اخیراً با انتشار خبر برگزاری دومین مسابقه بینالمللی کاریکاتور هولوکاست، برخی رسانههای داخلی و خارجی مجدداً به جنجالآفرینی پیرامون این ابهام بزرگ تاریخ قرن بیستم پرداختند. هولوکاست به سبب جنجالهای مصنوعی ایجاد شده پیرامون آن، همواره با مهارت از برخورد محققانه دور نگاه داشته شده است و با آنکه اسناد فراوانی در رد این «افسانه» برساخته کانونهای صهیونیستی یافت میشود، ابهامآفرینی و مظلومنمایی صهیونیستها مانع از بررسی و انتشار این اسناد شده است. «وطن امروز» با این رویکرد در چند قسمت به انتشار برخی نظرات و پژوهشهای محققان داخلی و خارجی در این باره میپردازد.
***
سوءاستفاده از گرایشات فطری بشر به حمایت از مظلوم، رساترین تعبیری است که میتوان آن را محور همه فعالیتهای جنبش صهیونیسم طی قرن بیستم دانست، مفهومی که در ایجاد دولت نامشروع صهیونیستی در فلسطین و تحکیم پایههای آن بسیار مؤثر بود. این مفهوم بهقدری در ذهنیت انسان غربی تلقین شده که به صورت اعتقادات راسخ درآمده است و هر محقق و روشنفکری میداند مخالفت با آن برای آنها بسیار گران تمام میشود.
ریشه همه این مظلومیتنماییها به افسانه کورههای آدمسوزی هیتلر میرسد. حضرت آیتالله العظمی خامنهای در 11 بهمن 1380 درباره افسانه کشتار یهودیها میفرمایند:
«تجربه اروپا در این مورد، عبرتآموز است. دولت آلمان 150 میلیارد مارک به عنوان خسارت به یهودیها داد اما خسارت یهودیان از آلمان هنوز تمام نشده است، باز هم خسارت طلبکارند و باید به آنها داده شود! آنچه یهودیها با آلمان کردند، کم و بیش با برخی کشورهای اروپایی دیگر- مثل اتریش، سوئیس، فرانسه، حتی تا چند سال قبل با واتیکان- نیز انجام دادند، همه باید خسارت بدهند، این خسارت تمامشدنی نیست! در بعد روانی، اسرائیلیها فعالیتهای بسیار مهمی دارند. همه سیاستمداران، خبرنگاران، روشنفکران، کارگزاران و نخبگان غرب باید در مقابل بنای یادبود کوره آدمسوزی سر تعظیم فرود بیاورند یعنی همه، داستانی را که اصل صحت آن معلوم نیست، مورد تأکید قرار دهند و خود را بدهکار آن داستان قلمداد کنند. اینها روشهایی است که در تبلیغ دارند و همه معطوف به «مظلومنمایی» است».
اما از آنجا که حقیقت همیشه پنهان نمیماند، خوشبختانه برخی مورخان و فلاسفه آزاداندیش غربی با تحقیقات خدشهناپذیر خود، حقیقت ماجرای کورههای آتشسوزی را برملا کردند. «اتاقهای گاز (در جنگ دوم جهانی) واقعیت یا افسانه» نیز از جمله این تحقیقات باارزش است که در زیر به معرفی آن میپردازیم.
پروفسور «روبر فوریسون» نویسنده و محقق برجسته فرانسوی، متخصص و کارشناس عالیرتبه اسناد و مدارک تاریخی است.
این دانشمند مشهور فرانسوی و استاد سابق دانشگاه لیون، چند دهه از عمر خود را وقف مطالعه، بررسی و ارزیابی اسناد و مدارک به جا مانده از جنگ دوم جهانی کرده است. پروفسور روبر فوریسون در دهه 70 میلادی یعنی حدود 40 سال پیش از این و قبل از اینکه مواضع و دیدگاههای خود را درباره وقایع مربوط به جنگ دوم جهانی به طور صریح و بیپرده آشکار کند، این توفیق را به دست آورد تا نه فقط اردوگاههای بازسازیشده جنگ دوم جهانی در آلمان و لهستان و فرانسه را از نزدیک مورد بررسی و ارزیابی کارشناسی قرار دهد بلکه به بسیاری از مراکز آرشیوی و اسناد طبقهبندیشده مرکز اطلاعرسانی معاصر یهود در فرانسه، اسناد دادگاه نورنبرگ و نیز دیگر اسناد بایگانیشده اروپا دسترسی پیدا کند و با سالها صرف وقت، تکتک اسناد و مدارک یادشده را به طور دقیق و کارشناسانه مورد تحقیق و ارزیابی قرار دهد.
