حسام آبنوس: «سگسالی» رمان بلقیس سلیمانی است که داستانی را از سالهای دهه 60 تا 84 و در یکی از استانهای شرقی ایران توصیف میکند. قلندر، شخصیت اصلی رمان «سگسالی»، از اعضای سازمان مجاهدین خلق است. مقارن با حوادث سال 60 از پخش و توزیع نشریات سازمان دست میکشد، تیغ موکتبریاش را در سطل آشغال خیابان هاشمی نافور میکند و به روستای خود، شمسآباد بازمیگردد. قلندر در طویله خانه پدری به مدت 24 سال جا خوش میکند. ظرف این مدت در معیت ککها و شپشها حوادث سیاسی را از طریق رادیو و اتفاقات زندگی خصوصیاش را از طریق سوراخی که در دیوار طویله کنده است، جزءبهجزء دنبال میکند. چشمهایش روزبهروز ضعیفتر میشود، ستون فقراتش قوز میکند، نامزدیاش با صنم، دختر عمویش به هم میخورد. حسینعلی، پسرعمویش به نیروهای انقلاب اسلامی و داوطلبان جنگ میپیوندد. در نهایت در سیر حوادث 24 ساله «سگسالی»، نیروهای امنیتی قلندر را دستگیر میکنند و پس از طی مراحل اولیه، آزادش میکنند. بلقیس سلیمانی برای روایت «سگسالی»، راوی دانای کل را برگزیده است. قلندر شبانه و بهطور ناگهانی وارد روستای خود شده و خسته و ناتوان از تهران فرار کرده است. او از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده که در جریان حوادث سال 1360 این سازمان هدف خود را سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران عنوان کرد. قلندر که در سر سودای سرنگونی و رسیدن به یک جامعه بیطبقه توحیدی را میپروراند به طویله خانه پدری پناه برده تا آبها از آسیاب بیفتد و برای ادامه مبارزات و تشکیل حکومت خلق مبارز به صحنه بیاید ولی این پناه بردن از چند روز و چند ماه به 24 سال به طول میانجامد: «منتظربود، منتظر سقوط حکومت و یاری سازمان،...» ظرف این مدت از سازمان و اهدافش دل میکند. درمییابد که همه تحلیلها و وعدههای رهبران سازمان پوچ از آب درآمدهاند. او حتی از موضعگیریهای سازمان در جریان 8 سال دفاع مقدس و همپیمان شدن با صدام نیز سر درنمیآورد. سلیمانی دیدگاههای زنانه را به متن تحمیل کرده یا اینکه شخصیتی را ساخته که شاید ویژگیهای زنانه بیشتری را میتوان در آن دید. شخصیت این داستان بشدت منفعل عمل میکند، این انفعال به اندازهای است که مخاطب را ناراحت و حتی عصبانی میکند. قلندر حتی نمیتواند تصمیم درستی بگیرد و در قسمتی از داستان که دزد به طویله آمده تا گوسفندی با خود ببرد، نمیتواند برای دفاع از حریم خود برخیزد. (او و همپالگیهایش چگونه میخواستند از میهن دفاع کنند؟) شاید این اتفاق ناشی از این باشد که او پسر یکی یک دانه ماهسلطان و دادالله است و همین موجب شده وی کمی نازپرورده و لوس بار بیاید که این موضوع در قسمتهایی از داستان این ذهنیت را با تعارض روبهرو میکند. سلیمانی، زنی متولد دهه 40 شمسی است که با اتفاقات گوناگون انقلاب، دفاع مقدس و... از نزدیک روبهرو بوده و از همین رو با نسلهای گوناگونی مواجه بوده است. او در این کتاب غیرمستقیم میخواهد رنجنامهای از زنان ایران زمین به مخاطب عرضه کند. نویسنده با شرح سختیها و مشکلاتی که در جامعه ایران قبل و پس از انقلاب بر زنان رفته بود، میخواهد به نوعی چهرهای مظلوم از زنان را در ذهن مخاطبان تصویر کند و انقلاب اسلامی را در دستیابی به اهدافش در حوزه زنان ناکام نشان دهد. ظلم تاریخی که بر زنان رفته در این رمان در مقاطع گوناگون مشهود است. سرنوشت شوم صنم نامزد ازدسترفته قلندر، ملیحه خواهر وی و سایر زنانی که دراین داستان به آنها اشاره شده به نوعی این تلقی را در ذهن ایجاد میکند که وضعیت زنان بعد از انقلاب اگر بدتر نشده باشد بهتر نشده است، وقتی در این باره موفقیتی حاصل نشده و با توجه به سایر موضوعاتی که مورد اشاره قرار خواهد گرفت، نویسنده انقلاب را در رسیدن به آرمانهایش ناکام نشان داده است. «جاده همان جاده آن سالها بود. پُر از چاله و چوله...» او در بخشی از کتاب اینطور به انقلاب میزند: «تاریخ و انقلاب لِهش کرده بودند. تقدیر تاریخی او بود که له شود.» شخصیتپردازیها در «سگسالی» در بخشهایی خوب از آب درآمده و در بعضی از قسمتها شخصیتها تکبُعدی بوده و