printlogo


کد خبر: 134719تاریخ: 1393/12/12 00:00
تحلیلی استراتژیک بر مانور سپاه در خلیج‌فارس
نمایش قدرت به مثابه افزایش قدرت

محمدمهدی  بندرچی*: مانور اخیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از منظرهای گوناگون توسط تحلیلگران روابط راهبردی خصوصا رسانه‌های منطقه خلیج‌فارس مورد بررسی واقع شد. ارزش و جایگاه این مانورِ توانمندی در شاخص‌های «قدرت ملی» کجاست؟ شاید کسانی که هدف ارسال این پیام بوده‌اند بیش از ارسال‌کنندگان به تحلیل مانور یا همان نمایش قدرت پرداختند. برخی همانند تحلیلگران شبکه الجزیره و شبکه‌های عربستان، این پیام را از جانب نیروی انقلابی سپاه ایران به هدف پاسخگویی در قبال مواضع آمریکایی‌ها دانسته‌اند. البته از آنجا که سیاست خارجی ایران مهم‌ترین مؤلفه خود را تقابل با آمریکا و اسرائیل تعریف کرده است، این امر صحیح به نظر می‌رسد اما قطعاً این تحرک حساب شده سپاه، محدود به پیامی برای آمریکایی‌ها نیست. ایران بیش از آنکه قدرت ترک برداشته آمریکایی‌ها در خاورمیانه را با قدرت دولتی (state power) به چالش بکشد، در پی اثبات نزدیکی جمهوری اسلامی به جایگاه هژمونی منطقه‌ای در خاورمیانه و خلیج‌فارس است. این جایگاه هژمونیک به خودی خود برای آمریکایی‌ها نیز پیامی می‌فرستد که مواجهه با ایران در هر وجهی، مواجهه با یک قدرت برتر است. ضمن اینکه هژمونی منطقه‌ای ایران فی‌نفسه متضمن تغییر معادلات کشورهای حوزه مورد بحث نیز هست.
جای سوال است که آیا در چارچوب اقداماتی همچون مانور نظامی به حصول قدرت ملی کمک می‌شود یا این مانورها اصولاً عواملی نمایشی هستند که کارکردی راهبردی ندارند؟ بازبینی اندیشه‌های رئالیستی در حوزه روابط بین‌الملل عاملی برای روشن شدن موضوع قدرت است؛ چه اینکه مبنای سیاست بین ملت‌ها در این مکتب بر محور قدرت می‌چرخد. «مورگنتا» اساساً 8 عامل اصلی را به عنوان زیربنای قدرت عنوان کرده ‌است: ۱- موقعیت جغرافیایی ۲- وجود منابع طبیعی ۳- ظرفیت صنعتی ۴- وضعیت آمادگی نظامی ۵- جمعیت ۶- خصوصیات ملی ۷- روحیه ملی ۸- کیفیت دیپلماسی. از نظر مورگنتا 2 مفهوم اصلی و کلیدی «قدرت و منافع ملی» باید مبنای سیاست بین‌الملل باشد. شالوده سخن وی این است که برآیند مشترک بازیگران عرصه سیاست، تلاش برای به دست‌گیری قدرت، حفظ آن و نمایش قدرت به منظور کسب اعتبار و وجهه بین‌المللی است. راجر کندریک می‌گوید: « اعتبار (prestige) بعدی از قدرت است که توسط مورگنتا معرفی شد. او بحث می‌کند که چگونگی «نگاه» کنشگران در سطح بین‌المللی به قدرت یکدیگر به اندازه واقعیت قدرت آنان اهمیت دارد. وقتی یک بازیگر، قدرتمند شناخته شود دیگر قدرت‌ها در چالش با او درنگ بیشتری خواهند کرد. مورگنتا برای اثبات سخنش مثال آزمایش‌های هسته‌ای را عنوان می‌کند».(:ک.ر (  Why do Realists Deny the Possibility of Fundamental Change in the Nature of International Politics? Roger Kendrick. Feb17 2008 ) با این توصیف، نمایش قدرت به عنوان بخشی از قدرت اصلی که در راستای منافع ملی به‌کار می‌رود امروز در آب‌های خلیج‌فارس به ثبت جهانی رسیده است.
