printlogo


کد خبر: 133419تاریخ: 1393/11/20 00:00
نگاهی به چند فیلم اکران شده در جشنواره
ساده‌ یا بیرنگ!

شادی رستمی: فرزاد موتمن فیلم «خداحافظی طولانی» را براساس داستانی از اصغر عبداللهی به جشنواره امسال ارائه کرده و فضای آن با کارهایی که پیش از این روی پرده نقره‌ای آورده، تفاوت بسیار دارد. این بار موتمن از فضای انتلکتوالی فاصله گرفته و به سراغ داستانی کلاسیک و عاشقانه آن هم از نوع قدیمی‌اش رفته است. به قول کارگردان: «وقتی فیلمنامه را خواندم، چیزی مرا جذب کرد چون قصه در طبقه اجتماعی کارگر اتفاق می‌افتد. سینمای ما نسبت به این قشر بی‌تفاوت است، چرا که اکثر فیلم‌های ما یا در نیاوران ساخته می‌شود یا در زعفرانیه، به ندرت پیش می‌آید فیلمی ساخته شود که راجع به کارگران ساختمانی باشد. این فیلم عشقی بود برای هر کارگردان و مبارزه‌ای است برای اینکه او بداند چقدر از پس این کار برمی‌آید. حالا دیگر شب‌های تهران نیست. حالا با کارگر کارخانه روبه‌رو هستی که دامنه کلماتش محدود ولی جذاب است. من 10 سال منتظر چنین فیلمنامه‌ای بودم». فیلم سر و ظاهر کهنه‌ای دارد، شاید چون موضوعی قدیمی دارد و روی همه چیز را غبار غم و حسرت پوشانده است. از چنین سوژه‌ای البته بارها در سینمای ایران و جهان استفاده شده و این نوع به کار بردن و پرداخت اثر است که آن را متمایز می‌کند. طرح کلی داستان براساس از دست دادن آبرو و اعتبار مردی است که در شهر کوچک خود انگشت‌نما شده است. این جامعه‌گریزی و بی‌اثر شدن در جامعه سوژه‌ای است که جای کار بسیار دارد و می‌تواند نظر مخاطب را کاملا به خود جلب کند اما سادگی بیش از حد فیلم و تمرکز کارگردان روی عوامل فنی سبب شده فیلم کم و کسری زیادی داشته باشد. ریتم بسیار کند و کشدار، لانگ‌شات‌های کسالت‌بار، دیالوگ‌های کم و نه چندان موثر از آنهایی که حتی یکی دو جمله‌اش هم تاثیرگذار و موفق باشد و بازیگرانی که خیلی به نقش‌شان نمی‌آیند. موتمن خیلی سعی کرده سر و شکلی نوستالژیک به کار ببخشد اما حاصل مانند ظرفی است سفالی که با تکنیک‌های نقاشی کهنه‌کاری‌اش کرده‌اند. آیا می‌تواند جای عتیقه‌ای گرانبها را بگیرد؟ مسلما خیر. چنانچه وی قصد داشته به قول خود فیلمی با ظاهر وسترن و المان‌هایی چون راه‌آهن و درختان خشک و تنک بیابانی بسازد، موضوع خوبی را انتخاب نکرده و آن را در ظرف مناسبی نریخته است. فیلم با تماشاگر زمان حال ارتباط درستی برقرار نمی‌کند، چرا که ادای فیلم‌های قدیمی را درمی‌آورد.  حتی طراحی پوستر فیلم به سبک دهه 50 نیز ادای دینی به سینمای آن دوران است. همه چیز بیش از حد غلیظ و وامدار نوستالژیک است.
نگاهی به فیلم «شکاف»
«شکاف» دومین اثر کیارش اسدی‌زاده، یکی از آثار مورد توجه جشنواره است و برای آن تبلیغات فراوانی صورت گرفته، زندگی زوجی به نام پیمان و سارا (بابک حمیدیان و هانیه توسلی) را روایت می‌کند که هر دو مربی شنا هستند و به دلیل جدایی دوستان‌شان فرهاد و نسیم (پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی) چند روزی ناچار به نگهداری از فرزند آنها هستند و این موضوع سبب ایجاد بحران بزرگی می‌شود. این در حالی است که زندگی این زوج به‌خودی خود دچار یک رنج و فقدان عظیم است و مراقبت از فرزند دیگران بر دشواری اوضاع می‌افزاید.  اسدی‌زاده در این فیلم تلاش کرده به مساله‌ای بپردازد که از دیرباز مشکل خانواده‌ها بوده، جدایی والدین و عدم تطبیق فرزندان با امر طلاق. اینکه کارگردان زوجی بی‌فرزند برای همراهی و مراقبت از کودک برمی‌گزیند و سعی دارد آنها را بیننده و قاضی اتفاق قرار دهد زاویه خاصی است که پیش از این در سوژه‌های اینچنینی وجود نداشته است. او به جای پیشنهاد راه‌حل برای حل چنین مشکلی، تنها به عواقب سوء اتفاق پرداخته و واقعه‌ای غم‌انگیز رقم زده است. پیش از این تنها در سینمای کمدی به این موضوع پرداخته شده بود ولی سوژه به‌رغم جذاب بودن در این فیلم خوب پرداخت نشده است. محیط سرد و کسالت‌بار، بازی‌های بی‌جان و رمق، ریتم کند و کشدار و خودداری کارگردان از کات کردن، نماهای بسته و دوربین روی دست البته بی‌هیچ ظرافتی فیلم خواب‌آور و کلافه‌کننده‌ای ساخته که اصل مهم را بی‌هیچ لایه هوشمندانه‌ای در زیر خود دفن می‌کند. کارگردان موفق نشده در انتقال معنی و مفوم مورد نظر خود به درستی عمل کند. اگرچه سعی کرده با چهره معصوم و غمگین کودک احساسات مخاطب را برانگیخته کند اما چندان موفق نبوده و در نهایت پایان‌بندی‌اش هم رنگی از تراژدی ندارد.  