زوایای شخصیت داستان روشن نیست. قلندر یکی از این شخصیتهاست که در داستان خوب نشان داده نشده است. پسری که 24 سال در طویله و در کنار گوسفندان روزگار گذرانده و مدام در فکر و خیال و تصویرهای ساختگی زندگی کرده، میتوانست پر از پیچیدگی باشد. قلندر در این داستان بیشتر به بلندگویی برای بیان برخی ناگفتههای درونی سلیمانی شبیه است تا یک مبارز که مبارزان انقلابی از هر طیفی، سرپرشوری داشته و بهسادگی با شرایط کنار نمیآیند و وضع مطلوب را به وضع موجود ترجیح میدهند. از دیگر شخصیتهای این داستان، شخصیت «حسین» پسرعموی قلندر است که در داستان و باز هم از زبان قلندر به پخمه بودن وی اشاره میشود اما گواهی بر صحت این تاکید قلندر در داستان نمیبینیم. حسین که در دوران کودکی و نوجوانی همیشه از قلندر عقب بود - به زعم قلندر - امروز توانسته به مراتب بالاتری دست یابد که البته این نیز باز از زاویه دید سلیمانی بیشتر تبدیل به یک نگاه ایدئولوژیکزده و سیاسی شده است. دادالله و ماهسلطان در این داستان نیز حکم زندانبان دارند تا پدر و مادر. به نظر میرسد این دو نفر فارق از هرگونه احساس پدرانه و مادرانه بوده، هیچ حسی نسبت به قلندر نداشته و برایشان اهمیتی ندارد که فرزند دلبندشان در طویله و در میان گوسفندان میخوابد و در خوابگاهش کنه و شپش موج میزند. رفتار مادر و پدری که در بیاحساسی کامل بر محبوس ماندن فرزندشان تاکید میکنند، خلاف تصویری است که از پدر و مادر در ذهن داریم. مادر و پدر وقتی متوجه مشکل فرزندشان میشوند از هیچ تلاشی برای رهایی وی دریغ نمیکنند ولی خواننده در «سگسالی» با پدر و مادری بیخیال روبهرو است که حتی غذای فرزندشان را نیز به اندازه ضرورت تامین میکنند تا اهالی به آنها شک نکنند. از دیگر نکاتی که در این کتاب جلب توجه میکند مساله گذر زمان است. در این رمان نهچندان بلند، قلندر شخصیت محوری داستان 24 سال به غار تنهایی طویله حیات پدری پناه برده، ولی دراین رمان گذر زمان به چشم نمیآید. هرچند شاید این داستان اینطور نوشته شده تا تکرار و روزمرگی را کنار بزند ولی گذر زمان آن هم 24 سال امری گریزناپذیر است که خواننده در متن داستان با آن روبهرو نمیشود. در صورتی که این رمان از جنس رمانهای لازمان نیست، بلکه در بستر زمان شکل میگیرد و مخاطب در ابتدا بشدت با روایتهای تاریخی روبهرو میشود ولی این روند در ادامه رمان کمرنگ شده و محو میشود. رمان «سگسالی» به سیاهنمایی دوران انقلاب پرداخته، آن هم از نگاه فردی که خود را داخل یک طویله محبوس کرده و از مسیر رسانههای معاند انقلاب اسلامی چون رادیو بیبیسی، رادیو مجاهدین، رادیو عراق و... اطلاعات سیاسی خود را کسب میکند. «چه مرثیهای میخواند رادیوی سازمان (منافقین) در رثای کشتگان. چقدر گریه کرده بود، گریه هم داشت. 4هزار نفر شاید هم بیشتر مُرده بودند.» نویسنده در بیان و جهت نامگذاری این رمان بیپرده اشاره داشته که منظور از «سگسالی»، سالهای سگی بود، نه یک سال سگی بلکه میخواستم بگویم که یک فرد 24 سال از عمرش را در یک فضای خاصی گذرانده و نویسنده این دوران از تاریخ انقلاب را به مجرد اینکه یک نفر از روی ترس ناشی از القای رسانههای معاند و بیگانه با انقلاب به حبس خودخواسته روی آورده، به سالهای سگی تعبیر کرده است. نویسنده با گوشه و کنایههایی که برخی تیز است اقدام به مخدوش کردن چهره انقلابی و نونهادهای انقلابی نیز کرده است. «پسرعمویش با همین یک پا به سرعت برق از پلههای ترقی بالا میرود. خدا رو چه دیدی، شاید زد و شد فرمانده سپاه گوران...» یا «حسینعلی خط اول جبهه هست، از اینایی نیستن که برن یه سر و گوشی آب بدن، بعد بیان قمپز در کنن...» شاید اگر بخواهیم نگاهی قلندر مآبانه به «سگسالی» داشته باشیم، بتوانیم بهسادگی از کنار تمام این موضوعات گذر کنیم، ولی اگر تنها کمی دقیق شویم، شاهد خواهیم بود که این رمان در نظردارد تا تصویری مبهم و مخدوش از انقلاب اسلامی را به خواننده نشان دهد. رمان «سگسالی» در 142 صفحه و با شمارگان 1500 نسخه در زمستان 1392 برای اولین بار به قیمت 7000 تومان از سوی نشر زاوش منتشر شده است.