پروفسور فوریسون برای اولین بار حاصل دستاوردهای تحقیقاتی خود را به طور خلاصه و صریح، طی مقالهای در روزنامه فرانسوی لوموند در سال 1978 منتشر کرد. افشاگری او در این مقاله، آنچنان کانونهای صهیونیستی غرب را خشمگین و عصبانی کرد که بلافاصله این دانشمند بزرگ را مورد تهاجم تبلیغاتی و حتی فیزیکی قرار دادند. کانونها و مراکز قدرتمند و ذینفوذ یهودی و صهیونیستی در فرانسه همه توان و اهرمهای خویش را علیه فوریسون به کار گرفتند به طوری که این استاد دانشگاه لیون را از رفتن به کلاس درس و تدریس در دانشگاه محروم و منع کردند. گروهها و دستههای شبهنظامی، متشکل از دختران و پسران یهودی با گرایشات صهیونیستی، حملات دیوانهوار علیه فوریسون را در خیابانها و معابر عمومی آغاز کردند و او را چندین بار مورد ضرب و جرح قرار دادند به طوری که چندین بار بر اثر شدت جراحات وارده، روانه بیمارستان شد.
خلاصه ادعانامه مجامع یهودی و کانونهای صهیونیستی علیه فوریسون، استناد به بخشی از نوشته این دانشمند و محقق برجسته فرانسوی بود که در آن چنین آمده است:
«من [فوریسون] تا سال 1960 به واقعیت کشتار بزرگ در «اتاقهای گاز» اعتقاد داشتم. پس از 14 سال اندیشه و مطالعه شخصی و آنگاه 4 سال تحقیق بیوقفه و خستگیناپذیر، همانند 20 نفر از نویسندگان «رویزیونیست» (تجدیدنظرطلب) تاریخی اطمینان یافتم با یک دروغ بزرگ تاریخی مواجه هستم. از اردوگاههای «آشویتس» و «بیرکناو» چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاههای «اشتروتهوف» (در آلزاس فرانسه) و «مایدانک» (در لهستان)، مکانهایی را که به عنوان «اتاق گاز» معرفی میشدند، بررسی کردم. در مرکز اطلاعرسانی یهود در پاریس، آرشیوها، دستنویسها، شهادتهای کتبی، اسناد مربوط به بازجویی محکومان جنگ دوم جهانی و دادگاه نورنبرگ و هزاران سند و مدرک دیگر به جا مانده از آن دوران را مطالعه کردم. برای یافتن پاسخ سوالهای خود، بیوقفه از متخصصان و تاریخدانان پرسش کردهام. سالها اما بیهوده به دنبال فقط یک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود «اتاقهای گاز» را دیده باشد، به حتی یک مدرک، فقط یک مدرک راضی بودم اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل آنچه یافتم، تعداد بیشماری مدارک مجعول بود. پس از آن با سکوت، مزاحمت، دشمنی، توهین و بالاخره ضرب و جرح و محاکمه مواجه شدم».
به هر روی، پروفسور فوریسون پس از انتشار اولین سری از نتایج تحقیقات خود، یعنی افشای اسرار پس پرده تاریخ جنگ دوم جهانی، مورد حمله گروههای فشار و کانونهای قدرت یهودی در فرانسه قرار گرفت. او خود چنین میگوید:
«یهودیها در محدوده زندگی من دخالت میکردند. من به ناگهان دریافتم آنها (پسران و دختران اسرائیلی) آنگونه که من تا آن زمان میشناختم، یعنی مثل آحاد انسانی که بتوان آنها را از یکدیگر تشخیص داد، نیستند بلکه در حکم گروه واحدی هستند که به شکلی تفکیکناپذیر بویژه در خصومت و کینهتوزی، با یکدیگر همداستان شدهاند. آنها دیوانهوار با لحن توأم با شکوه و تهدید آمدند تا در گوش من فریاد بزنند که مطالعات و تحقیقاتم آنها را عصبانی و آشفته کرده است. حرف آنها این بود که نتیجهگیریهای تحقیقاتیام باید با تفسیر و برداشت آنها از تاریخچه و ماجرای جنگ دوم جهانی موافق و همراه باشد. به من هشدار داده شد چنانچه خواسته آنها را نپذیرم، کار و زندگیام را از دست خواهم داد. کمی بعد از آن به دادگاه کشانده شدم. بعد هم مجموعهای موسوم به «سنهدرین بزرگ» متشکل از روحانیون، پزشکان و دیگر چهرههای شاخص و برجسته یهودی، مبارزه شدید و کینهتوزانهای را از طریق رسانههای گروهی علیه من آغاز و از اعمال خشونت علیه من جانبداری کردند. رهبران سازمانهای یهودی، مرا یک نازی مینامند. در حالی که مقایسهها نشان میدهد من به فلسطینیان شبیهتر هستم. نوشتههای من به یک معنا، سنگهای انتفاضه من به حساب میآید. اگر بخواهم صریحتر سخن بگویم، باید اعتراف کنم من بین رفتار رهبران صهیونیست تلآویو یا بیتالمقدس و رفتار رهبران یهودی ساکن پاریس یا نیویورک تفاوت اساسی نمیبینم. هر دوی آنها همان خشونت، همان روحیه برتریجویی و استیلاطلبی و همان اصرار و پافشاری برای کسب امتیازات و حقوق ویژه را از خود نشان میدهند و همه اینها دارای سابقه ممتدی است که این جماعت در باجخواهی و اعمال فشار، همراه با سر دادن ناله، شکوه و مظلومنمایی دارند».
