ارتش آمریکا شاید ضعیفتر از آن باشد که تصور میشود. همه شاخههای نظامی و نیروی هستهای آمریکا به جز یک مورد در حال حاضر از سطح قدرت و توان «جزئی» برخوردارند. تنها نیروی هوایی این کشور است که در «شاخص قدرت نظامی آمریکا» به عنوان یک نیروی «قدرتمند» ردهبندی شده است. این گزارش که اولین گزارش در نوع خود به شمار میرود حاوی تحلیلی عمیق از تهدیدات جهانی است که منافع آمریکا و توانایی نیروهای مسلح این کشور جهت غلبه بر این تهدیدات را در معرض خطر قرار میدهد. در این گزارش نتیجهگیری شده است که به طور کلی نیروهای مسلح آمریکا هنگام مواجهه با 2 نزاع همزمان قادر به کسب پیروزی نیستند حال آنکه چنین هدفی یک هدف راهبردی طولانیمدت به شمار میرود. در این گزارش عنوان شده که با اینکه تروریسم یک تهدید جدی محسوب میشود اما روسیه و چین بزرگترین تهدید را متوجه امنیت ملی آمریکا میکنند. «رندی فوربس» از اعضای کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا در رابطه با شاخص فوقالذکر میگوید: «شاخص سال ۲۰۱۵ اندیشکده بنیاد هریتج درباره قدرت نظامی آمریکا یک منبع ارزشمند برای همه کسانی است که به قابلیتهای نظامی آمریکا علاقهمندند. این شاخص تصویری واضح از کاستیهای موجود در زمینه قابلیت، ظرفیت و آمادگی نیروها ارائه میدهد و خسارات وارده در طول سالها کاهش غیرمسؤولانه بودجه را به تصویر میکشد. من همه سیاستگذارانی که به وضعیت فعلی تشکیلات نظامی ما ـ و چگونگی ارتقای آن ـ علاقهمندند را به مرور این شاخص توصیه میکنم». شاخص مذکور 3 مؤلفه قدرت نظامی آمریکا را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد؛ قابلیتهای هر یک از شاخههای تشکیلات نظامی آمریکا، ماهیت و شدت تهدیدات منطقهای عمدهای که این شاخهها ممکن است مجبور به مقابله با آنها باشند و محیطهایی که شاخههای مذکور باید در آنها دست به عملیات بزنند (حضور یا عدم حضور متحدان، چالشهای جغرافیایی و...). به گفته «داکوتا وود» ویراستار این شاخص، عدم تأمین نیروی انسانی کافی و کمبود تجهیزات از دلایل کسب رتبههاتی ضعیف بوده است. در سال ۲۰۱۴ ارتش و نیروی تفنگداران دریایی تنها توانستند به ترتیب۷۶ درصد و ۶۹ درصد نیروهای مورد نیاز را مستقر سازند. به همین نحو، تعداد شناورهای نیروی دریایی کمتر از حد نیاز این نیرو بود. در ضمن، نیروی دریایی با ۹۲ درصد ظرفیت مورد نیازش فعالیت میکرد. در سال ۲۰۱۴ روسیه، تروریسم در خاورمیانه، ایران، تروریسم در افغانستان و پاکستان، چین و کرهشمالی همگی سطح مشابهی از خشونت و پرخاشگری را متوجه آمریکا کردند. قابلیتهای نظامی روسیه و چین باعث شده تا این دو کشور در شاخص فوقالذکر در رده بالاتری از لحاظ میزان تهدید قرار گیرند. تروریسم در افغانستان و پاکستان نیز یک تهدید جدی قلمداد میشود، زیرا به طور بالقوه میتواند پاکستان را به حدی بیثبات سازد که تسلیحات هستهای این کشور به دست سازمانهای تروریستی بیفتد. محیطهای عملیاتی در 3 منطقه عمده ـ اروپا، خاورمیانه و آسیا ـ براساس منافع حیاتی آمریکا ردهبندی شدهاند. براساس شاخص مذکور: اروپا با توجه به وجود متحدان مطلوبنظر، ثبات سیاسی و زیرساخت، مطلوبترین محیط عملیاتی برای آمریکا به شمار میرود اما وضعیت نامطلوب نیروهای نظامی آمریکا در این منطقه باعث بروز نگرانیهایی شده است. عدم ثبات سیاسی که در قالب وضعیت موجود در سوریه و عراق متجلی شده است گریبانگیر منطقه خاورمیانه شده و این منطقه را به نامطلوبترین محیط عملیاتی تبدیل کرده است و باعث بروز نگرانیهای جدی در این رابطه شده است. ائتلافهای