printlogo


کد خبر: 134399تاریخ: 1393/12/7 00:00
گفت‌وگو با رحیم مخدومی نویسنده پیشکسوت انقلاب
تندخویی آقایان با خودی‌هاست!

حسین قرایی: رحیم مخدومی معلم نویسنده‌ای  است که تعهدش را مثل چوبه ‌داری به دوش می‌کشد اما از متعهد بودن و انقلابی بودن دست نکشیده است. هر چند بعضی‌ها پا به سن که می‌گذارند محافظه‌کار می‌شوند، مخدومی هرچه پا به سن می‌گذارد«انقلابی‌تر» می‌شود. شمرده ـ شمرده سخن گفتن با لایه‌هایی از طنز شگرد مخدومی است اما در این مصاحبه صحبت‌هایش شتاب بیشتری می‌گیرد و طنزهای تلخش ضریب پیدا می‌کند، توجه حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب به برخی کتاب‌های مخدومی باعث شده او کارهایش را با موشکافی بیشتری انجام دهد.

 آقای مخدومی! نوشتن را از چه تاریخی شروع کردید؟
از دوره راهنمایی.
 دوره راهنمایی را در ورامین گذراندید؟
بله! همان مدرسه راهنمایی که قصه آن را در رمان «نرگس» آورده‌ام.
 معلم یا کسی دیگر که شما را به سمت و سوی نوشتن هدایت کند داشتید یا ذوق سرشارتان بود که شما را به نوشتن کشاند؟
معلم نه! ولی همکلاسی چرا. من یکی، دوتا همکلاسی داشتم که در حد و اندازه خودشان شعر می‌سرودند و قصه می‌نوشتند حتی قصه‌خوانی و کتابخوانی هم بین تعدادی از این بچه‌ها رواج داشت.
 شاخص‌ترین کتابی که در آن دوران خواندید، چه بود؟ بیشتر از چه نویسنده‌ای کتاب می‌خواندید؟
معلمی به نام «عباس تاجیک» داشتیم که رفت جبهه و شهید شد. ایشان در آن حال و هوای انقلاب معلم قرآن ما بود. ایشان سر زنگش کتاب جایزه می‌داد چون خودش به مسائل روز نگاه بازی داشت. کتاب‌هایی را هم که می‌داد در همین راستا بود. مثلا یک کتاب داستان راجع به فلسطین به من جایزه داد یا وقتی ما دانش‌آموز ابتدایی بودیم، شهرستان فاقد کتابخانه بود. در محله «کارخانه قند» یک مسجد است به نام «مهدیه» که آنجا یک کمد کتاب کودک بود و تعدادش به صد تا نمی‌رسید!
 با توجه به فضای آن زمان، شما نشریاتی مثل «کیهان بچه‌ها»  را مطالعه می‌کردید؟
ما «کیهان بچه‌ها» را مطالعه می‌کردیم ولی چون پول نداشتیم، نمی‌توانستیم بخریم.
 رابطه شما با نمایش و تئاتر چگونه بود؟
معلمی داشتیم به نام آقای «محبوبی» که ایشان نمایش کار می‌کرد و رفته‌رفته نمایش، یکی از دغدغه‌های زندگی من شد. دیگر به مدرسه قانع نشدیم و بیرون از مدرسه یک کلاسی پیدا کردیم؛ استادی در ورامین بود که برای اولین بار نمایش کار می‌کرد؛ ما هم رفتیم پیش ایشان. این دوره‌ها موجب شد ما خودمان شروع به کارگردانی نمایش کنیم. همین مسائل منجر به این شد که ما «انجمن نمایش ورامین» را تاسیس کنیم چون ورامین نه اداره ارشاد داشت نه گروه‌های فرهنگی و هنری. یک عده از دوستان جمع شدیم و تصمیم گرفتیم «انجمن نمایش» را ایجاد کنیم. انجمن نمایشی که هنوز هم دایر است.
 شما در یک فصل از تئاتر به عنوان منبر یاد کردید و...
بله! تئاتر دیگر برای ما جدی شد و ما به جنگ و جبهه برخوردیم. غالبا به عنوان رزمنده به جبهه می‌رفتیم. یک بار تصمیم گرفتیم به عنوان گروه هنری به جبهه برویم. اینجا نمایش‌هایی را آماده کردیم. از همین تهران یک اتوبوس به ما دادند و ما به عنوان یک گروه هنری نمایشی به جبهه‌های مختلف رفتیم. خاطرات زیادی هم از آن گروه در جبهه داریم.
