علیرضا سعیدآبادی: 3تحلیل نظری درباره اقوام ایرانی میتوان ارائه داد. یک رویکرد مبتنی بر این است؛ آنچه هویت ایرانی را میسازد بیشتر برگرفته از ملیت است. باستانگرایی و نگاه یکسویه به ایران عزیز، از آثار مترتب بر این رویکرد است. اقوام ایرانی از این منظر، در عنصر هویتبخش ملیت محو شده و کمتر در محاسبات و برنامهریزیهای ملی دیده میشوند. این رویکرد، سلبی است. رویکرد دوم به قومیت به عنوان زیرساخت هویت افراد در جامعه ایرانی مینگرد و سایر جنبههای هویتآفرین را در حاشیه قرار میدهد. برتریجویی قومی و نادیدهانگاری مولفههای وحدت ملی و امنیت ملی از تبعات این رویکرد است. این رویکرد، اثباتی و به بیان بهتر افراطی است. در رویکرد سوم، اقوام ایرانی نه به تنهایی متن هستند و نه در حاشیه بلکه پیوندهای قومی بخش مهمی از شناسنامه اقوام ایرانی محسوب میشود. دولتها همواره از شناسنامه ملتها در روابط خود با سایر کشورها استفاده میکنند. دولت به نمایندگی از مردم است که در روابط بینالملل به ایفای نقش میپردازد و از خود چیزی مستقل ندارد. در ایران این رابطه بسیار ظریفتر است. در سلسله مراتب اهداف ملی جمهوری اسلامی ایران، دولتها موظف به پیگیری منافع دینی و ملی هستند. من معتقدم هویت ایرانی در یک رویکرد ترکیبی بر پایه پیوندهای قومی، ملی و اسلامی یک کل لایتجزی را پدید میآورد. 3 دایره متداخل را در نظر بگیرید که از داخل به سمت بیرون آن دوایر متحدالمرکز اقوام ایرانی، ملیت و اسلامیت در درون هم قرار گرفتهاند. قوم به گروهی از انسانها گفته میشود که در جامعهای بزرگتر زندگی میکنند و ویژگیهای مشترکی آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. مهمترین این وجوه اشتراک؛ دین، زبان و فرهنگ است که هویت قومی آنها را پدید میآورد. اقوام در ایران برخلاف سایر مناطق جهان نهتنها تزاحم و دردسری برای هم نداشتهاند بلکه در تمام مقاطع حساس و بویژه هنگام یورشهای بیگانه به این سرزمین آسمانی همیشه پشت یکدیگر و مدافع ارزشهای جامعه و منافع ملی بودهاند. اگر در گذشته و البته بیشتر در 200 سال اخیر از بخشهای شمالی، شمال شرقی، شرقی، جنوبی و غربی یعنی تقریباً از همه طرف قسمتهایی از تمامیت ارضی خود را از دست دادهایم ناشی از ضعف حکومتهای شاهان بوده اگرنه اقوام ایرانی در 8 سال دفاعمقدس توانستند با وحدت مثالزدنی خود و در سایه رهبری دینی جامعه، شگفتیساز بزرگترین جنگ منطقهای در قرن بیستم باشند و نظام سلطه را در برابر عظمت خود به زانو درآورند. ملیت و اسلامیت 2 عامل درونزا و وحدتآفرین برای اقوام ایرانی بوده است. ملیت به معنای مردمانی که در یک سرزمین مشخص با مدیریت سیاسی واحد و باورهای فراگیر و مشترک زندگی میکنند و برای رسیدن به اهداف ملی با یکدیگر همکاری سازمانیافته و روبه رشدی دارند. ملت ایران با وجود تنوع قومی که در تمام بخشهای شمالی، جنوبی، شرقی، غربی و مرکزی این سرزمین پهناور گسترده شده است کمترین فاصله اجتماعی را دارند و بحمدالله به بالاترین سطح آگاهی سیاسی و همافزایی در زمان معاصر رسیدهاند. فراوانی ازدواجها بین مردان و زنان از گروهای قومی مختلف در ایران و اختلاط بین اقوام ایرانی مصداق بارز نبود فاصله اجتماعی در کشور است و مشارکت در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بالاترین