پروفسور روبر فوریسون، نویسنده و محقق برجسته و مشهور فرانسوی در کتاب «اتاقهای گاز (در جنگ دوم جهانی) واقعیت یا افسانه؟» با استناد به دفتر خاطرات و یادداشتهای دکتر یوهان پل کرمر، پزشک مخصوص و مسؤول اردوگاه آشویتس مینویسد:
«سال 1945، یعنی در آخرین ماههای جنگ، یک اپیدمی در اردوگاه «برگن- بلسن» شیوع پیدا کرد، به نحوی که آلمانها نتوانستند آن را مهار کنند، البته در آن زمان اوضاع عمومی آلمان بسیار از هم پاشیده و غمانگیز بود. هیچگونه مواد غذایی و دارویی به اردوگاههای آلمانی نمیرسید. نیروی هوایی متفقین از ماهها قبل جادهها و راههای زمینی را بمباران میکرد. صحنههای وحشتناکی که انگلیسیها پس از دستیابی به این اردوگاه دیدند، مربوط به همین شیوع تیفوس بود. عکسهایی که از سوی متفقین از اجساد این اردوگاه گرفته شده، مربوط به ضعف و لاغری ناشی از بیماری تیفوس بود و کشتاری در میان نبوده است. انگلیسیها خود نیز در مهار آن دچار مشکلات بسیار شدند. آنچنانکه بسیاری از اسیران بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس میمردند و این تقصیر انگلیسیها هم نبود بنابراین آلمانها و انگلیسیها نبودند که در برگن- بلسن میکشتند بلکه این تیفوس بود که کشتار میکرد».
فوریسون با استناد به دفتر خاطرات پزشک مخصوص اردوگاه آشویتس میافزاید: «وقتی دکتر یوهان پل کرمر در تاریخ 30 آگوست 1942، یعنی اواسط تابستان- برای مدت 81 روز- به اردوگاه آشویتس رسید، مدت 4 ماه بود آلمانها تلاش میکردند اپیدمی تیفوس را مهار کرده و از بین ببرند». به نوشته فوریسون، تبلیغات درباره موضوعاتی چون «اتاقهای گاز» و نسلکشی، از همان سرچشمههای اولیه آن در سال 1941 تاکنون، اساساً ساخته و پرداخته سازمانهای یهودی بوده است. در نتیجه تبلیغات مزبور، عامه مردم به تدریج متقاعد شدهاند آلمانها در زمان جنگ، برنامهای را به منظور نابودسازی فیزیکی برخی گروههای انسانی به مورد اجرا گذاشتند که مسیر و روند آن، بیش از همه متوجه یهودیان بود. عامه مردم همچنین در نتیجه این تبلیغات باور کردهاند «اتاقهای گاز» انحصاری برای نابودسازی یهودیان اختصاص داده شده بود. موزههای «هولوکاست» که فراوان در نقاط مختلف دنیا وجود دارد، امروز دارای یک ویژگی انحصاری یهودی هستند. «شوآ» که یک اصطلاح عبری است، امروز بیش از گذشته برای بیان این نسلکشی ادعایی مورد استفاده قرار میگیرد. نقش متفقین غربی در ساختن این افسانه و میزان موفقیت آن - به هر اندازه هم که باشد- باز هم صرفاً نقشی جانبدارانه و حمایتآمیز و همواره تحت فشار سازمانهای یهود بوده است. آنگونه که فوریسون نوشته است: «رقم 6 میلیون کشته یهودی، نخستین بار از سوی خاخام «میخائیل داو وایزمندل» (1956- 1903) مطرح شد».
