مهدی محمدی: مسلما این گزاره که همه اختلافهای موجود میان نتانیاهو و اوباما صحنهسازی و مبتنی بر تقسیم کار است، گزاره اشتباهی است اما اشتباهتر این است که تصور کنیم این اختلافها به همان میزان که نمایش داده میشود واقعی و عمیق است.
سخنرانی شامگاه سهشنبه بنیامین نتانیاهو در کنگره به نحو فزایندهای این سوءتفاهم را ایجاد کرده است که میان اسرائیل و آمریکا یک سلسله شکافهای عمیق و راهبردی درباره ایران بهوجود آمده طوری که یک طرف به هر قیمت ممکن خواهان جلوگیری از نهاییشدن یک توافق هستهای با ایران است و طرف دیگر - یعنی آمریکا - آماده است با حصول این توافق، بر سر آینده روابط استراتژیک اسرائیل و آمریکا قمار کند. واقعیت این است که عمده تحلیلها در محیط پارسیزبان درباره ابعاد و عمق این مناقشه، مبتنی بر سوگیریهای سیاسی کاملا خاصی است که نتیجه آن کاسته شدن میزان واقعنمایی تحلیلها و گرایش به سمت حقیقت پنداشتن همان چیزی است که دوست داریم حقیقت داشته باشد. بویژه عدهای از هواداران دولت آقای روحانی مشخصا علاقهمند هستند بحرانی کردن روابط آمریکا و اسرائیل را یکی از دستاوردهای عمده دیپلماسی هستهای و استراتژی مذاکراتی خود جلوه بدهند؛ همان طور که روزگاری در ایام امضای توافق پاریس در نوامبر 2004 ادعا میکردند میان آمریکا و اروپا شکاف راهبردی ایجاد کردهاند(!) این نوع طرح صورت مساله یک خاصیت جانبی هم برای دولت دارد و آن این است که میتواند ناجوانمردانه منتقدان مشفق خود را در قایق رژیم صهیونیستی بنشاند و آنچه را که لایق حامیان تفکر سازش در ایران است، نثار کسانی کند که امروز اسرائیل را در خطرناکترین موقعیت در طول تاریخ حیات منحوسش قرار دادهاند. یک روش کم و بیش مناسب این است که به جای احساساتی شدن، کمی در ماهیت خود مساله تامل کرده و تلاش کنیم یک روش سیستماتیک و قابل راستیآزمایی برای تشخیص میزان اختلاف میان اسرائیل و آمریکا درباره برنامه هستهای ایران بیابیم.
یک راه ساده این است که ببینیم یک توافق خوب از دید مذاکرهکنندگان آمریکایی چه ویژگیهایی دارد و آیا اسرائیل حقیقتا با این ویژگیها به طور راهبردی مخالف است یا نه؟
آنطور که از مجموعه ادبیات رسمی و تحلیلی تولیدشده از سوی منابع آمریکایی میتوان فهمید، دولت اوباما معتقد است اگر یک توافق هستهای بتواند 3 مشخصه زیر را برای زمانی حدودا یکدههای بر برنامه هستهای ایران تحمیل کند، یک توافق خوب خواهد بود.
1- افزایش دادن زمان گریز هستهای به یک سال از طریق محدود کردن ابعاد غنیسازی با این هدف که در صورت وقوع هرگونه گریز هستهای، یک زمان حداقل یک ساله برای واکنش نشان دادن به آن وجود داشته باشد.
2- ایجاد شفافیت فراپروتکلی در برنامه هستهای ایران به گونهای که هرگونه گریز هستهای در کوتاهترین زمان ممکن قابل شناسایی باشد.
3- تبعات هرگونه نقض توافق بسیار شدید و کاملا روشن باشد.
سوال این است که فراتر از لفاظیهای موجود، اسرائیل دقیقا با چه چیزی در این میان مخالف است؟ در اینکه اسرائیل هم همانند آمریکا خواهان افزایش زمان گریز هستهای ایران به عنوان اصلیترین ویژگی یک توافق خوب است هیچ تردیدی نیست. اساسا مستنداتی نزد نویسنده وجود دارد که نشان میدهد مفهومBreak out ، اول بار از سوی اسرائیلیها ابداع و به جامعه امنیت ملی آمریکا منتقل شده است. ممکن است اینگونه به نظر برسد که اسرائیل با زمانبندی یک ساله برای گریز هستهای مخالف است و مثلا آنگونه که یووال اشتاینیتز، وزیر امور اطلاعاتی و راهبردی رژیم صهیونیستی گفته خواهان افزایش آن به بیش از 3 سال است. حتی اگر فرض کنیم چنین اختلافی وجود دارد اولا این اختلاف به هیچوجه یک اختلاف راهبردی نیست و ثانیا از آنجا که گزینههای موجود برای برخورد با گریز هستهای ایران در بازههای زمانی یک یا 3 ساله اساسا تفاوت چندانی با هم نخواهد داشت، منطقی نیست فکر کنیم صهیونیستها صرفا برای افزایش زمان گریز این همه سر و صدا به راه انداختهاند؛ ضمن اینکه برخی اطلاعات نشان میدهد اسرائیل حتی آماده پذیرش زمان گریز 6ماهه هم هست.
