printlogo


کد خبر: 135129تاریخ: 1393/12/19 00:00
نقد نمایش «سیستم گرون هلم» به کارگردانی «علیرضا کوشک جلالی»
پشت پرده ضداخلاقی شرکت‌های غربی

شهرام خرازی‌ها: نمایشنامه«سیستم گرون هلم» نوشته جوردی گالچران دارای شهرت جهانی است. این نمایشنامه در بیش از 30 کشور اجرا داشته و یک فیلم سینمایی تحت عنوان «متد» بر مبنای آن ساخته شده است که البته در عالم سینما فیلم مطرحی نیست. پرسوناژهای این نمایشنامه 4 نفر متقاضی یک شغل مهم در یک کنسرسیوم جهانی چندملیتی به نام‌های مرسدس (الهام پاوه‌نژاد) ، انریکه (امیرحسین رستمی)، کارلوس (سینا رازانی) و فرناندو پورتا (رضا مولایی) هستند. هر یک از آنها پس از پشت سر گذاشتن 3 نوبت مصاحبه سرانجام به مرحله نهایی راه یافته‌اند. اینک از بین این 4 نفر متقاضی، 3 نفر باید از چرخه رقابت خارج شوند. روز مصاحبه نهایی، آنها در داخل شرکت با هیچ کس مواجه نمی‌شوند؛ به نظر می‌رسد که افرادی خارج از اتاق مصاحبه و آزمون متقاضیان را زیر نظر دارند، آنها را می‌بینند و مکالمات‌شان را می‌شنوند. پیام‌های آزمون‌گیرندگان در قالب نامه‌های تعبیه شده در یک محفظه عجیب کشودار به متقاضیان ارائه می‌شود. 4 نفر داوطلب برای تصاحب شغل و خارج کردن یکدیگر از دور رقابت به هر ترفندی متوسل می‌شوند. آنها به‌تدریج به هم شک می‌کنند و متوجه این نکته می‌شوند که ممکن است یک نفرشان متقاضی واقعی نبوده و از پرسنل کنسرسیوم باشد. در پایان پس از کشمکش‌های فراوان معلوم می‌شود که همه اینها یک بازی بیش نبوده و تیم روانشناسی شرکت متشکل از مرسدس، کارلوس و انریکه وظیفه داشته‌اند تا فرناندو پورتا را از طریق متد «گرون هلم» مورد آزمون‌های دشوار روانشناختی و در موقعیت‌های اخلاقی مختلف چالش‌برانگیز قرار دهند تا به صلاحیت یا عدم صلاحیت وی برای احراز شغل کلیدی پی ببرند... . جوردی گالچران از طریق طرح این موضوع جذاب می‌کوشد تا پشت‌پرده هولناک و ضداخلاقی شرکت‌های چندملیتی غربی را افشا کرده و نقاب از چهره آنها برگیرد. او نشان می‌دهد که این شرکت‌ها چگونه انسان‌ها را به ربات‌های گوش به فرمان و متقاضیان کار را به ماکیاولی‌های بی‌رحم و خودمدار تبدیل می‌کنند. نمایشنامه به تحلیل‌های روانشناختی بسیار راه می‌دهد و ایده مرکزی آن بشدت یادآور آزمایش‌های ضداخلاقی و غیرانسانی تاریخ علم روانشناسی است. متن «سیستم گرون هلم» مطابق با اصول کلاسیک نمایشنامه‌نویسی طراحی و نوشته شده است: مقدمه، طرح موضوع، معرفی پرسوناژها و موقعیت، گره‌افکنی مکرر، شخصیت‌پردازی توأم با ماجراپردازی، تعلیق و در نهایت گره‌گشایی. نمایشنامه‌نویس در ناگشوده نگه داشتن گره‌ها بالاخص گره اصلی تا دقایق پایانی بسیار موفق است و تا آخر ماجرا همیشه نه یک گام بلکه چند گام از تماشاگر جلوتر است ضمن آنکه او قصه را طوری پیش برده که امکان حدس زدن و پیش‌بینی را از مخاطبان گرفته است؛ رمز موفقیت «سیستم گرون هلم» در همین نکته نهفته است. در حقیقت اصلی‌ترین امتیاز نمایشنامه رودست زدن مکرر به تماشاگر و غافلگیر کردن او است اما تمام امتیاز نمایش در این ویژگی خلاصه نشده است بلکه علاقه‌مند کردن تماشاگر به هر 4 شخصیت اصلی نیز کار بسیار دشواری بوده که در این نمایشنامه