printlogo


کد خبر: 133526تاریخ: 1393/11/21 00:00
نگاهی به آثار هشتمین روز از جشنواره سی‌وسوم فیلم فجر
آسمانی ابری از فیلم‌هایی خنثی

مرتضی اسماعیل‌دوست: نمایش فیلم‌های جشنواره فجر در سالن رسانه‌های برج میلاد و نیز اکران‌های عمومی همچنان ادامه دارد و در این بین، سرمای غالب نه از هوای بیرونی بلکه از اندرونی تماشایی است که رخسار را به تعجب می‌کشاند و از این همه بی‌دغدغه بودن آثار به رنج وامی‌دارد. جشنواره‌ای که با صدایی بلند اعلام حضور می‌کند و در بساط خود، تحفه‌ای ارزنده برای میهمانان ندارد. نوشته‌های پیش‌رو از روزی دیگر از جشنواره امسال فیلم فجر، دیدی کارشناسانه بر این آثار دارد.
طعم شیرین خیال (کمال تبریزی)
تازه‌ترین ساخته کمال تبریزی را می‌توان ضعیف‌ترین اثر در کارنامه سینمایی‌اش دانست، چرا که همچون آثار سفارشی، نگاهی نقادانه در ضرورت توجه به اخلاق فردی و جمعی را در بسته‌ای کاملا شعارزده ارائه داده است. در «طعم شیرین خیال» نه خبری از قصه‌ای شیواست و نه از سازنده‌ای طناز سراغی می‌توان داشت. همه چیز در سیطره فضایی خطابه‌پرداز به سر می‌برد که در این زمانه نور و صدا و تصویر، دیگر توان جذب مخاطب ندارد، چرا که بر این دیدگان هزار سودای امروز نمی‌توان به شکلی مستقیم و از جایگاه واعظ به روایتی تاثیرگذار رسید و مدیوم سینما با دیگر رسانه‌های دیداری و پدیداری تفاوتی بسیار دارد. کارگردان در این اثر سعی کرده با تلفیق دنیایی رئال با جهانی فانتزی به سمت جلوه‌ای متمایز از آثار گذشته‌اش رود و با استفاده از تکنیک انیمیشن از تلخی رخدادی حساس چون هدر رفتن انرژی‌های خدادادی و نابودی حیات زمین بگوید اما محصول ساخته شده به دلیل نداشتن بن‌مایه‌ای مناسب در بافت روایت نمی‌تواند به هدف اولیه خود نزدیک شود. داستانی از ثبت خاطره خواستگاری شیرین توسط استاد گروس رازیانی که جهانی دلبرانه با طبیعت دارد. فیلمساز این ذات همزیستی را با تلفیق خلق بشر از طریق ازدواج پیوند زده تا درامی اجتماعی ایجاد کند اما عدم وجود ساختاری پی‌ریزی شده، طرح را در نیمه رها می‌کند و در نهایت ساخته‌ای بی‌هویت و سرد را نثار بیننده‌ای می‌کند که به دنبال اثری با جسارت در ژانر کمدی می‌گردد. از این رو فیلم طعم شیرین خیال همچون اثر بی‌مایه‌ای چون «نارنجی‌پوش» به وضوح سعی در بیان رخداد با صدایی بلند از پیام‌دهی دارد.
در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان)
یک عاشقانه آرام، یک خاطره‌نگاری غمگسارانه و یک خواب سرخوشانه از پاریس به رشت، از سودای مدرنیته غربی به سرای دلبرانه سنت. رجعتی دلنشین که «گلی»، دختر سفرکرده به فرنگ پس از 20 سال به شهر و دیار خود می‌کند و در این نگاه دوباره به خود و گذشته‌اش، همه‌چیز طعم خوش رهایی دارد و شوق تماشایی لذت‌بخش همچون چشم‌سپاری به یک آلبوم خانوادگی سیاه و سفید. اولین ساخته از صفی یزدانیان، منتقد با سواد سینمای قدیمی ایران، تبلوری است به آثار شاعرانه علی حاتمی و سوز خفته در دیوانگی‌های مجید در سوته‌دلان که با رنگی کمرنگ‌تر از او توسط شخصیت فرهاد با نقش‌آفرینی علی مصفا بازتاب می‌یابد. از طرفی سیمای فیلم به آثاری از شرق اروپا نزدیکی داشته و هوایی موزیکال از سرخوشی‌هایی دیوانه‌وار دارد که به وفور در سینمای مستقل جهان می‌توان یافت، مانند فرانسیس‌های نوآ بامباک. همچنین می‌توان فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» را به لحاظ عشقی گمشده از مثلثی تیره، به فیلم «پله آخر» اثر جاودانه‌ای از همین گروه مرتبط دانست. فیلم، داستانی است از مرور خاطرات گلی که با تلفیقی از رویایی خاموش و شوقی پدیدار از کافه‌های پاریس به بازار پرهیاهوی ماهی‌فروشان رشت می‌رسد و در این بین فرهاد به مانند سایه‌ای از گذشته فراموش شده گلی، هر لحظه چشمی آویزان و روحی در پرواز دارد. صدای غمزده ویولن سل و پیانو یادآور موسیقی‌های ارزنده‌ای از فیلم‌های «سرنوشت شگفت‌انگیز املی‌پولن» و «بابل» است که آوایی از دیروز تمنا تا افسونی عاشقانه دارد. فرهاد، برای یادآوری خاطرات محو دیروز با خود صندوقچه‌ای را به خانه قدیمی گلی آورده و از داخل آن، شعبده جنون را با قابی شکسته از دلدادگی عیان می‌کند تا همه چیز به ساعتی نشسته در نزدیک‌ترین فاصله همدلی قرار گیرد که به عقربه‌های بی‌قراری، رخصت قرار می‌دهد.
نزدیک‌تر (مصطفی احمدی)
فیلمی که بنا دارد در بیان معضلات بی‌پروا باشد و رنگ فاصله را از کورسوی بی‌اعتمادی و کینه نشان دهد اما چنان در قید و بند هذیان‌گویی و نمایش شرمسارانه‌ای از روابطی ناهنجار گرفتار آمده که به سمت رخوت و سستی می‌رود. داستانی از گذشته تاریک علی (صابر ابر) که با مهتاب (پگاه آهنگرانی) نامزد کرده و پس از 3 سال تصمیم می‌گیرد به نزد خانواده خود بازگردد و احوالی تازه را زنده کند اما این دیدار، بستر اتفاقاتی دیگر از برملاشدن گذشته علی می‌شود و نیمه‌ای متفاوت از شخصیتی غریب او را برای پگاه می‌گشاید. این رجعت ناگهانی و نوع روایتی سربسته از دیروز علی در شمایلی بی‌هویت از پرداخت شخصیت عرضه می‌شود و هرچه از فیلم می‌گذرد به سمت سکانس‌هایی بی‌ساختار از نظام فیلمنامه‌ای می‌رسیم که اوج این گسستگی روایت در هنگام گره‌گشایی رخ می‌دهد تا براساس تصور نویسنده و کارگردان، همه مشکلات و اختلافات و درگیری‌ها با پختن آش رشته! توسط خانم‌جان پایان یابد. از طرفی نمایش داستانی سراسر رنج‌آور از زیستنی تاریک، به همه کاراکترها شمایلی بن‌بست‌زده می‌دهد. به طور نمونه می‌توان به روابط نامشروع رعنا، خواهر علی اشاره داشت که از دوستی با مردی خارجی به سمتی بی‌هویت از نهاد خانواده گرایش دارد.
روز مبادا (فائزه عزیزخانی)
فیلم روز مبادا با ترسیم دنیایی رئالیسم از بطن زندگی خانوادگی فیلمساز به خلق فضایی مستندگونه راه می‌یابد اما ناپختگی کارگردان موجب می‌شود فرصتی گران از شروع فیلم گذر کرده و بسیاری از مخاطبانش را از دست بدهد. در واقع موتور محرکه فیلم از نیمه‌های آن و با رجعت به گردشگاه‌های فکری اعضایی خاص از خانواده‌ای پویا رقم می‌خورد. نوع بازی‌ها و البته دوربینی کاملا سیال با تکان‌هایی مشهود، همه‌چیز را به سمت نمایشی از حقیقت زندگی خانواده می‌کشاند که در این میان بازی ارزنده از سوی مادر (شیرین آقارضا کاشی) به این پندار سازنده، جامه عمل پوشانده است. اگرچه ایده شروع درام که مبتنی بر ادعای احتمال وقوع مرگ مادر بوده است، فضایی بی‌باور را رقم می‌زند اما در ادامه با بازیگوشی‌هایی در قصه و خلق فضایی کاملا خودمانی از زندگی به تعقیب حکایت نزد بیننده می‌رسد و حضور افتخاری هدیه تهرانی و نوع عکس‌العمل خانواده ذوق‌زده و بویژه پدر در این میان، فیلم را به سمت فضایی سرخوشانه می‌برد.
 


Page Generated in 0/0049 sec