على ربانىگلپایگانى: نظریه پلورالیزم، حقیقت و رستگارى را منحصر در دین خاصى نمىداند و همه ادیان را بهطور نسبى از حقیقت مطلق بهرهمند مىداند. برخى متفکران نیز این نظریه را برگزیده و به استناد بعضى آیات قرآن که صراط مستقیم در آنها به صورت نکره آمده است، بر اثبات تعدد و تکثر صراط مستقیم پاى فشردهاند، نگارنده در پى آن است اثبات کند پلورالیسم دینى از دیدگاه قرآن مردود بوده و صراط مستقیم یگانه است و تعدد و تکثرى در آن راه ندارد. در این راستا به نقد نظریه صراطهاى مستقیم پرداخته و شواهدى از سخنان متفکران آورده و اثبات کرده است با آمدن شریعت جدید الهى، شریعتهاى پیشین منسوخ شده و معیار حق و باطل، شریعت اسلام است که هم جهانى است و هم جاودانى.
پلورالیسم دینى چیست؟
نظریهاى است که در دهههاى اخیر در جهان مسیحیت توسط «جان هیک»1 فیلسوف دین و متکلم مسیحى معاصر طرح و ترویج شده است. مفاد این نظریه به اختصار این است که حقیقت و رستگارى منحصر در یک دین نیست بلکه همه ادیان به طور نسبى از حقیقت مطلق بهرهاى دارند و هیچ دینى را نمىتوان یافت که نمونه تمامعیار و کامل دین حق باشد. بر این اساس، پیروى از برنامههاى هر یک از ادیان مىتواند عامل نجات و رستگارى انسان باشد.
جان هیک حقیقت غایى و مطلق را یگانه مىداند ولى بر این عقیده است شناخت آن حقیقت بهطور کامل براى بشر میسور نیست. بدین جهت، دریافتهاى معرفتى و شهودى انسان از حقیقت مطلق و غایى متعدد و متکثر است و همه بهطور نسبى از آن بهره شهودى و معرفتى دارند. این شناختها و شهودها پشتوانه و درونمایه آموزهها و گزارههاى دینىاند. این آموزهها گوهر دین نیستند، گوهر دین متحول کردن شخصیت انسانهاست. بر این اساس، نباید آموزههاى دینى را بیش از حد مورد تاکید قرار داد. از نظر وى، آموزههاى دینى را نباید همچون نظریههاى علمى، صادق یا کاذب دانست. عقاید و آموزههاى دینى تا وقتى بتوانند دیدگاهها و الگوهاى انسان براى زیستن را متحول سازند، صادقند. انسانهایى که به فرهنگهاى گوناگون معتقدند، در قبال واقعیتى که با آن مواجه مىشوند، واکنشهاى گوناگونى نشان مىدهند. آن آموزهها از این واکنشهاى گوناگون حکایت مىکند.
بهعبارت دیگر، هیک پیش از آنکه به حقایق کلامى تعلق خاطر داشته باشد، به جنبههاى وجودى و تحولآفرین دین تعلق خاطر دارد. دین از آن رو اهمیت دارد که حکایت خودمحورانه انسان را به حیاتى خدامحورانه تبدیل مىکند اما اینکه این حقیقت در قالب چه مقولات و آموزههایى بیان شود، چندان مهم نیست.2
برخى نویسندگان و صاحبنظران مسلمان نیز نظریه پلورالیسم دینى را برگزیدهاند. آنان در تأیید این نظریه به برخى آیات قرآن کریم استناد کردهاند. از جمله این که قرآن کریم «صراط مستقیم» را به صورت نکره آورده است که بر تعدد و تکثر آن دلالت مىکند و نیز برخى آیات پس از اشاره به پیروان اسلام (مؤمنان) و یهودیان و نصرانىها یادآور شده است راه نجات و رستگارى، در ایمان و عمل صالح خلاصه مىشود. از اینجا مىتوان نتیجه گرفت پیروى از آیین یهود و مسیحیت مىتواند انسان را به رستگارى برساند، و راه رستگارى در پیروى از آیین اسلام خلاصه نمىشود.
قرآن و صراط مستقیم
پلورالیسم دینى از دیدگاه قرآن مردود است. از دیدگاه قرآن، طریق حق و راه سعادت و رستگارى بشر جز صراط مستقیم نیست؛ و صراط مستقیم یگانه است و تعدد و تکثر در آن راه ندارد. صراط در لغت به معناى راه روشن است. ریشه این واژه، کلمه صراط به معنى «بلعیدن» است. گویا صراط (راه روشن) روندگان خود را مىبلعد و مانع آن مىشود که از درون آن خارج شوند. واژه مستقیم از قیام بهمعناى ایستادن گرفته شده است چون در حالت ایستادگى، تسلط و چیرگى بر قوا حاصل مىشود و بازگشت آن به پایدارى و تخلفناپذیرى است.
