنوب، اهل سنت غیروهابی و وهابیها که طبعا عمده امتیازات را به وهابیها اختصاص میداد لکن از قدرت افراطیون وهابی(!) کاست. فیصل در عرصه خارجی همچون پدرش به آمریکا و غرب بسیار نزدیک شد و از هرگونه رابطهای با کشورهای بلوک شرق و شوروی خودداری کرد و در عوض روابط عربستان را با کشورهای غربی گسترش داد. در سال 1967 مجددا به انگلستان رفت و گردنبندی از الماس به ملکه انگلیس هدیه داد. فیصل با جمال عبدالناصر نزاعی آشکار داشت و در جهان عرب از تمام کشورهای پادشاهی در مقابل موج سوسیالیسم و ملیگرایی عربی حمایت میکرد. همچنین به ترویج وهابیت در مقابل کمونیسم در کشورهای اسلامی پرداخت تا وهابیت را به آلترناتیوی در مقابل ناصریسم و پانعربیسم تبدیل کند. رقابت او با ناصر در جنگ داخلی یمن به اوج خود رسید. همچنان که آمریکا و شوروی نیز در یمن منافع خود را دنبال میکردند. یمن از سال 1962 تا 1970 عرصه جنگهای خونین داخلی بود که بین دو گروه جمهوریخواه و سلطنتطلبان درگرفت. در این بین اردن و عربستان با کمک انگلستان به حمایت از سلطنتطلبان خاندان متوکلی پرداختند در حالی که شوروی و مصر از جمهوریخواهان حمایت میکردند. از سوی دیگر فیصل در جریان جنگ 6 روزه تحرک لازم را نداشت. با این حال فیصل تحت تاثیر فشار افکار عمومی عربستان و دیگر مردم جهان اسلام و خصوصا اعراب منطقه ناگزیر به عملی دهان پر کن نسبت به مساله فلسطین شد و در حالی که کشورهای عربی دیگر در جبهه مقاومت خود را برای جنگ با اسرائیل آماده میکردند او در 1969 کنفرانسی در رباط مراکش برگزار کرد که در آن با تکیه بر اسلامگرایی وهابی مساله قدس را پیگیری کرد. اگرچه این کنفرانس زمینهساز ایجاد سازمان همکاری اسلامی شد اما عربستان هیچگاه تا زمان جنگ اکتبر 1973 دست به اقدامی درخور در مقابل اسرائیل نزد. شاید بتوان گفت فیصل از شکست ناصر که توازن قوا را در جهان عرب به نفع آلسعود تغییر میداد نیز خرسند بود، چرا که رقیب دیگری برای رهبری این مجموعه از هم پاشیده که پس از فروپاشی عثمانی همچنان با بحران هویت مواجه بود نداشت. بهعلاوه تضعیف دولتهای جمهوری، عربستان را از امواج سوسیالیسم و جمهوریخواهی مصون میداشت. لکن پس از مرگ ناصر و روی کار آمدن انور سادات در مصر سیاست خارجی عربستان تغییر یافت. انور سادات که خود آماده غلتیدن به سمت بلوک غرب بود روابط حسنهای با فیصل ایجاد کرد و همکاریهای 2 کشور در جریان جنگ رمضان 1973 به اوج خود طی چند دهه پیش از آن رسید. نهم رمضان سال 1393 هجری قمری (1973 میلادی) آخرین جنگ بین اعراب و اسرائیل روی داد که در بین مسلمانان به حرب رمضان یا عملیات بدر و در بین یهودیان بهعنوان یوم کیپور از آن یاد میشود، چرا که آغاز آن روز عید کیپور یا آمرزش یهودیان بود و اعراب روز تعطیل اسرائیل را برای غافلگیری دشمن انتخاب کرده بودند. در اصل شکست جنگ 6 روزه اعراب در ژوئن 1967 که منجر به ۲۱۰۰۰ کشته، ۴۵۰۰۰ زخمی و ۶۰۰۰ اسیر و آوارگی یک میلیون مسلمان و از دست رفتن تمام فلسطین، بلندیهای جولان و مزارع صبرا، نوار غزه، صحرای سینا و کرانه باختری رود اردن شد، حاکمان عرب را که ناسیونالیسم عربی را شکست خورده دیده بودند به بازگرداندن شرافت اسلامیشان واداشت و به همین دلیل بسیاری عامل پیروزیهای اولیه را انگیزههای مذهبی میدانند. حافظ اسد و انور سادات که با مرگ جمال عبدالناصر در مصر روی کار آمده بود، فیصل پادشاه عربستان و سلطان عراق، ملک حسین شاه اردن، معمر قذافى، یاسر عرفات و شاه حسن پادشاه مراکش را در جریان جنگ قرار دادند و بدین ترتیب با مساعدت و پشتیبانی جهان عرب حمله به اسرائیل صورت گرفت. فیصل در اعتراض به حمایت غرب از اسرائیل نفت عربستان را از بازار جهانی بیرون کشید و این باعث گرانی قیمت نفت شد. عملی که وجهه آلسعود را که تا آن روز از هر اقدام جدی علیه اسرائیل خودداری کرده بودند بهبود بخشید و برای فیصل اعتباری قابل توجه در جهان عرب بهوجود آورد. افزایش قیمت نفت موجب شد فیصل سخاوتمندانه به جبهه آزادیبخش فلسطین، سوریه و مصر کمک کند. رفتار فیصل در مواجهه با اسرائیل او را از چشم غرب انداخت و بسیاری علت ترور وی را نیز همین مساله میدانند.
