printlogo


کد خبر: 133986تاریخ: 1393/11/30 00:00
حاتمی‌کیا در گفت‌وگو با شبکه المیادین:
قاسم سلیمانی از جنس شهید چمران است
شاید ایوبی و کیارستمی در پاریس با هم آشنا شده باشند

شبکه المیادین در برنامه «من الداخل» خود در گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا برای وی لقب «پدر سینمای دفاع مقدس» انتخاب کرده و از سینمای او و حواشی ساخت فیلم «چ» پرسیده است. به گزارش فارس، ابراهیم حاتمی‌کیا میهمان برنامه «من الداخل» در شبکه خبری المیادین با مجری‌گری زینـب الصفار بود. آنچه در پی خواهد آمد بخش‌هایی از این گفت و گو است.
***
  شما به عنوان پدر سینمای دفاع مقدس شناخته شده‌اید و نقش مهمی در آن داشته‌اید. از این مسیر برای ما بگویید.
بعضی‌ها از سینما به جنگ می‌آیند و بعضی‌ها از جنگ به سینما می‌آیند؛ من جزو نفراتی هستم که از جنگ به سینما آمدم. از وقتی که این جنگ آغاز شد تازه خودم را پیدا کردم می‌خواهم چکار بکنم و آمدم در حوزه‌ سینما و دوربین دست گرفتم یعنی اوایل که جنگ شروع شد من هم مثل بچه‌های آن وقت 19 سالم بود، دلم می‌خواست دفاع کنم و در این جنگ و دفاع از این کشور سهم داشته باشم اما احساس کردم تفنگ خیلی من را قانع نمی‌کند و وقتی با تفنگ قرار می‌گیرم آن استقلالی که دلم می‌خواهد رخ نمی‌دهد. از آنجا بود که دوربین دست گرفتم که دوربین‌های سوپر 8 آماتوری هم بود.
  بالاخره آن هم نوع دیگری از جنگ بود.
کاملاً؛ یعنی وقتی با بچه‌هایی که داشتند می‌جنگیدند و دفاع می‌کردند قرار می‌گرفتم یک حس کاملاً مشترک نسبت به آنچه داشت رخ می‌داد، با هم داشتیم.  
حرف انقلاب حرف تازه‌ای است که فهماندن آن کار آسانی نیست
  شما هم مرد پیچیده‌ای هستید!
می‌خواهم بگویم اینکه یک هنرمند وقتی دارد اثری خلق می‌کند آیا می‌تواند کاملاً اشراف داشته باشد که مخاطبانش را تعریف کند و بگوید با این مخاطبان سروکار دارم و اگر چنین کاری بکند ارزش هنری‌اش را کم نمی‌کند یا اینکه خودش باید در یک شوریدگی و در یک اثر، حس را منتقل کند؟ من جزو سینمایی هستم که سعی می‌کنم این احساس را منتقل کنم. در لحظه اول فکر نمی‌کنم که فیلم من را بچه‌ها ببینند، بزرگ‌ترها ببینند، خارجی‌ها ببینند، غیر فرهنگ ایران ببینند، برای من مهم است که آن لحظاتی که باید گفت را بگویم اما برای سینمایی که به نوعی اتصال دارد به جریان انقلاب که بعدش جنگ آغاز می‌شود و مؤلفه‌هایی که در جنگ مساله هست واقعیت این است که مؤلفه‌های تازه‌ای است، حرف، حرف تازه‌ای است.  فهماندن آن کار آسانی نیست؛ گفتن از شهید جمله پیچیده‌ای است. اصلاً شهید در بین مرزی است بین کسی که خودکشی کند یا. . . یعنی مرز بسیار ظریفی دارد. گذر از این و بازی کردنِ این مسائل در مفاهیم سینمایی سخت است و باید روی آن کار شود.  من سعی کردم به آن اندازه‌ای که خودم قدرتش را داشتم کار کنم اما اینکه آیا فیلم‌هایی از جنس فیلم‌های من خارج از ایران برای فرهنگ غیراسلامی قابل فهم است یا قابل فهم نیست؛ من آنقدر اتفاق خوبی برایم نیفتاده است و شهرتم و موفقیتم آنقدر که در محدوده‌های کسانی است که به این مفاهیم آشنا هستند خارج از آنها خیلی اتفاق خوبی نیفتاده است. البته بوده و من خارج از کشور به جشنواره‌ها رفته‌ام، نه به عنوان جشنواره مسابقه‌ای بلکه برای تبادل فرهنگی رفته‌ام.