از اینجا روشن مىشود صراط مستقیم راهى است که در هدایت بشر و رساندن رهروان به غایت و مقصود خویش، ثابت و تخلفناپذیر است. چنان که مىفرماید: «فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به فیدخلهم فى رحمه منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما؛ خداوند کسانى را که به او ایمان آورده و بدو پناهنده شدهاند به سراى رحمت و فضل خویش وارد مىکند و به راه خود که راهى است استوار، هدایت مىکند». (نساء/ 174)
حاصل آنکه صراط مستقیم در همه کاربردهاى آن در قرآن کریم بر ثبات و پایدارى و تخلفناپذیرى دلالت مىکند و مفاد آن در مساله هدایت این است که هر کسى به صراط مستقیم هدایت راه یابد، بدون شک به غایت و کمال مطلوب خواهد رسید. 3
صراط مستقیم یگانه است
در قرآن کریم، صراط مستقیم گاهى به صورت معرفه «الصراط المستقیم» و گاهى به صورت نکره «صراط مستقیم» بهکار رفته است. البته، کاربرد دوم بیش از کاربرد نخست است. تعبیر نخست بر معین و مشخص بودن راه دلالت مىکند و چنین راه یگانه راهى یکتاست. در این صورت تعبیر دوم که ترجمه فارسى آن راهى راست است، بیانگر عظمت و اهمیت آن است نه کثرت و تعدد آن چون لازمه معنای دوم ناسازگارى در کلام الهى است، در حالى که کلام خداوند از هرگونه ناهماهنگى و ناسازگارى پیراسته است «و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛ اگر قرآن از جانب غیر خداوند بود در آن اختلاف بسیار مىیافتند». (نساء/ 82).
بنابراین، صراط مستقیم یکى بیش نیست، و آن همان راهى است که پیامبران الهى و مؤمنان راستین برگزیدهاند، کسانى که خداوند از آنان بهعنوان نعمتدادهشدگان یاد کرده است. (صراط الذین انعمت علیهم)، نعمت دادهشدگان، طبق آیه 69 سوره نساء عبارتند از پیامبران، راستگویان، شهیدان و صالحان. از طرفى چون پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر و شریعت او آخرین شریعت الهى است و نیز شریعت و آیین او جهانى و همگانى است، پس از آمدن شریعت اسلام، راه راست و طریق حق، منحصر در آن است، چنانکه آیه 69 سوره نساء، اطاعت از خدا و پیامبر اسلام را شرط رفاقت و همنشینى با نعمتدادهشدگان دانسته است «و من یطعالله و الرسول فاولئک مع الذین انعمالله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا» نکره و نامعین بودن صراط مستقیم (راهی راست) در بیشتر آیات، بیانگر عظمت و اهمیت این راه است، اینگونه تعبیر در زبان عربى شناخته شده و مشهور است، چنانکه درباره قرآن کریم نیز هر دو تعبیر معرفه و نکره آمده است؛ «القرآن العظیم، القرآن الحکیم، قرآن مبین، قرآن مجید».
علامه طباطبایى(ره) در تفسیر آیه 16 سوره مائده که صراط مستقیم بهصورت نکره آمده است، یادآور شدهاند مقصود از آن یگانه راه راستى است که در آیات دیگر به خدا نسبت داده شده است و نکره بودن آن بر عظمت شأن و بزرگى مقام آن دلالت مىکند.4
نقد نظریه صراطهاى مستقیم
از آنچه گفته شد، نادرستى سخن مؤلف صراطهاى مستقیم که نکره آمدن صراط مستقیم در آیات قرآن را دلیل بر «پلورالیسم دینى» دانسته و نتیجه گرفته است صراط مستقیم هدایت، منحصر در یکى نیست و هر یک از ادیان و مذاهب، مصداقى از صراط مستقیم و جلوهاى از آن هستند، روشن شد. وى چنین گفته است:
«بهجاى آنکه جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم، باید مجموعهاى از خطوط راست دید که تقاطعها، توازیها و تطابقهایى را هم پیدا مىکنند و آیا اینکه قرآن پیامبران را بر صراطى مستقیم (صراط مستقیم) یعنى یکى از راههاى راست [و] نهتنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم) مىداند، به همین معنا نیست؟» 5 از مطالب قبل روشن شد در قرآن کریم درباره صراط مستقیم دو گونه تعبیر (نکره و معرفه) آمده است و با توجه به اینکه (الصراط المستقیم) بر یک راه راست در زمینه هدایت دلالت مىکند، تعبیر «صراط مستقیم» بیانگر عظمت و اهمیت آن است، نه تعدد و کثرت صراط مستقیم. جالب اینجاست که دو تعبیر معرفه و نکره درباره صراط مستقیم در مورد پیامبران نیز بهکار رفته است، چنانکه درباره حضرت ابراهیم فرموده است «و هداه الى صراط مستقیم» (نحل/ 121) و درباره موسى و هارون مىفرماید: «و هدیناهما الصراط المستقیم» (صافات/ 118).