فیصل همچنین به ترویج وهابیت در جهان اسلام پرداخت و مخصوصا در پاکستان بیشترین فعالیت را انجام داد و روابط نزدیکی با ذوالفقار علی بوتو داشت که میتواند ناشی از فشار یا علایق خاندان مادریاش بوده باشد که زعامت وهابیت را برعهده دارند. خصوصا که افزایش قیمت نفت در زمان او دست وی را برای این کار باز گذاشته بود. روابط پاکستان و عربستان به حدی در عصر وی گسترش یافت که سومین شهر بزرگ پاکستان پس از ترور او به فیصلآباد تغییر نام یافت و همچنین مسجد معظمی در اسلامآباد و یکی از دو پایگاه مهم نیروی هوایی پاکستان و چند خیابان در کراچی به نام فیصل نامگذاری شد.
فیصل 4 بار ازدواج کرد که حمایت آلجلوی، آلثنیان و سدیریها و آلکبیر را برای او به ارمغان آورد. همسر اول او سلطانه بنت احمد السدیری است که خاله 7 سدیری نیز هست. بهعبارت دیگر هفت برادر سدیری، پسر خالههای فیصل محسوب میشدند. همسر دوم وی ملکه عفت از آلثنیان از همه مشهورتر است و از تاثیرگذارترین زنان آلسعود است که چند مدرسه در عربستان برای دختران تاسیس کرد. همسر سوم او جوهره بنت سعود بن عبدالعزیز از آلکبیر و همسر چهارم او حیا بنت ترکی از آل جلوی و مادر امیر خالد است.
بین فرزندان فیصل، خالد بزرگترین است و مدتی فرماندار مکه و نیز فرماندار عسیر از 1971 تا 2007 بود. وی همچنین بهخاطر علایقش به هنر شهرت دارد و بارها از غرب بهخاطر تولیدات رسانهای علیه اعراب انتقاد کرده و فرزندش بندر مدیر روزنامه الوطن است. سعود از 1975 وزیر خارجه عربستان است و طولانیترین دوران وزارت خارجه را در جهان دارد. وی از نزدیکان ملک عبدالله بود و در جریان جنگ 33 روزه به آمریکا نسبت به آتشبس هشدار داده بود و نهایت تلاش خود را برای ادامه جنگ و به زعم خود نابودی حزبالله انجام داد. وی همچنین مدام نسبت به گسترش قدرت ایران در عراق و لبنان اظهار نگرانی و آمریکا را برای اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران تشویق میکند و میتوان او را در بین شاهزادگان دشمن ایران در عربستان قرار داد. محمد معاون پیشین وزارت علوم و بنیانگذار و مدیر دارالمال اسلامی و رئیس بانک اسلامی فیصل و بزرگترین فرزند فیصل از ملکه عفت است. ترکی از 1977 تا 2001 رئیس سازمان اطلاعات عربستان بوده و سفیر پیشین عربستان در آمریکا در سالهای 2005 و 2006 است و نیز گزینه بعدی برای وزارت خارجه به نظر میرسد. در میان دیپلماتهای انگلیسی چهرهای موجه است و از 2003 به مدت 2 سال سفیر سعودی در انگلستان بود. اگرچه در قبال لبنان و برنامه هستهای ایران موضعی مشابه دیگر برادران و عموهایش دارد درباره حمله به ایران گفته بود عربستان به اسرائیل اجازه نخواهد داد از حریم هواییاش برای حمله به ایران استفاده کند. فیصل در سال 1975 به ضرب گلوله فرزند برادر ناتنیاش فیصل بن مساعد زخمی شد و در بیمارستان جان سپرد. ضارب به حکم دادگاه در ملأعام در ریاض گردن زده شد.