خاخام یادشده که آن زمان در اسلواکی مستقر بود، مبتکر اصلی مساله دروغین آشویتس به حساب میآید. او براساس ادعاهای مطرح شده از سوی «رودلف وربا» و «آلفرد وتزلر» آن را ساخته و پرداخته است. این رقم 6 میلیونی پیش از پایان جنگ، در نوشتههای یک یهودی روس به نام «ایلیا راهرنبرگ» که نفرتانگیزترین تبلیغاتچی جنگ دوم جهانی به حساب میآید نیز درج شده بود. «سیدنی لویس برنشتاین» یهودی که ریاست دایره امور سینمایی وزارت کشور انگلیس را در آن زمان برعهده داشت، از «آلفرد کوک» خواست از «فجایع نازیها» فیلمی بسازد. کوک این درخواست را پذیرفت اما در نهایت فقط صحنههایی از فیلم او در معرض دید عموم قرار گرفت، زیرا نسخه کامل فیلم مورد اشاره، دربردارنده نشانههای مثبت از واقعیت بود که ادعاهای صهیونیستی مبنی بر کشتار یهود را مورد تردید قرار میداد و زیر سوال میبرد اما به هر صورت رسانههای صهیونیستی به هر شیوه ممکن از این فیلم بهرهبرداری کردند. اجساد مردگان و نیز بیماران در حال مرگ را که بر اثر بیماری تیفوس مثل مردههای متحرک بودند، به عنوان قربانیان «طرح کشتار» و «نابودسازی» معرفی کردند. تودههای مردم به آسانترین وجه از طریق تحریفات تصویری فریب داده شدند. برای مردم دیدن قسمتی از یک دیوار، تودهای کفش و اسکلت و یک دودکش کافی بود تا باور کنند یک کشتارگاه را مشاهده میکنند.
کانونهای صهیونیستی با واگذار کردن این مأموریت مهم به هالیوود، یک سلسله فیلمهای سینمایی درباره آزادسازی اردوگاههای آلمانی تهیه و تولید کردند. افکار عمومی به مسیری سوق داده شد که «مردهها»ی مبتلا به بیماری تیفوس را بهعنوان «مقتول» و کورههای ویژه سوزاندن اجساد مردگان مبتلا به این بیماری مسری و مهلک را بهعنوان «اتاقهای گاز ویژه اعدام» یا «کورههای آدمسوزی» بپذیرد و باور کند. درحالی که این اتاقهای ادعایی کشتار با گاز، درواقع هرگز نه وجود داشت و نه میتوانست وجود داشته باشد.
درباره اتاقهای گاز نه دستور ساخت، نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزینه و حتی یک سند و یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه (در اورشلیم [بیتالمقدس]، فرانکفورت، نورنبرگ و...) هیچ مدرکی در این باره ارائه نشده است».
پروفسور فوریسون میگوید: «من در آشویتس بودم. در آنجا هیچ «اتاق گازی» وجود نداشت. شاهدانی که جرأت اظهار چنین جملهای را داشته باشند، حرف خود را تمام نکرده تحت پیگرد قرار میگیرند. پس از جنگ دوم جهانی، سازمان صلیب سرخ جهانی که درباره «زمزمههای آشویتس» تحقیق کرده بود، واتیکان که اطلاعات و اسناد بسیاری از لهستان در دست داشت، نازیها و کسانی که با آنها همکاری میکردند، همگی اعلام کردند: «اتاقهای گاز؟» ما نمیدانستیم.
اما چگونه میتوان از چیزی که هرگز وجود نداشته اطلاع حاصل کرد. نازیسم مُرد و با رهبر خود به خاک سپرده شد. آنچه امروز باقیمانده، حقیقت است. باید شهامت بیان آن را داشته باشیم، عدم وجود «اتاقهای گاز» و ساختگی بودن افسانه کشتار یهودیها در جنگ دوم جهانی خبر خوبی برای بشریت مفلوک است. خبری که صلاح نیست بیش از این، آن را پنهان نگه داریم یا از افشای آن ترسی به خود راه دهیم».
به نوشته فوریسون، «بلوف شوآ» یا هولوکاست (افسانه کشتار یهودیها) نه فقط از لحاظ تبلیغاتی و سیاسی برای کانونهای یهودی و صهیونیستی ارمغان فراوانی به همراه داشته بلکه کوههای متراکمی از طلا و پول نیز نصیب آنان کرده است.
مترجم: سیدابوالفرید ضیاءالدینی
منبع: باشگاه اندیشه