درباره ویژگی دوم یعنی افزایش شفافیت برنامه غنیسازی در ایران که در واقع به معنای افزایش دسترسی سرویسهای اطلاعاتی غربی به برنامه هستهای ایران است هم هیچ تفاوتی میان اسرائیل و آمریکا وجود ندارد. در این باره نه فقط اختلافی نیست بلکه کدهایی وجود دارد که ثابت میکند اسرائیل بدون اینکه سروصدا کند عقیده دارد مساله شفافیت و دسترسی اطلاعاتی به تاسیسات، مواد، تجهیزات و نیروی انسانی ایران در صنعت هستهای، حتی از محدود شدن برنامه غنیسازی ایران هم مهمتر است، چرا که اسرائیل به این ترتیب به اطلاعاتی دست خواهد یافت که به هیچ روش دیگری نمیتواند آن را به دست بیاورد و این خیلی مهمتر از محدود شدن تاسیساتی است که صهیونیستها میدانند در نهایت بنا نیست در آن هیچگونه کار تسلیحاتی انجام شود.
درباره ویژگی سوم هم اختلافی وجود ندارد. هم آمریکا و هم رژیم صهیونیستی عقیده دارند تبعات هرگونه نقض توافق از همین حالا باید برای ایران کاملا شفاف باشد. جالب است که وقتی به محیط تحلیلی آمریکا نگاه میکنیم میبینیم میان تحلیلگرانی مانند رابرت آینهورن که کاملا به دولت آمریکا نزدیک هستند و افرادی مانند دنیس راس که مستقیما دیدگاههای اسرائیل را نمایندگی میکنند درباره اینکه این 3 اصل – و نه هیچ اصل دیگری - تعیینکننده میزان مطلوبیت توافق است اتفاق نظر کامل وجود دارد بنابراین میتوانیم فرض کنیم که پس پرده، تیمهای امنیت ملی آمریکا و رژیم صهیونیستی هم در این باره تفاهم کردهاند. نکته دیگر در این بحث این است که توجه کنیم یکی ـ دو نکته مهم وجود دارد که 2 طرف درباره آن تا حدی دچار اختلاف هستند ولی این اختلاف به هیچوجه به آن نتیجهای که دوستداران آمریکا در ایران میخواهند منجر نمیشود یعنی هرگز نمیتوان از آنها نتیجه گرفت اسرائیل خواهان به هم خوردن بازی یا عدم حصول هرگونه توافق با ایران است و اوباما شمشیر کشیده و صبح تا شب با اسرائیل بر سر این موضوع میجنگد.
قبل از اینکه به این حوزههای اختلاف بپردازیم توجه به این مساله بسیار حیاتی است که این اختلافات میان اسرائیل و آمریکا نیست بلکه میان تیم 3 نفره نتانیاهو، یعلون و اشتاینیتز از یک طرف و چهرههایی مانند تامیر پاردو رئیس موساد، یوسی کوهین مشاور امنیت اسرائیل و گادی آیزنکوت رئیس ستاد ارتش این کشور است که کاملا مانند دولت اوباما فکر میکنند و در روزهای اخیر هم آشکارا به انتقاد از نتانیاهو پرداختهاند (پاردو گفته است اعمال تحریم جدید به معنای پرتاب کردن نارنجک به اتاق مذاکرات است، کوهین در گفت وگو با جفری گلدبرگ از آتلانتیک آرزو کرده نتانیاهو هرگز در کنگره سخنرانی نکند و آیزنکوت هم گفته بر خلاف نتانیاهو تصور میکند مهمترین تهدید برای اسرائیل مساله فلسطین است نه ایران). بنابراین همین جا لازم است این نکته روشن شود که جامعه نظامی و امنیتی اسرائیل به هیچوجه با دیدگاههای نتانیاهو در موارد محل اختلاف با آمریکا موافق نیست و نمایندگان این دیدگاهها در اسرائیل صرفا یک تیم 3 نفره بسیار رادیکال هستند که عمدتا دارای انگیزههای سیاسی هستند تا اینکه نگرانیهای امنیت اسرائیل را داشته باشند.
