امیر اکبری : بوفالو دومین ساخته کاوه سجادیحسینی بعد از «شب، بیرون» است که در جشنواره سی و سوم در بخش سودای سیمرغ حضور دارد.شروع فیلم خوب و موقر است و توصیف اقلیم جغرافیا در فیلم مطرح میشود، ولی در ادامه جغرافیا خلاصه میشود به ماهی گرفتن و شکستن هیزم برای بخاری چوبی، یعنی جغرافیا خیلی کم و مختصر روی حس و حال پرسوناژها تاثیر بگذارد و همین طور در مرحله بعد روی مخاطب، به عبارتی فضا کارکرد مفهومی ندارد! یعنی محیط برای تماشاچی قابل باور نشده است! به گفته خود فیلمساز (کاوه سجادیحسینی) اگر فیلم را با متر و معیار کلاسیک بسنجیم، فیلم پر از حفره و اشکال فیلمنامهای است و به بنبست میرسیم. حالا میماند تغییر برخورد با فیلم که بگوییم (به گفته نویسنده فیلمنامه) فیلم مدرن است! ولی خبری از نشانههای مدرنیسم در آن نیست، فیلم مدرن فرم و روایت مدرن میخواهد به اصطلاح لهجه فیلم باید با واژه مدرن همخوان باشد اما هم قصه فیلم و هم فرم نتوانسته ذرهای به مدرنیته که سازنده اثر خواهان آن بوده دست یابد. سجادیحسینی کارگردان فیلم بوفالو اظهار نظر کرده که در کارگردانی و شیوه روایت به سینمای اروپا نزدیک است. شاید شیوه تولید فیلم در آن جغرافیا سخت باشد، این قابل درک است ولی نمیتواند ضعفهای بسیار فیلم بوفالو را بپوشاند! از طرفی اسم فیلم گرفته شده از شخصی به نام بوفالو است که نقشش را پرویز پرستویی ایفا میکند. بهرام بوفالو در سینمایی آپاراتچی است ولی در بیشتر سکانسهای فیلم مشغول چایی خوردن است! او شخصی است که قهرمان زن فیلم (سهیلا گلستانی) به او پناه میبرد. با توجه به اینکه به گفته سازندگان تم فیلم طمع است ولی پرداخت درستی روی تم فیلم انجام نشده است، یا سرقت تاثیری در موتور متحرک فیلم ندارد و فقط بهانهای است برای فیلمنامه به ظاهر پر ابهام! نمونهاش پایان معلق و نامفهوم فیلم! بوفالو مشکل ریتم دارد از جایی به بعد تماشاچی رمق دنبال کردن فیلم را ندارد، چون نه نقطه عطفی میبیند! و نه کدگذاری و ایجاد اتفاق جدید! شاید سازنده فیلم برای اینکه از قصه کلیشهای دور شود و به روایت تازهای دست یابد، به ظاهر قواعد را به هم ریخته ولی موفق نشده! از جنبهای دیگر با وجود بازیگران فوقالعاده مثل پانتهآ پناهیها که بهترین بازیگران عرصه تئاتر است ولی حیف که...!