از آیات دیگرى که بر یگانگى صراط مستقیم دلالت مىکند، آیه 153 سوره انعام است، چنان که مىفرماید «ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون»: این است راه راست من، از آن پیروى کنید، و از راههاى دیگر پیروى نکنید که شما را از راه خدا جدا مىسازد، خداوند شما را اینگونه توصیه مىکند، شاید پرهیزکار شوید.
کلمه «هذا» در آیه یادشده اشاره به مجموعهاى از احکام الهى است که در آیات قبل (152- 151) بیان شده است. این احکام عبارتند از:
1- شرک نورزیدن به خدا 2- احسان به والدین 3- اجتناب از کشتن فرزندان بهخاطر مشکلات اقتصادى 4- نزدیک نشدن به پلیدهاى آشکار و پنهان 5- اجتناب از کشتن افراد بىگناه 6- تصرف نکردن در مال یتیم مگر بر وجه احسن 7- رعایت اصل توانایى در تکلیف 8- رعایت قسط در معاملات 9- رعایت عدالت در گفتار 10- لزوم وفای به عهد و پیمان.
این موارد دهگانه نمونههایى از اصول و فروع تشریع اسلامى است که پیامبر اکرم(ص) از جانب خداوند ماموریت مىیابد آنها را بر مردم عصر رسالت، بیان کند، آنگاه به آنان بگوید این احکام و معارف توحیدى، صراط مستقیم خداوندند و پیروى از راههاى مخالف با آنها، انسان را از صراط مستقیم جدا مىکند.
عبدالله بن مسعود گفته است: «پیامبر اکرم(ص)» خطى را در برابر خود رسم کرد و فرمود: این راه رشد است، آنگاه خطوط دیگرى در جانب راست و چپ خود ترسیم کرد و فرمود: اینها راههایى است که در هر یک از آنها شیطانى است که مردم را به پیمودن آن فرامىخواند. 6
نکته دیگر اینکه در یک سیاق و در جمله به هم پیوسته، هر دو تعبیر معرفه و نکره درباره صراط مستقیم بهکار رفته است، مثلا گفته شده است: صراط مستقیم (راهى راست) آنگاه آن را راه خداوند (نه یکى از راههاى خدا) معرفى کرده است، اینگونه تعبیر بر وحدت و یگانگى راه راست دلالت مىکند. مانند اینکه گفته شود: من تاریخ زندگانى فردى عادل را خواندهام، آنگاه گفته شود: تاریخ زندگى امام علىبن ابیطالب(ع) را که پیشواى عدالتخواهان است. از نظر ادبى، عبارت دوم بیانگر عبارت اول (عطف بیان) است و چون عبارت دوم معرفه (معین و مشخص) است، عبارت نخست هم معین و مشخص خواهد شد.
اینگونه تعبیر در آیاتى از قرآن کریم، از جمله در آیه 52 و 53 سوره شورى، درباره صراط مستقیم بهچشم مىخورد، چنانکه در آغاز فرموده است: اى پیامبر! تو به راهى راست (صراط مستقیم) هدایت مىکنى، آنگاه در بیان آن راه فرموده است: راه خداوندى که مالک آسمانها و زمین است، و همه چیز بهسوى او بازمىگردد (صراطالله الذى له ما فىالسموات و ما فىالارض، الا الىالله تصیر الامور).
از مجموع مطالب یادشده روشن شد صراط مستقیم یکى بیش نیست و آن همان راهى است که پیامبران الهى فراروى بشر قرار دادهاند و به مقتضاى اینکه پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر الهى و شریعت او آخرین شریعت آسمانى است، پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) و آمدن شریعت اسلام، صراط مستقیم مصداقى جز شریعت اسلام ندارد.