حوزه اول محل اختلاف میان نتانیاهو و اوباما مربوط به تخمین میزان اثرگذاری تحریمهای بیشتر بر استراتژی مذاکراتی ایران است. همانطور که نتانیاهو شامگاه سهشنبه گفت وی هم باور ندارد هیچ طرفی از جمله رژیم صهیونیستی توان حمله نظامی به ایران را داشته باشد (قابل توجه همه کسانی که سالهای طولانی در ایران تصور میکردند جایگزین توافق نکردن، جنگ است) و تنها ابزار قابل اتکا در دست غرب همین رژیم تحریمهای فعلی است. ظاهرا نتانیاهو عقیده دارد همانطور که تحریمها تا اینجا ایران را پای میز مذاکره آورده و به امتیازدهی وادار کرده است، با افزایش تحریمها میتوان از ایران امتیازهای بیشتری گرفت و به توافقی بهتر رسید. متقابلا آمریکاییها استدلال میکنند که سقف توان تحریمها برای اعمال فشار بر ایران همین چیزی است که اکنون مشاهده میکنیم و افزایش تحریمها تنها نتیجهای که خواهد داشت این است که اولا اجماع بینالمللی شکل گرفته درباره اجرای تحریمها را فرومیپاشد و ثانیا این احتمال وجود دارد ایران با مشاهده تحریمهای بیشتر میز مذاکرات را ترک کند و همه چیز از دست برود. این اختلافی است که میتوان پذیرفت تا حدودی واقعی است ولی سوال مهمی که در اینجا باقی میماند این است که چه چیز اسرائیل را به این جمعبندی رسانده است که میتواند با فشار بیشتر امتیازهای بیشتری از ایران بگیرد. آیا عاملی جز رفتار جریان غربگرا در ایران منشأ این توهم خطرناک در ذهن صهیونیستها بوده است؟ آیا بابت این اشتباه محاسباتی جدی جز آنها که غرب را متقاعد کردند تحریم یک ابزار کارآمد است و به دروغ از خالی بودن خزانه و به اضطرار افتادن کشور سخن گفتند، کس دیگری را باید ملامت کرد؟ همین مقدار اطمینانی هم که آمریکا مطمئن است ایران در صورت افزایش فشارها میز مذاکره را ترک خواهد کرد بدون شک به هر کسی مربوط باشد به دولت و تیم مذاکرهکننده که به غرب پیغام دادهاند هر توافقی را بهتر از توافق نکردن میدانند، مربوط نیست.
کلیدیترین پاراگراف در سخنرانی نتانیاهو جایی است که میگوید: «برنامه اتمی ایران را میتوان فراتر از پیشنهادهای دادهشده، با اصرار بر یک توافق خوب، فشار روی یک رژیم بسیار آسیبپذیر، بویژه با توجه به فروپاشی اخیر در قیمت نفت، به عقب راند. در صورتی که ایران تهدید به خروج از میز مذاکرات کند که معمولا در خرید و فروشهای ایرانی دیده میشود، آن را یک بلوف به شمار آورید، آنان باز خواهند گشت، زیرا نیاز آنان به یک توافق بسیار بیشتر از شماست. با حفظ فشار بر ایران و کسانی که با این کشور داد و ستد میکنند، شما قدرت این را خواهید داشت که نیازشان (به توافق) را به مراتب بیشتر نیز کنید».
بازیگر اصلی در این پاراگراف کیست؟ کدام آدرسهای راهبردی، کدام مذاکرات مسیر 2 و کدام تعامل شبانهروزی نتانیاهو را متقاعد کرده است که نظام ایران آسیبپذیر است؟ کدام جریان سیاسی این آدرس غلط را به دشمن داده است که ایران تحت هیچ شرایطی از پای میز مذاکره برنخواهد خاست؟ چه چیز به صهیونیستها باورانده است که نیاز ایران به توافق بیش از آمریکاست؟ و این نیاز در صورت تشدید فشار میتواند بیشتر هم شود؟ پاسخ همه این پرسشها دقیقا به یک جریان سیاسی خاص بازمیگردد که این روزها سخت در تلاش است رد خود را پاک کرده و این و آن را به آنچه خود شایسته آن است متهم کند؟
از این بخش از بحث یک نتیجه مهم میتوان گرفت؛ نتانیاهو و تیمش مخالف توافق نیستند. دستاوردهایی که یک توافق میتواند برای آنها داشته باشد گاه از دستاوردهایی که میتوانند بر اثر جنگ به دست بیاورند بیشتر است. این اتفاقی است که به اعتراف متخصصان آمریکایی در توافق ژنو رخ داده است و آنچه غرب در این توافق به دست آورده با جنگ نمیتوانست به دست بیاورد. تنها نکتهای که وجود دارد این است که نتانیاهو عقیده دارد اگر یک فاز دیگر فشار به ایران طی شود، به دلیل وجود یک جریان سازشکار در ایران، میتوان امتیاز بسیار کمتری به ایران داد و امتیازهای بسیار بیشتری از ایران گرفت.