نظامی دوجانبه موجود در آسیا یک مزیت بزرگ به شمار میرود آن هم در منطقهای که در صورت عدم وجود چنین ائتلافهایی یک محیط عملیاتی متوسط قلمداد میشد. آمریکا از یک نیروی نظامی جهت محافظت از خاک خود در برابر حمله و همچنین محافظت از منافع خود در خارج از کشور برخوردار است. این نیروی نظامی از کاربردهای ثانویه نیز برخوردار است که از جمله میتوان به کمکرسانی به مقامات غیرنظامی در صورت بروز فاجعه یا بازداشتن معاندان از تهدید منافع آمریکا اشاره کرد اما هدف اصلی این نیرو آن است که در صورت نیاز، اراده آمریکا را به صورت فیزیکی به دشمن تحمیل کند. با توجه به اهمیت این مسؤولیت مندرج در قانون اساسی باید به طور منطقی فرض را بر این گذاشت که دولت از برخی معیارهای استاندارد و سازگار بهره میگیرد تا به اوضاع مربوط به امور امنیتی پی ببرد و وضعیت تهدیداتی که متوجه منافع آمریکا هستند، محیطی که نیروهای نظامی آمریکا در آن در راستای دفاع از منافع فعالیت میکنند و وضعیت نیروهای نظامی را مورد ارزیابی قرار دهد. مایه تأسف است که چنین مسالهای درباره دولت صادق نیست. واشنگتن در میان گزارشهایی که حاوی نظرات و دیدگاهها درباره این موضوعات است غوطهور است اما این گزارشها فاقد انسجام و تکرارپذیری بوده و بیطرفانه نیست. رهبران ما در نبود یک معیار استاندارد و سازگار نمیتوانند وضعیت فعلی نیروهای نظامی را به گونهای کارآمد ارزیابی کنند یا خطرات راهبردی مرتبط با توانایی کشور جهت دفاع از منافع ملی و حیاتی خویش را درک کنند. در نبود چنین معیاری عموم مردم آمریکا نمیتوانند بفهمند وضعیت امنیتی کشور سال به سال بهتر میشود یا بدتر. «شاخص قدرت نظامی آمریکا» که توسط اندیشکده بنیاد هریتج منتشر شده تلاش دارد با ارزیابی سالانه وضعیت «قدرت سخت» آمریکا و شرایط راهبردی مربوطه، خلأ موجود در این زمینه را پر کند. اولین نسخه این شاخص که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است مبنای ارزیابیهای آتی خواهد بود و نسخههای جدید این گزارش علاوه بر ارزیابی اوضاع در سال مربوطه به بررسی تغییراتی که در مقایسه با سال قبلتر از آن رخ داده است نیز خواهد پرداخت. شاخص مذکور به ارزیابی سهولت یا دشواری عملیات در مناطق کلیدی میپردازد و در این راستا ائتلافات موجود، ثبات سیاسی در منطقه، حضور نیروهای نظامی آمریکا و وضعیت زیرساختهای کلیدی را مدنظر قرار میدهد. تهدیدات براساس رفتار و قابلیتهای فیزیکی بازیگرانی که منافع ملی و حیاتی آمریکا را به چالش میکشند مورد ارزیابی قرار میگیرد. وضعیت قدرت نظامی آمریکا از لحاظ قابلیت یا مدرن بودن، ظرفیت عملیاتی و آمادگی جهت انجام موفق مأموریتهای محوله سنجیده میشود. این چارچوب یک منبع مرجع برای آن دسته از سیاستگذاران و مردم به شمار میرود که میخواهند بدانند آیا آمریکا از قدرت نظامی کافی جهت دفاع از منافع ملی خویش برخوردار است یا نه. هنگام بحث درباره قابلیت تجمیعی و گستره قدرت نظامی مورد نیاز جهت پرداختن به تهدیداتی که متوجه منافع امنیتی آمریکاست باید به روشنی دانست از چه منافعی باید دفاع کرد. دولتهای مختلف در طول چند دهه گذشته به 3 مورد از منافع حیاتی به طور مداوم اشاره کردهاند:دفاع از خاک آمریکا، پایان دادن موفقیتآمیز به یک جنگ مهم که به طور بالقوه میتواند منطقهای را که نزد آمریکا از اهمیت حیاتی برخوردار است بیثبات سازد و حفاظت از حرکت آزادانه در نقاط مشترکی که کسبوکارها در سطح دنیا از طریق آنها کارهای خود را انجام میدهند (دریا، هوا، فضای بیرونی و جدیداً فضای مجازی).