صراط مستقیم و سبل الهى
در قرآن کریم، علاوه بر صراط یا طریق مستقیم که یگانه راه حق و رستگارى است، از سبل الهى نیز سخن گفته شده است. تعابیر: سبیل الرشاد7، سبیل الرشد8، سبل السلام9، سبیل المؤمنین10، سواء السبیل11 و قصد السبیل12 نمونههایى از کاربردهاى سبل الهى در قرآن کریم است. در مقابل سبل الهى، سبل شیطانى قرار دارد، واژههاى سبیلالطاغوت13، سبیلالمجرمین14، سبیلالمفسدین15، سبیل الغى16 و سبیل الذین لا یعلمون17، به سبل شیطانى اشاره دارد.
بنابراین صراط مستقیم حق محض است و در آن باطل راه ندارد، ولى سبیل دوگونه حق و باطل دارد. سبیل الهى حق و سبیل شیطانى باطل است. همچنین صراط مستقیم یکى بیش نیست ولى سبیل الهى متعدد است. چنانکه مىفرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ کسانى که در راه ما جهاد مىکنند را به راههاى خود (راههاى الهى) هدایت مىکنیم». (عنکبوت/ 69)
بدون شک، سبیل الهى نیز چون صراط مستقیم حق است، با این حال سبیل الهى کثرتپذیر است ولى صراط مستقیم کثرتپذیر نیست. از اینجا روشن مىشود نسبت میان صراط مستقیم و سبل الهى، نسبت وحدت و کثرت است و کثرت در سبل الهى از قبیل کثرتهاى طولى است نه کثرت عرضى. کثرت طولى با وحدت ناسازگار نیست. مانند کثرت موجود در مراتب نور که با وحدت حقیقت آن منافات ندارد. از نظر اهل معرفت اینگونه کثرت تحکیمکننده وحدت است، نه ناسازگار با آن.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفتهترش باید کرد
پلورالیسم دینى مورد نظر جان هیک و همفکران او مربوط به کثرت عرضى ادیان است، نه کثرت طولى. آنان تثلیث مسیحى را با توحید اسلامى، خداى متشخص ادیان وحیانى را با خداى نامتشخص در فلسفه و عرفان هندى برابر مىانگارند و همه را تجلىها و تعبیرهاى یک حقیقت مىدانند. از نظر عقل بازگشت کثرتهاى عرضى و مانعه..الجمع به وحدت حقیقى امکان ندارد، زیرا به تناقض مىانجامد اما بازگشت کثرتهاى طولى به وحدت حقیقى معقول و خردپذیر است.
نسبت صراط مستقیم با سبل الهى را مىتوان چنین تصویر کرد که صراط مستقیم عالىترین مرتبه هدایت است و نیل به این مرتبه، در گرو این است که انسان همه سبل امن الهى را بپیماید. اما اگر تنها برخى از این سبل را طى کند، فقط به برخى درجات و مراتب صراط مستقیم راه یافته است.
بهعبارت دیگر، هدایت انسان بهسوى خدا مراحل و مراتب گوناگونى دارد که هر یک از آنها یکى از سبل هدایت و رستگارى است. هرگاه کسى همه سبل هدایت را طى کند، در حقیقت تمام مراحل و مراتب هدایت را پیموده و به صراط مستقیم راه یافته است.18
این مطلب که پیمودن سبل الهى، انسان را به قله هدایت و رستگارى که همان صراط مستقیم است مىرساند، از آیه 16 سوره مائده به روشنى به دست مىآید چنان که مىفرماید: «قد جاءکم منالله نور و کتاب مبین یهدى بهالله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم». از این آیه استفاده مىشود که:
1- قرآن کریم و شریعت اسلام نورى است الهى که راههاى رستگارى و رهایى از گمراهى را به بشر مىآموزد.
2. شرط بهرهمندى از نور هدایت قرآن و اسلام، برگزیدن رضایت خداوندى (ایمان و اخلاص) است.
3- انسان با عمل خالصانه به رهنمودهاى قرآنى، راههاى رستگارى و رهایى از گمراهى (سبلالسلام) را طى کرده و از تاریکىهاى کفر و شرک و گناه رهایى یافته و در فضایى آکنده از نور معنوى و در نتیجه به صراط مستقیم الهى وارد مىشود. صراطى که هرگز در آن انحراف راه نخواهد یافت.
خلاصه بحث
1- پلورالیسم دینى به این معناست که گرچه حقیقت مطلق و غایى واحد است اما راههاى ارتباط با آن متعدد است و این راهها هیچیک بهطور کامل به حقیقت غایى نمىرسد بلکه همگى از نوعى هدایت نسبى برخوردارند بنابراین پیروى از همه ادیان مىتواند نجاتبخش باشد.