فیلمنامه شکاف چیزی در خود ندارد، منسجم و دقیق نیست. اگر کارگردان می‌خواسته جبر زوج را در فرزنددار شدن نشان بدهد موفق نبوده، اگر می‌خواسته تردید آنها را در انجام وظایف در قبال فرزند به نمایش بکشد، باز هم درست از آب در نیامده و اگر باز هم قصد داشته نابودی زندگی فرزند را در کشاکش جدایی والدین به رخ بکشد تنها به نتیجه‌گیری اندوهناکی بسنده کرده است. فیلم به نوعی مبهم است و نه توضیحی وجود دارد و نه اکت و نشانه‌ای که بیننده را به چیزی رهنمون کند. برخی نشانه‌های رابطه همچنان رو و گل‌درشت درآمده‌ است که سبب خنده تماشاگر می‌شود.
نگاهی به فیلم «عصر یخبندان»
«عصر یخبندان» چهارمین اثر مصطفی کیایی، کارگردان خوش‌ذوق و شگفتی‌ساز سینمای ایران است که در جشنواره سی‌وسوم به نمایش درآمده و مانند دو فیلم قبلی وی توانسته نظر مثبت مخاطبان را جلب کند.  کیایی پس از «بعدازظهر سگی سگی»، «ضدگلوله» و «خط ویژه» این بارسراغ سوژه‌ای پیچیده رفته که بتازگی در جامعه فراگیر شده است.  نام عصر یخبندان، بیننده را به یاد انیمیشن محبوب و خوش‌ساختی می‌اندازد که به واسطه دوبله جذابش در ایران بسیار پربیننده شده بود اما این وجه تسمیه کمترین ارتباطی با آن اثر ندارد و جز عروسک یکی از کاراکترها که سنجاب بازیگوش و بلوط دوستی است کمترین تاثیری بر فیلم نگذاشته است. البته نقش کاربردی عروسک به حدی در فیلم اهمیت دارد که حتی پایان‌بندی را با قرار دادن مخاطب به جای آن ترتیب داده‌اند.  کیایی جزو معدود فیلمسازانی است که هم از منتقدان و هم از مخاطبان نظر مثبت دریافت می‌کند. فیلم‌های او تحسین دو قشر عامی و روشنفکر را به همراه دارد. کمتر می‌شود که هر دو دسته راضی از سینما بیرون بروند اما این اتفاق برای آثار وی رخ می‌دهد. چنانکه گفته شد او موضوعی تلخ و در عین حال نه‌چندان جدید را دستمایه خود قرار داده، اعتیاد، اگرچه تمام جزئیات آن متفاوت است اما موضوعی بوده که از دیرباز مورد علاقه سینماگران قرار گرفته و بوده‌اند بسیاری از بازیگران که برای ایفای نقش معتاد برنده جوایز مهم شده‌اند. کیایی که تاکنون با کارهایش نشان داده جرات و جسارت لازم برای عبور از خط قرمز را دارد، این‌بار پا را فراتر نهاده و به خیانت یک زن شوهردار و اعتیاد او می‌پردازد. غیر از آن در فیلم انواع و اقسام خیانت‌ها را شاهدیم. در واقع در هر فردی نوع آن فرق می‌کند.  کیایی فیلم را از اواسط آن شروع می‌کند. فیلمنامه به گونه‌ای نگاشته شده که توالی زمانی پی در پی به هم می‌ریزد و وقایع از چند بعد نشان داده می‌شود. همین حرکت کیفیت رمزآمیز و خاصی به کار می‌بخشد و سبب می‌شود مخاطب خود تمام قسمت‌ها را مانند پازلی در کنار هم بچیند و از برخورد کاراکترها با هم در زمان‌های مختلف شگفت‌زده شود در واقع کارگردان اجازه کشف و شهودی لذتبخش را به بیننده عرضه می‌دارد.  لایه‌های گوناگون فیلم و تعدد کاراکترها و نقش موثرشان از بولد شدن یک نفر به‌عنوان رل اصلی جلوگیری می‌کند و همه با سطح یکسانی از اهمیت و تاثیر پیش می‌روند.  عصر یخبندان ریتم تندی دارد و پر کشش و مهیج است. همه چیز به‌خوبی حساب‌شده و هیچ سکانس زائد و دیالوگ اضافه و بی‌ربط به چشم نمی‌آید. به‌رغم روایت غیرخطی، همه چیز آنقدر خوب و شسته رفته است که کلیت داستان لطمه‌ای نبیند و بیننده‌ لحظه‌ای از آن دور نشود.   کیایی کارگردان جوان و آینده‌داری است که درک درستی از سینما دارد و به‌خوبی مسیر پیشرفت را طی می‌کند. موفقیت او در «عصر یخبندان» ثابت می‌کند جذابیت کارهای قبلی‌اش اتفاقی نبوده‌ است.
 


Page Generated in 0/0064 sec