 «جنگ پابرهنه‌» طوری است که شما برای هر فصل یک آیه گلچین کردید؛ اولا بفرمایید چرا در ابتدای هر فصل یک آیه گلچین کردید تا من بروم سراغ سوال‌های بعدی.
انطباق سیره دفاع مقدس با سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و قرآن‌کریم، یکی از اهدافی بوده که من مدنظر قرار دادم یعنی ما عملا داریم نشان می‌دهیم سیره دفاع مقدس‌مان از سیره اهل‌بیت(ع) و آموزه‌های قرآن‌کریم برگرفته شده است و این هم مصداقش که ما منطبق با حادثه‌ای که در آن داستان اتفاق افتاده، آیه‌ای از قرآن کریم را در کنارش قرار دادیم. فصل‌هایی هم که در این کتاب تقسیم‌بندی شده فرازهایی است که یا مقطعی و براساس اتفاق خاص است یا براساس شخصیت‌ها.
 من فکر می‌کنم جا دارد کتاب «جنگ پابرهنه» سال 94 نوشته شود.
به نظرم می‌شود کتابی دیگر با فضای امروزی‌تر نوشت. یک نکته‌ای که الان حائز اهمیت است، این است که من در سال 68 که این کتاب نوشته می‌شود یک افق را می‌بینم، سال 93 یک افق دیگر را و سال آینده که 4-3 هفته دیگر آغاز می‌شود، افقی دیگر؛ با این افق دارم می‌نویسم. به فرض من داستانک‌هایی که الان دارم می‌نویسم همان جنگ پابرهنه است با افق سال 93 که فعلا کتاب نشده چون حجمش به کتاب نرسیده ولی بزودی اینها تبدیل به کتاب خواهد شد. مثلا در داستانک «کورس با پیکان رجایی»، ما این «حاج‌برات»ها را در افرادی می‌بینیم که لباس مقدس خدمتگزاری به نظام جمهوری اسلامی را در کسوت یک فردی به تن کرده‌اند و بودجه هم در دستشان است نه صرفا یک گاوداری و با بحث عدالت‌محوری چگونه دارند برخورد می‌کنند و این فاصله طبقاتی با یک امضای اینها چه تفاوت خاصی پیدا می‌کند. یا قضیه سازش‌های امروز را در داستانک «متعادل خمیده» داریم که با شعار اعتدال آیا ما گرفتار کرنش در مقابل دشمن نمی‌شویم و بحث‌های اینچنینی که در واقع همان جنگ پابرهنه است.
 آن وقت کتک‌خورده‌ها این وسط چه کسانی هستند؟
کتک‌خورده‌ها همه ملتند. ملتی که با تمام صداقت پای صندوق‌های رای می‌آیند و در صحنه می‌آیند و اعتماد می‌کنند، از آن طرف دور زده می‌شوند، بعد مظلومیت ولی‌فقیه، چون مردم می‌گردند و جزو معدود افراد، فرد صادقی را که پیدا می‌کنند و
روز به‌روز ارادتشان به ایشان بیشتر می‌شود، رهبر معظم انقلاب هستند. البته ما اگر خوشبینانه فکر کنیم وقتی رنگ‌های خاکستری و سیاه افشا می‌شوند، شناخت مردم نسبت به ولی فقیه بیشتر می‌شود و بصیرتشان هم بیشتر. این، جای شکر دارد. اما از آن بعد که به هر حال هر کس لباس خدمت به تن می‌کند، وظیفه دارد صادقانه خدمت کند و فاصله طبقاتی را بیشتر نکند، این دردآور است اما در مقایسه با آن حاج‌برات‌ها این فاصله نجومی است. حالا آنجا ما اینها را خیلی منتسب به نظام نمی‌کنیم ولی الان می‌بینیم همه اینها منتسب به نظامند. الان چرا برخی مسوولان نمی‌گویند قبلا چه داشتند و الان چه دارند.
 یک فصلی در کتاب «کتک‌خورده‌ها» هست که محمود عرفانی به ذهن شما می‌آید. با داداش محمود (داوود) دوستی برقرار می‌کنید. روی بازوی او سوختگی عمیقی هست. آن داستان را که خودتان نوشتید، واقعا وجود داشته است؟
بله! واقعیت دارد. داوود یکی از دوستان رزمنده ما بود و سن بالایی هم نداشت. از کسانی بود که در عملیات‌های برون‌مرزی شرکت کرده بود منتها به لحاظ طبقه اجتماعی‌اش از محرومان بود و از کودکی مجبور بوده کار کند، می‌گفت جای زخم روی دستش به خاطر تنبیه استادکارش بوده که حین کار خوابش می‌برد، استادش هم دستش را می‌سوزاند که دیگر سر کار خوابش نبرد!