2- پلورالیسم دینى، صراط مستقیم را متعدد مىداند و بهجاى یک صراط مستقیم به صراطهاى مستقیم قائل است.
3- از دیدگاه قرآن، پلورالیسم دینى مردود است زیرا قرآن کریم تنها به یک صراط مستقیم قائل است و راه حق را یگانه مىداند، راههاى دیگر، شیطانى و باطلند و انسان را به رستگارى مطلوب نمىرسانند.
4- در هر دورهاى راه حق و طریق راستین هدایت همان بوده است که پیامبران الهى از جانب خداوند به بشر ارزانى داشتهاند یعنى صراط مستقیم، پیوسته در شرایع آسمانى تجلى و تبلور یافته است.
5- با آمدن شریعت جدید الهى، شریعت پیشین منسوخ شده و از درجه اعتبار افتاده است البته این سخن بدان معنا نیست که هیچگونه معارف و احکام مشترکى میان شریعت الهى پیشین و پسین وجود نداشته است، بالعکس، مشترکات شرایع آسمانى در زمینه عقاید، اخلاق و احکام فراوان بوده است ولى به هر حال شریعت جدید دربرگیرنده حقایقى بوده است که در شریعت پیشین نبوده یا اینکه برخى از احکام شریعت پیشین را تغییر داده است. روشن است در مساله حق و باطل در ادیان، مجموع، من حیثالمجموع مورد نظر است، نه وجود پارهاى از آموزهها و گزارههاى حق و درست، بر این اساس با آمدن شریعت بعدى، حق کامل را باید در آن یافت و نه در شریعت پیشین.
6- با آمدن شریعت اسلام، همه شرایع الهى پیشین منسوخ شدهاند. شریعت اسلام هم جهانى است و هم جاودانى، بنابراین حق و باطل را باید با آن اندازهگیرى کرد و هدایت و رستگارى کامل را باید در ایمان و عمل به این شریعت الهى یافت، نه در شرایع یا مکاتب دیگر.
7- در شریعت و آیین حق، کثرت عرضى راه ندارد ولى کثرت طولى راه دارد. این کثرتها همان سبل الهى را تشکیل مىدهند که درجات و مراتب صراط مستقیم الهىاند. از این روى اگرچه صراط مستقیم یکى بیش نیست ولى سبل الهى متعدد است و هر کس به همان اندازه که سبل الهى را برگزیده و مىپیماید از صراط مستقیم بهرهمند مىشود و هرگاه همه سبل الهى را برگزیند و بپیماید، به قله صراط مستقیم راه خواهد یافت. رسیدن به چنین درجه و مقامى، او را از هرگونه لغزش مصون مىدارد.
8- نکره بودن صراط مستقیم در برخى آیات قرآن، دلیل بر تعدد و کثرت در صراط مستقیم نیست بلکه این تعبیر به عظمت و اهمیت صراط مستقیم اشاره دارد، چنانکه درباره قرآن کریم نیز دو تعبیر معرفه و نکره بهکار رفته است. همچنین در برخى آیات، صراط پیامبران به دو صورت معرفه و نکره بیان شده است.
9- آیاتى که ایمان و عمل صالح را شرط رستگارى انسان دانسته، بیانگر این حقیقت است که برگزیدن شریعت آسمانى به تنهایى عامل نجات نخواهد بود و انسان تنها به اینکه خود را مسلمان یا یهودى یا مسیحى بنامد، نباید بسنده کند بلکه باید ایمان راستین داشته و به مقتضاى آن عمل کند. از این مطلب نمىتوان نتیجه گرفت که پیروى از هر آیینى در زمان ما مىتواند نجاتبخش باشد، زیرا این مطلب با اصل جهانى و جاودانگى اسلام منافات دارد.
........................................................................................
پىنوشت:
1- (1922)John Hick
2- مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، صص 409- 408، جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، صص 245- 243
3) المیزان، ج 1، ص 33
4) المیزان، ج 6، ص 246
5) عبدالکریم سروش، صراطهاى مستقیم، ص 27
6) زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص80
7) اعراف/146
8) قصص/38
9) مائده/16
10) نساء/115
11) مائده/12
12) نحل/9
13) نساء/76
14) انعام/55
15) اعراف/142
16) اعراف/146
17) یونس/89
18) المیزان، ج 1، ص 3 و ج 4، ص 407.
منبع: رواق اندیشه، شماره 5