و در اجرای کوشک جلالی به‌خوبی و با مهارت از همان دقایق نخست تحقق یافته است. بی‌تردید اگر نمایشنامه‌نویس نتواند انگیزه لازم را در مخاطب برای پی‌جویی سرنوشت شخصیت‌ها ایجاد کند، موفق نخواهد شد وی را از طریق گره‌افکنی و نقش بر آب کردن پیش‌بینی‌ها به تعقیب ماجرا ترغیب کند. در تمام طول اجرا تماشاگر در پی آن است تا به هویت واقعی کاراکترها پی ببرد و ته ماجرا را حدس بزند. نمایشنامه‌نویس مکررا نقاب‌های مختلفی بر چهره شخصیت‌ها می‌نشاند تا هویت واقعی افراد را پنهان کند و مسیرهای مختلفی را پیش پای تماشاگر می‌گشاید تا وی را از مسیر اصلی منحرف کند. این بازی مهیج در جذاب‌ترین فصل نمایش (فصل نقش‌آفرینی با کلاه) به اوج خود می‌رسد؛ در این فصل از متقاضیان استخدام خواسته می‌شود تا به این سوأل پاسخ دهند که در یک هواپیما حامل 4 نفر مسافر با شغل‌های دلقک، سیاستمدار، ماتادور (گاوباز) و کشیش که در حال سقوط و در معرض انفجار است، تنها چتر نجات موجود باید نصیب چه کسی شود؟ نمایشنامه‌نویس با این ترفند می‌کوشد تا از چارچوب بسته محیط شرکت خارج شده و ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نمایشنامه را گسترش دهد اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که فصل مذکور با وجود محتوای بشدت تفکربرانگیزش به قصه اصلی پیوند نمی‌خورد و عملا نمایش را موقتا به یک مسیر انحرافی می‌کشاند. فصل تجسم سقوط هواپیما به عنوان نقطه اوج دقیقا در جایی از نمایشنامه تعبیه شده که منحنی کشش رو به نزول داشته است. گالچران با پیش کشیدن موضوع هواپیما دوباره تحرک و انرژی را به صحنه بازمی‌گرداند. اتکای بیش از حد بر کلام و دیالوگ، بزرگ‌ترین ایراد وارد بر «سیستم گرون هلم» است. این ایراد بر بیشتر اجراهای خارجی نمایشنامه (اعم از فیلم و نمایش صحنه‌ای) نیز وارد است. تقریبا تمام متن نمایشنامه را می‌توان به صورت صوتی و در قالب نمایش رادیویی اجرا کرد. فصل ایفای نقش با کلاه از معدود بخش‌های نمایشنامه است که نویسنده کوشیده تا حدی از تسلط دیالوگ بکاهد اما در نهایت باز هم کلام در این فصل نقش مسلط خود را حفظ می‌کند. اجرای کوشک جلالی از معدود اجراهای نمایشنامه گالچران است که در آن تلاش کارگردان برای گریز از ساختار و قالب رادیویی با به کار بستن ترفندهایی نظیر استفاده از صندلی چرخدار، تأکید بر «اکت»، جاگیری‌های مناسب و... مشهود است. هر چهار بازیگر بر نقش خود تسلط کامل دارند و هماهنگی مناسبی بین‌شان برقرار شده است. آنها به‌خوبی تماشاگر را با خود همراه می‌کنند. بخش عمده‌ای از طنز حاکم بر نمایش مدیون بازی کم‌نقص هنرپیشه‌هاست. کوشک‌جلالی با اجرای حرفه‌ای خود نشان می‌دهد که چه درک عمیقی از نمایشنامه گالچران داشته است. آنچه جوردی گالچران در «سیستم گرون هلم» مطرح کرده، تاریخ مصرف ندارد؛ اتفاقا این نمایش در جهان مدرن امروز (مشخصا کشورهای اروپایی) که با معضل بیکاری دست به گریبان است و تحت سیطره اقتصاد بیمار خود بحران‌های مختلفی را تجربه می‌کند، حرف روز را می‌زند و حاوی نکات آموزنده‌ای است برای نسل جوان که گاه به ظاهر دلفریب مدرنیته دل خوش می‌دارد و از باطن خوفناک آن غافل می‌ماند.


Page Generated in 0/0074 sec