 آن کلاس که به شکل کانتینر بود و صحبتش را کردیم هم واقعی بود؟
بله! در همین باقرآباد قرچک. امروز هم کنار خیابان بود اتفاقا. یک کانتینر برای کلاس گذاشته بودند. من هم به‌عنوان کارورز بودم و اولین کلاسی که نصیبم شد، همان کلاس بود.
 آقای مخدومی! من اولین چاپ کتاب «جنگ پابرهنه» را که دیدم یک فصل آخری هم داشت که چند صفحه از آن را حذف کردید. دلیل حذف آن چه بود؟
به نکته خوبی اشاره کردید. بله! من دلیلش را نوشتم و به ناشر دادم تا درج کند چون برایم این موضوع خیلی مهم بود. آن هم این بود که اولین چاپ این کتاب توسط مقام معظم رهبری قرائت شد و ایشان بر آن تقریظ نوشتند که این تقریظ نقد و بررسی هم بود. نقد و بررسی ایشان خیلی برایم اهمیت دارد چون نگاه ایشان واقعا کارشناسانه است. به نکاتی اشاره کردند که من لازم دیدم اینها را صددرصد اعمال کنم. به همین خاطر در چاپ دوم آنها را اعمال کردم.
 می‌توانید بگویید چه نکاتی بود؟
آن نکات این بود که حضرت آقا اشاره می‌کنند موضوع قبول قطعنامه که ما در کتاب به این شکل اشاره می‌کنیم که عده‌ای این وسط خیانت کردند، «خاصان» حضرت امام استثنا نشده‌اند و ممکن است اینگونه برداشت شود که تمام اطرافیان حضرت امام در قضیه قبول قطعنامه دست داشتند. من هم این را اصلاح کردم.
 رهبر حکیم انقلاب چند کتاب شما را خوانده‌اند، یکی همین «جنگ پابرهنه»، یکی هم «یار کجاست». عبارت «رهبر انقلاب: شب‌ها با این کتاب به خواب می‌رفتم» را فکر می‌کنم ناشر پشت جلد نوشته چون خود شما که قبلا چاپ کردید، این عبارت را ندیدم.
بله! چون آن موقع که چاپ اول بیرون آمد به دست رهبری می‌رسد و در جلسه‌ای که آقای سرهنگی هم بوده از آن تقریظ رونمایی می‌شود. من هم آن را گرفتم و در چاپ دوم که آقای عاکف انجام داد این را در کتاب آورد.
 از نقطه‌نظرهای رهبر معظم انقلاب درباره این کتاب هم بفرمایید.
در کتاب «جنگ پابرهنه» آیه‌هایی آورده شده بود. ایشان فرمودند این آیه‌ها بجا استفاده شده منتها در «یار کجاست» که شباهت‌هایی به «جنگ پابرهنه» داشت من آمدم به جای آیات در «جنگ پابرهنه» از اشعار استفاده کردم که آقا اشاره می‌کنند این اشعار بجا نبوده و می‌فرمایند معلوم است نویسنده آشنایی زیادی با شعر ندارد! من جز چند مورد که فکر می‌کردم خوب نشسته بقیه اشعار را برداشتم. ایشان با نکته‌سنجی‌ای که دارند و اینکه محور وحدت هستند در جایی درباره همین کتاب می‌گویند نوع پرداخت بجا نبوده و می‌تواند بین شیعه و سنی تفرقه‌آمیز باشد که در چاپ بعدی هر نکته‌ای که احساس می‌کردم به وحدت آسیب می‌زند را حذف و اصلاح کردم.
 آثار دیگر شما را هم آقا خوانده‌اند؟
اولین تقریظ مقام معظم رهبری به کتاب «فرمانده من» بود. طعم شیرین تقریظ با کتاب فرمانده من آغاز شد. کتاب «چت مقدس» (مجموعه داستان‌های فتنه) تقریظ نداشت ولی از دفتر حضرت آقا پیام فرستادند که آقا این کتاب را خوانده و عبارت‌هایی در تایید حرکت‌های فرهنگی ضد فتنه به کار بردند که لزوما به خاطر این کتاب نبود چون ما جشنواره فتنه و داستان فتنه هم برگزار کردیم که تایید ایشان باعث شد ما مطمئن شویم راهی که می‌رویم درست است و جشنواره‌های دوم و سوم را هم برگزار کردیم.