    حال باید دید پیام این قدرتنمایی برای چه کسانی به طور مستقیم و برای کدام دسته به نحوی غیرمستقیم ارسال شده است. تئوری «موازنه تهدید» استفن والت برای پاسخ به این سوال ما را یاری می‌دهد. این استاد برجسته هاروارد و از مخالفان لابی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا معتقد است قدرت زمانی موجب اثرگذاری بر واحدهای سیاسی است که ماهیتی تهدیدوار داشته باشد. هرچند ما و همه مانوردهندگان و حتی آزمایش‌کنندگان سلاح‌های هسته‌ای اذعان داریم مانورهای قدرت پیام صلح و دوستی برای دنیا و همسایگان می‌فرستد. این صلح و دوستی البته ریشه در مکانیزم‌هایی همچون موازنه قوا دارد. در تئوری موازنه تهدید «3متغیر» باعث می‌شود قدرت در نظر رقبا جلوه‌ای متفاوت داشته باشد: نزدیکی جغرافیایی، توانمندی‌های تهاجمی و نیات هجومی. به عبارت دیگر، قدرت ـ همانند آنچه سپاه در خلیج‌فارس عرضه کرد ـ می‌تواند مورد سنجش دیگران واقع شود و معیار سنجش آن، وابسته به این باشد که قدرت؛ کجا قرار دارد؟ چه می‌تواند انجام دهد؟ و چگونه می‌تواند استفاده شود؟ )ر.ک:
   (Origins of Alliances – Stephen Walt. 1987  
   پاسخ به همین 3 پرسش، «ماهیت» و «جهت» قدرت‌افزایی مانور سپاه را در جایگاه راهبردی ایران مشخص می‌سازد. نخست اینکه پویش قدرت در منطقه خلیج‌فارس رخ داده فلذا گامی در مسیر دستیابی ایران به جایگاه استیلای منطقه‌ای (regional hegemony) است. در نتیجه کسانی که اولین تکاپو را برای موازنه قدرت یا اتحاد مقابل آن خواهند داشت، کشورهای منطقه خلیج‌فارس هستند. البته استراتژی‌های واکنشی شورای همکاری خلیج‌فارس بیشتر در راستای تقابل با حداکثرسازی قدرت ایران و مهار این هژمونی بوده است. سخن از «آنچه این قدرت می‌تواند انجام دهد» در ضمیر خویش پاسخی قابل توجه برای آمریکایی‌ها دارد. استیلا بر خلیج‌فارس و اثبات حاکمیت برتر در این بخش از دنیا، بیش از آنکه برای کشورهای منطقه موجد مساله باشد برای آمریکایی‌ها دغدغه‌آفرین است. 4 منطقه ژئواستراتژیک در دنیا شناخته شده: خاورمیانه، اوراسیای مرکزی، پاسیفیک و آتلانتیک. این مناطق ویژگی‌هایی دارند که از جمله آنها می‌توان به حضور و استقرار قدرت‌های جهانی و نیز قرارداشتن در اولویت مهم آن قدرت‌ها اشاره کرد. به عبارت دیگر، کشوری قدرت جهانی است که در این مناطق هم حضور و هم نفوذ داشته باشد. (جزوه درس ژئوپلیتیک دوره کارشناسی ارشد ـ دانشگاه علامه طباطبایی ـ دکتر جهانگیر کرمی) پس آمریکایی‌ها یا باید از منطقه خلیج‌فارس دل بکنند یا بر کاهش قدرت جهانی خود توافق کنند. پاسخ به پرسش بعد که «چگونه این قدرت سپاه ـ بخوانید ایران ـ می‌تواند استفاده شود»، تکمیل‌کننده سوال دوم نیز هست. علی‌القاعده کشورهای رقیب ما در منطقه خلیج‌فارس وارد قمار نظامی با ایران در منطقه نخواهند شد مگر از طریق تجهیز غیرمستقیم نیروهای فروملی که فقط وارد نبردهای ایذایی با هویت شیعی ـ ایرانی می‌شوند. امروز برخوردهای حزب‌الله و داعش نماد تمام‌نمای این رقابت غیرمستقیم است. به‌دلیل ماهیت فرهنگی و هویتی نبرد مذکور و مشروعیت جهانی مقابله با تروریسم، اکنون سپاه رسماً وارد فاز مستشاری و هدایت برخوردهای نظامی با تهدیدکنندگان ماهیت ژئوکالچر منطقه شده است.
پس فراتر از «قابلیت» استفاده از این قدرت رسمی، «امکان» استفاده از آن در مقابل نیروی بیگانه‌ای وجود دارد که سودای حضور بی‌رقیب در منطقه مانور سپاه ایران را در سر می‌پروراند. اذعان فرماندهان سپاه پاسداران به برخورد با آمریکایی‌ها در خلیج‌فارس که نشان بی‌پروایی این نیرو از دست و پنجه نرم کردن با رقیب دیرینه است، روی تابلوی کار آمریکایی‌ها معادلات جدیدی را می‌نویسد تا برای محاسبه مقدار متغیر سپاه ایران هزاران سطر را دوباره برآورد کنند.
*کارشناس ارشد مطالعات منطقه‌ای
 


Page Generated in 0/0049 sec