  آخرین اثر شما «چ» است. درباره آن که در مورد شهید چمران ساخته شده برایمان بگویید؟
آرزوی من این بود که کاری درباره چمران بسازم چرا که سه دهه است در سینما هستم. تا الان که دارم صحبت می‌کنم در 18 فیلمی که ساختم شاید 17تای آن درباره هیچ شخصیت و شهید مشخصی فیلم نساختم و «چ» اولین فیلم من است که درباره یک شخصیت واقعی دارم صحبت می‌کنم و کار سختی هم بود.
دنبال شباهت «چ» و چه‌گوآرا نبودم
  چرا نام «چ» در خارج ما را به یاد چه‌گوآرا یا چیزی شبیه آن می‌‌اندازد؟
می‌تواند همه این ذهنیت‌ها را داشته باشد؛ واقعیت این است که شخصیتی مثل چمران یک چریکی است که یک نگاه بین‌المللی و جهان وطنی دارد و صرفاً برای یک محدوده جغرافیایی خاص کار نکرده و لبنان رفته و وقتی ذهنیت اینگونه دارد من احساس کردم که اگر این در ذهن مخاطب به عنوان «چ» قرار بگیرد می‌تواند مثلاً به چه‌گوآرا شبیه باشد. من به فکر شباهت نبودم بلکه معتقد بودم این آهنگ «چ» و اتفاقی که می‌افتد می‌تواند یک نگاه کلی‌تری داشته باشد که محدود نشوم به شخصیت صرفاً آقای چمران بلکه مفهوم کلی‌تر درباره چه‌گوآرا وجود داشته؛ اینکه آدم‌هایی هستند که همِ جهانی دارند و عدالت جهانی برایشان مساله است و همه جا وجود دارند.
  درباره نامه‌ای که از سوی سردار قاسم سلیمانی به شما رسید برای‌مان بگویید.
وقتی به من خبر دادند که چنین نامه‌ای نوشتند و برای من ارسال شد خیلی جا خوردم چون برای من آقای قاسم سلیمانی یک فرد ایده‌آل است. کسی است که در خاطره‌هایم و رویاهایم جا می‌گیرد به‌عنوان کسی که از جنس و نسل چمران است. کسی که باز محدود در جغرافیا نمی‌شود بلکه وسعت نظر دارد و می‌شود همه جا سایه‌اش را دید؛ طبیعتاً وقتی ایشان از «چ» تعریف می‌کند و «چ» را پسندیده بود، برای من مایه مباهات است و احساس می‌کنم به نوعی قاسم سلیمانی در ادامه امثال چمران‌ها هستند که این اتفاق برایشان ارزش دارد و برایشان مهم است که از آن حرف زدند.
وقتی ما برای ثبت جنگ به جنوب رفتیم فیلمسازانی به شمال رفتند
 ‌علت اختلاف بین شما و عباس کیارستمی چیست؟
من آقای کیارستمی را به عنوان یک استاد در حوزه سینما می‌شناسم و سبکی هم دارد. سبک رئالیستی دارد و جایگاه خودش را دارد اما آنچه نسبت به آن معترض بودم و همچنان هستم که به این راحتی‌ها هم قابل حل نیست بی‌اعتنایی جریانی است نسبت به آنچه در 8 سال در این کشور رخ داد. آنچه من گفته بودم این بود که وقتی در 1200 کیلومتر کشور جنگ آغاز شد و در جنوب و غرب ایران رخ داد، عده‌ای از فیلمسازها مثل ما به سمت جنوب رفتیم تا از این اتفاق و واقعه فیلم بسازیم، خب عده‌ای هم بودند به جای اینکه به سمت جنوب بروند به سمت شمال رفتند که هیچ خبری آنجا نبود. من به این نگاه اعتراض داشتم که چرا چنین اتفاقی رخ نداد.