اختلاف دومی که میان آمریکا و اسرائیل ظاهرا واقعی نمایانده میشود مربوط است به اینکه آیا پس از پایان یافتن زمان اعتمادسازی، محدودیتهایی که بر برنامه غنیسازی ایران اعمال شده باید برداشته شود یا نه. نتانیاهو سهشنبه شب گفت اعتقاد دارد این محدودیتها هرگز نباید برداشته شود و ادعا کرده آمریکا خواهان آن است که این محدودیتها را به گونهای بردارد که ایران را در آستانه هستهای شدن رها کند. این اختلاف جزو آن مواردی است که ظاهری موجه دارد ولی در واقع نباید آن را جدی گرفت. حقیقت این است که هیچ کجای توافق ژنو و توافقی که احتمالا در آینده منعقد خواهد شد تضمینی مبنی بر اینکه محدودیتهای اعمال شده بر برنامه غنیسازی ایران در زمانی مفروض در آینده رفع میشود، وجود نخواهد داشت. بر خلاف آنچه نتانیاهو میگوید دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم مثلا پس از 10 سال 2 رئیس بعد از اوباما اجازه خواهد داد ایران 190 هزار سو غنیسازی انجام دهد. تنها تعهدی که آمریکاییها در توافق ژنو دادهاند و احتمالا در توافق نهایی هم همان را تکرار خواهند کرد این است که ایران پس از انقضای مهلت توافق نهایی بدل به یک عضو عادی معاهده عدم اشاعه خواهد شد. آیا عادی شدن پرونده ایران در آژانس به این معناست که ایران اجازه خواهد داشت هر میزان که تشخیص میدهد غنیسازی انجام بدهد؟ به هیچوجه چنین اطمینانی وجود ندارد و هیچ روشی هم نیست که از حالا بتوان از آمریکا درباره رفتاری که یک دهه بعد خواهد کرد تضمین گرفت بنابراین در این باره هم عملا اختلافی وجود ندارد. اسرائیل خواهان آن است که محدودیتها بر برنامه هستهای ایران هرگز برداشته نشود و آمریکا هم قصد دارد همین کار را انجام دهد اما مایل نیست علنا آن را اعلام کند، چرا که در این صورت امکان نهایی کردن توافق جامع را از دست خواهد داد.
اجازه بدهید خلاصه کنیم:
1- بر خلاف آنچه بزککنندگان چهره اوباما در ایران میگویند، هم اوباما و هم نتانیاهو خواستار توافق با ایران هستند اما نتانیاهو در حال ایفای نقشی است تا به اوباما کمک کند امتیاز بیشتری از ایران بگیرد و امتیاز کمتری به آن بدهد.
2- اینکه نتانیاهو معتقد است توافق فعلی توافق بدی است مطلقا به این معنا نیست که جلوی این توافق را خواهد گرفت یا در صورت امضا علیه آن خواهد شورید. توافق نهایی قطعا از توافق ژنو برای آمریکا و اسرائیل بهتر خواهد بود و توافق ژنو توافقی است که اسرائیل اگر چارهای نداشته باشد با هزار بار تمدید آن هم موافقت میکند. گزینه به هم زدن بازی یک گزینه واقعی نیست. اسرائیلیها و آمریکاییها آنچه را برای رفع نگرانیهای فوریشان نیاز داشتند در همان توافق ژنو از ایران گرفتهاند و اکنون دعوا بر سر «ارزشهای افزودهای» است که میتوان به توافق ژنو ملحق کرد.
3- و در نهایت، از همین سخنان نخراشیده آقای نتانیاهو هم پیداست که ستون فقرات استراتژی آمریکا علیه ایران در یک دهه آینده حساب کردن روی تواناییهای جریان غربگراست. آمریکا به اعتبار این جریان است که فکر میکند به تعبیر نخستوزیر رژیم صهیونیستی توافق نهایی «ایران را معتدلتر خواهد کرد». این جریان در سال 88 به گونهای سرمایه راهبردی اسرائیل در ایران بود و اکنون به گونهای دیگر و ـ عمیقترـ در حال ایفای همان نقش است. هیچ درشتگویی و ناسزاسرایی قادر به پوشاندن خدمات استراتژیکی که این جریان تاکنون در ایران به اسرائیل کرده ـ و از این پس نیز اگر بتواند خواهد کرد ـ نیست.