 وقتی رهبر انقلاب اینقدر حکیم هستند و حرکت‌های فرهنگی را تا این حد رصد می‌کنند، چه حس و حالی به رحیم مخدومی که در ورامین است، دست می‌دهد که شاید مدیرکل آموزش و پرورش شهرستان‌های تهران هم به معلم خودش این توجه را نداشته باشد.
این سیره درست حضرت آقا جدای از تمام امتیازاتی که دارد، از دوردست‌ها دستگیری می‌کند و بالا می‌آورد و هدایت می‌کند. همه این برکات سیره ایشان یک طرف اما در طرف دیگر در ما توقع ایجاد می‌کند یعنی من از ائمه‌جمعه چون نماینده ولی ‌فقیه هستند توقع دارم مثل حضرت آقا با داستان‌نویس بنشینند، با شاعر و مداح و فیلمساز بنشینند، کتاب‌ها را بخوانند. من چندی پیش خبری دیدم که خوشحال‌کننده بود که در نماز جمعه تهران برای اولین بار کتاب معرفی کردند؛ کتاب «عباس دست طلا»! من از امام‌جمعه‌ها و مسوولان فرهنگی توقع دارم. چون این توقعات در جامعه ما غریب است، عجیب جلوه می‌کند.
 و جالب است که رهبری توقع شما را ضریب می‌دهند.
بله! همینطور است. یعنی ما پشتمان گرم می‌شود و من احساس می‌کنم توقعمان بیجا نیست. مثلا من از مدیرکل ارشاد، با سیره‌ای که رهبری در جامعه جاری و ساری کرده‌اند، توقع دارم در جامعه پدری کند. فرضاً ما از سال 88 که موسسه فرهنگی و هنری دایر کردیم، از اولین روز تا حالا پایمان روی پوست خربزه است.
 فکر کنم در همین موسسه سالانه 15ـ10 کتاب هم چاپ می‌کنید.
خیلی بیشتر! خود انتشارات ما تا حالا 25 عنوان کتاب چاپ کرده، در عین حال انتشارات ما حدود 50 عنوان کتاب برای جاهای مختلف تالیف کرده است.
 یعنی رهبر انقلاب برای نویسنده‌ای مثل رحیم مخدومی آنقدر شأن قائلند که برای کتاب‌هایش تقریظ می‌نویسند و درصد ذوق او را ضریب می‌دهند ولی مدیران فرهنگی اینگونه نیستند!
بله! متاسفانه همین‌طور است. حضرت آقا برای‌شان دغدغه است که نکند یک نویسنده کم‌کار شود و دست از نویسندگی بردارد. یک جمله بسیار زیبا و ماندگاری که رهبر معظم انقلاب در راستای نویسندگی برای دفاع مقدس به‌کار بردند، اشاره کردند به تعدادی از نویسندگان دفاع مقدس و انقلابی که در حضور ایشان بودند و گفتند جا دارد شما تا پایان عمرتان فقط همین کار را بکنید. یعنی مسیر را برای اینها تا پایان عمرشان روشن گذاشتند که نکند فکر دیگری کنید و برای شما تردید ایجاد شود. دغدغه آقا این است ولی می‌بینیم کسانی که مدیر فرهنگی هستند، تعطیلی یک موسسه شاید خیلی برای‌شان اهمیتی نداشته باشد. ما یک طرح جالب به وزارت ارشاد به ‌نام «نهضت خاطره‌نویسی» دادیم که می‌خواستیم آن را اجرایی کنیم. ما دیدیم برای جمع‌آوری خاطرات پدر و مادرهای شهدا که دارند از دست می‌روند، هیچ راهی جز حرکت جهادی نیست. همه ارگان‌ها تا حالا تلاش کردند ولی نتوانستند به نتیجه برسند. ما گفتیم به ‌صورت جهادی و با استفاده از دانشجویان سراسر کشور می‌خواهیم خاطرات را جمع‌آوری کنیم. این طرح را دادیم به وزیر ارشاد و معاون وزیر که در نمایشگاه کتاب یک جایی به ما بدهند تا این طرح را عملیاتی کنیم. این کار را اصلا کنار انداختند. من از مسؤول بخش جنبی نمایشگاه پرسیدم طرح ما به دست شما رسید، گفت نه! یعنی اصلا اجازه ندادند به دست مسؤولان آن بخش برسد. دوباره همین را به وزیر ارشاد دادیم که حالا که در نمایشگاه نشد شما حمایت کنید ما این طرح را اجرا کنیم، جواب دادند که طرح شما رد شده. به همین سادگی!