شخص آقای کیارستمی مطرح نیست؛ کیارستمی جریان است
  البته معاون وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی حجت‌الله ایوبی از کیارستمی دفاع کرد و گفت کیارستمی به قربانیان جنگ احترام می‌گذارد و به شیوه خودش فیلمسازی می‌کند.
من نه آقای ایوبی را دیدم و نه آقای کیارستمی را در جنگ؛ و خبری از این چیزها ندارم که حضورشان چه مفهومی دارد؛ ببینید! بحث من، احساسم نسبت به لبنان همین است. وقتی که در جنوب لبنان اتفاقی می‌افتد توقع می‌رود که شمال لبنان و مناطق دیگر نسبت به این نقطه حساس باشند و حرف‌ برای گفتن داشته باشند. یک نوع از مدیریت که هنوز هم همچنان در سینمای ایران متأسفانه وجود دارد که به نظر من یک نوع ویروس است، باعث می‌شود هنرمند به آنچه در کشور خودش رخ می‌دهد بی‌اعتنا شود و من نسبت به این معترض بودم. شخص آقای کیارستمی مطرح نیست؛ کیارستمی جریانی است که اتفاقاً در جهان بسیار مشهور است و جایگاه خودش را دارد ولی بحثی که برای من مطرح بود و اصرار داشتم و معتقدم باید درباره‌اش حرف بزنیم این است که چطور می‌شود کشوری درونش چنین اتفاقی رخ می‌دهد اما عده‌ای سهم‌شان را نسبت به این اتفاق ادا نمی‌کنند و می‌توانند بی‌اعتنا باشند.  وقتی آقای ایوبی سخن می‌گوید؛ ایشان قبلش در فرانسه بودند شاید هم آقای کیارستمی را بیشتر در پاریس دیده باشند تا من حاتمی‌کیا که در ایران بودم. ماها ارتباط چندانی با هم نداریم ولی این تفکر می‌تواند اتفاقش این باشد که بخشی از جامعه محروم بشود که کوچه‌هایش همچنان به اسم شهدایش است و اعتنا به آنها نشود که این خطرناک است و البته بگویم من اینها را اصلاً برای آقای کیارستمی نمی‌گویم بلکه برای تفکری که اعتنا به این موضوع نمی‌کند.
جشنواره‌های خارجی ما را به سمت بازاری می‌کشند که خودشان دوست دارند
درباره جشنواره، از کسانی هستم که در کشور مشهورم به اینکه بشدت علیه جشنواره‌های خارجی واکنش نشان می‌دهم؛ نه اینکه جشنواره‌ها چیز بدی هستند و این موقعیت‌ها بد است اما ناخودآگاه ما را به سمتی می‌کشند؛ به بازار و مارکتینگی که خودشان دوست دارند. آن مارکتینگ حرف‌هایی که در داخل ایران مطرح است برایش مساله نیست و یک چیز دیگر از من می‌خواهد؛ به جای مسائل فلسفی از من می‌خواهد موضوعات خیلی خیلی ساده و یک خطی شده‌ از یک موضوع بگویم. اگر اینها را بخواهم بگویم غرب من را می‌پذیرد و این برای کشور من و فرهنگ کشور من خطرناک است. الان ایران در اذهان مردم دنیا و اذهان حتی مردم خاورمیانه به نسبت اینکه وقتی می‌گوییم ایرانی و ایران چطور تعریف می‌شود؟ آیا سینمای ما همین را نشان می‌دهد؟ معتقدم نه! اصلاً هیچ ربطی ندارد، برای همین تعجب می‌کنم که چرا این اتفاق افتاده است.


Page Generated in 0/0057 sec