آمریکا جهت دفاع مؤثر از این منافع در سطح دنیا نیازمند یک نیروی نظامی دارای اندازه مناسب یا به قول پنتاگون «ظرفیت» مناسب است. با توجه به فاکتورهای بسیاری که در این زمینه دخیل است تعیین حد و حدود یک نیروی نظامی مناسب کار دشوار و پیچیدهای است. با این حال، دولتهای مختلف، کنگرههای مختلف و کارکنان وزارت دفاع در دورههای مختلف دست به چنین کاری زده و یک اصل ثابت و عجیب را در این زمینه تعیین کردهاند؛ توانایی اداره 2 جنگ عمده یا «رویداد منطقهای عمده» به طور همزمان یا در فاصله زمانی نزدیک به هم (لازمه پرداختن به «2 رویداد منطقهای عمده» در این شاخص مدنظر قرار گرفته است). مفهوم اصلی چنین لازمهای آن است که آمریکا باید قادر به درگیری و شکست کامل یک دشمن عمده باشد و همزمان از قدرت لازم جهت شکست دادن یک دشمن عمده دیگر برخوردار باشد تا بدین ترتیب مانع آن شود که رقبا از فرصت به وجود آمده بهرهبرداری کنند. در جریان جنگ سرد، آمریکا هر ۱۵یا۲۰ سال با بحرانهای عمدهای مواجه میشد و همزمان از نیروهای رزمی قابل توجه در اروپا و چند نقطه دیگر برخوردار بود. اندازه کل نیروها با مدل «2 رویداد منطقهای» همخوانی داشت. بر همین اساس، ارزیابی ما بر مبنای تکاپوی نظامی فعلی آمریکا جهت درگیری و شکست همزمان 2 رقیب عمده صورت میگیرد. معیار 2 رویداد عمده که در این شاخص مورد استفاده قرار گرفته از طریق بررسی نیروهای مورد استفاده در جنگهای عمدهای که آمریکا از زمان جنگ دوم جهانی به بعد در آنها شرکت کرده و همچنین از طریق مرور مطالعات دفاعی عمده که در طول ۳۰ سال گذشته توسط دولت فدرال انجام گرفته تعیین شده است. ما به این نتیجه رسیدیم که یک نیروی مشترک آماده و سازگار با مدل 2 رویداد عمده (که به صورت تمام وقت آماده خدمت است) متشکل از این موارد خواهد بود:
ارتش: ۵۰ تیپ رزمی، نیروی دریایی: ۳۴۶ ناو رزمی سطحی و ۶۲۴ هواپیمای تهاجمی، نیروی هوایی: ۱۲۰۰ هواپیمای جنگنده، نیروی تفنگداران دریایی: ۳۶ گردان.
محیط عملیاتی در سطح دنیا: این شاخص دنیا را به عنوان محیطی در نظر گرفته که در آن نیروهای آمریکایی جهت محافظت از منافع آمریکا دست به عملیات میزنند و بر همین اساس با توجه به وجود منافع حیاتی مشترک و بازیگرانی که قادرند این منافع را به چالش بکشند بر 3 منطقه ـ اروپا، خاورمیانه و آسیا ـ متمرکز شده است: اروپا: اروپا عمدتاً یک محیط باثبات، بالغ، و دوستانه است و قدیمیترین و نزدیکترین متحدان آمریکا در این منطقه قرار دارند. آمریکا در قالب معاهدات، روابط اقتصادی قوی و پیوندهای فرهنگی ریشهدار با اروپا پیوند خورده است. شرکای آمریکا در منطقه از ثبات سیاسی برخوردارند، دارای اقتصادهای بالغ (اگرچه بدهکار) هستند و از نیروهای نظامی نسبتاً مدرن (هرچند رو به کاهش) برخوردارند. حضور طولانیمدت آمریکا در منطقه، وجود زیرساختهای حمایتی و پشتیبانی مناسب در اروپا و چارچوب اقدامات هماهنگ که در قالب ناتو فراهم شده باعث شده است این منطقه به یک محیط کاملاً مطلوب جهت انجام عملیات نظامی تبدیل شود. خاورمیانه: برعکس، خاورمیانه بشدت گرفتار جنگ و منازعه است. این منطقه تحت حاکمیت حکومتهای خودکامه است و شمار فزایندهای از تروریستها و دیگر عوامل بیثباتکننده در آنجا فعالیت میکنند. اگرچه آمریکا همکاریها و اتحادهای محکمی را در منطقه ایجاد کرده است اما چالشهای امنیتی و سیاسی مرتبط با ناآرامیهای پایاننیافته بهار عربی، ظهور تروریسم فراملیتی و تهدید هستهای بالقوه ایران منافع واشنگتن را در احاطه خود قرار دادهاند. تجربه نظامی آمریکا در منطقه و زیرساختهای پایگاهی که این کشور در طول ۲۵ سال گذشته ایجاد و حفظ کرده است تا حدودی در برابر این چالشها موازنه ایجاد کردهاند. آسیا: وسعت آسیا که ۳۰ درصد کل خشکیهای جهان را تشکیل میدهد ویژگی بارز این قاره به شمار میرود. اگرچه برخی متحدان طولانیمدت آمریکا که از ثبات و اقتصادهای پیشرفته برخوردارند در این منطقه واقع شدهاند اما دوردست بودن منطقه باعث شده است انجام عملیات توسط آمریکا در این منطقه از لحاظ زمانی و انتقال نیرو سخت و دشوار باشد. با خلاصهسازی ویژگیهای مربوط به هر منطقه میتوان دریافت که چگونه میتوان این مناطق را از لحاظ چالشهایی که آمریکا در راستای دیکته قدرت نظامی خود و تداوم عملیاتهای رزمی روبهروست مورد مقایسه قرار داد. به طور کلی قدرت نظامی آمریکا در سطح دنیا در حال حاضر در سطح «متعادل» قرار دارد. این بدان معناست که آمریکا باید بتواند در صورت نیاز قدرت نظامی خود را در هر نقطه از دنیا دیکته کرده و بدون آنکه با مخالفت چشمگیر یا ریسک بالایی مواجه شود از منافع خود دفاع کند.
اندیشکده بنیاد هریتج