 یکی از کتاب‌های دیگری که شما نوشتید و باز هم بوی مطالبه‌گری و حق‌جویی در آن است، «آنان که رفتند» است که در سه فصل نوشته شده. ابتدای این کتاب هم با این جمله دکتر شریعتی شروع می‌شود که «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند». رحیم مخدومی تا کی می‌خواهد در این مسیر قلم بزند. با توجه به اینکه تا حالا خیلی هزینه داده است؟
مرام شیعگی است اینگونه نگاه‌کردن و صف و خط و جبهه را مشخص‌کردن. اسلام با صف‌آرایی شروع می‌شود؛ «لا اله الا الله». از همان ابتدای اسلام آوردن صف را مشخص می‌کنید که چه کسی حق است و چه کسی باطل. شما در جبهه حق که قرار بگیری، احساس می‌کنی دیگر با باطل سر و سری نداری. زندگی ما باید جریان پیدا کند. یکی از مشهورترین آیات قرآن که صفت بارز پیامبر اعظم(ص) است «اشداء علی‌الکفار رحماء بینهم» است. آنان که بچه‌‌حزب‌اللهی‌ها را متهم می‌کنند به تندروی غالبا نگاه می‌کنیم می‌بینیم خودشان بشدت تندرو هستند اما علیه خودی! یعنی درست عکس آیه قرآن عمل می‌کنند. یعنی با دشمن می‌نشینند می‌گویند و می‌خندند و با دشمن مثل خودش روی گشاده دارند و تندخویی‌شان با بچه‌های انقلابی است. من قلمی که می‌زنم و قصه‌ای که می‌نویسم وقتی از این استعداد خدادادی و قلم و کاغذ بیت‌المال استفاده می‌کنم، این قلم نباید خنثی باشد. باید در ترویج تشیّع و اسلام ناب باشد. این است که آثار ما باید رنگ و بو داشته باشد.
 من چند لغت می‌گویم، شما راجع‌به اینها چند کلمه بگویید. توضیح اینکه لغت‌ها از کتاب‌های شما برگرفته شده‌اند؛ مردان درد.
مردان درد چنان دردشان از جسم خودشان بیرون زد که ما هم این درد را احساس کردیم و منجر به بیداری ما هم شد.
 جهاد مالی.
جهاد مالی توسط کسانی لبیک گفته شد که خودشان بشدت نیاز مالی داشتند.
 کتک خورده‌ها.
کتک‌خورده‌ها در واقع همان کتک‌خورده‌های عهد طاغوت بودند که انقلاب دست ‌نوازش به سر اینها کشید و التیام دردها و کتک‌های اینها که برای اینها بسیار شیرین هم بود یک روز تبدیل شد به زخم‌ها و تیر و ترکش‌های جنگ. شاید اگر کسی دیگر بود این کتک‌ها برای آنها چیزی جز تلخی به‌جا نمی‌گذاشت اما برای اینها جز شیرینی چیزی نداشته.
 آب ندیده‌ها.
آب ندیده‌ها همین بچه‌های محرومی هستند که آب‌تنی را در جوی‌های آب فراگرفتند اما بهترین غواص‌هایی شدند که دفاع مقدس ما را پیش بردند.
 عقرب‌ها.
عقرب‌ها و زالوصفت‌ها و این طیف، افراد ابن‌الوقت و فرصت‌طلبند که به قول شهید بزرگوار آوینی «خان‌گزیده‌» هستند؛ خان‌هایی که جز گزیدن، کار دیگری بلد نبودند. همیشه علاوه بر دشمن بیرونی که رودررو می‌جنگید، اینها از پشت نیش می‌زدند.
 آنها که رفتند.
آنها که رفتند کاری حسینی کردند ای کاش ما که ماندیم بتوانیم کاری زینبی کنیم و یزیدی نشویم.
 این روزها.
این روزها بسیار بسیار سخت‌تر از آن روزهاست! چرا که دشمن در لباس دوست در بین ما زندگی می‌کند. به همین خاطر برای بعضی از دوستان ما تشخیص دوست از دشمن دشوار است.


Page Generated in 0/0067 sec