سطح مشارکتپذیری سیاسی و همافزایی بین اقوام ایرانی است. در مساله هویت ایرانی، رابطه بزرگی و کوچکی عناصر هویتآفرین موردبحث در این نوشتار، مشهود و قابل بررسی است. قومیت، ملیت و اسلامیت یک مرزبندی درونی از جزء به کل در حیطههای هویتی جامعه ایرانی است. درست مثل کوچکی و بزرگی رابطه فرد و خانواده که در سطح فردی، این پیوندهای نسبی بخش مهمی از هویت افراد را تشکیل میدهد. شهروندان برای معرفی خود به یکدیگر، نسبتهای خانوادگی و قومی را بیان میکنند ولی همین افراد در برابر سایر ملتها از عناوین ایرانی، مسلمان و فارسیزبان برای اثبات هویت خود استفاده میکنند. این مثال، به درک جایگاه اقوام ایرانی در سلسله مراتب هویتی که یک کل یکپارچه را با هم میسازند کمک شایان توجهی میکند. اقوام ایرانی بین خود مرزهای جامعه شناختی دارند اما در مواجهه با دنیای خارج، از مرزبندیهای جغرافیایی، ملی و اسلامی پیروی میکنند. زندگی گروههای قومی در ایران به 4دوره کلی تقسیم میشود. پیش از پذیرش اسلام، پس از اسلام، دوره معاصر و بویژه دوره پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی. به نظر من، شرایط پیشرو، دوره جدیدی برای ملت مسلمان و انقلابی ایران رقم خواهد زد. زخمهای دردناکی بر پیکر اسلام عزیز از سوی دشمنان وارد آمده و جنگهای به ظاهر مذهبی و در باطن استعماری و استکباری، ترفند آنها برای مقابله با پیشرفتها و نقشآفرینیهای فزاینده جمهوری اسلامی ایران و متحدان آن در منطقه است که آثار ثانوی آن به تدریج، سراسر جهان را تحت تاثیر قرار میدهد. غرب از تمام ابزارهای موجود در عرصههای نفتی، اقتصادی، رسانهای و هستهای بهطور همزمان استفاده میکند. این شرایط حاکم بر نظام بینالملل با محوریت اسلام، یک نقطه عطف و پیچ تاریخی است.
سابقه تاریخی موید این است که اقوام ایرانی در حفظ و حراست از کیان ایران و اسلام همواره کوشیدهاند و نسبت به یکدیگر مناسبات حسنه و پیوندهای مستحکمی داشتهاند. هیچگاه در جامعه ایرانی شاهد چیزی به نام برخورد قومیتها نبودهایم و وحدت اقوام ایرانی همواره باعث یأس دشمنان بوده است. با افتخار بار دیگر تاکید میکنم دفاعمقدس مردم ایران در برابر استکبار جهانی باشکوهترین جلوههای وحدت اقوام ایرانی است که میتوان آن را حاصل جمهوریت و اسلامیت برآمده از انقلاب اسلامی سال 1357 دانست که با وجود بیسابقه بودن حجم و بزرگی تهدیدات خارجی، نه تنها در اثر آن یک وجب از خاک این سرزمین آسمانی از دست نرفته است بلکه برای دهها سال دیگر، اگر درست از نعمات و نتایج آن بهرهبرداری شود همچنان برای دشمنان بازدارنده، هراسآور و درصورت وقوع هرگونه درگیری احتمالی باعث شکست آنها خواهد بود. من معتقدم مردم ایران از همه اقوام و ساکنان آن به این سفارش قرآنی«واعتصموا بحبلالله جمیعا و لاتفرقوا» به خوبی عمل کردهاند. وحدت اقوام ایرانی حاصل پیروی از اسلام ناب محمدی(ص)، ارزشهای ملی و فرهنگ ایرانی است. اجازه میخواهم به این عوامل وحدتآفرین در نواحی و مناطق مختلف کشور صرفنظر از سایر عوامل مهم که در جای دیگر باید به آن پرداخته شود، باتوجه به یافتههای کمنظیر خود که حاصل سالها ممارست در دستگاههای مختلف دولت، رسانههای محلی و مرکز و مطالعات پژوهشی است و در نزد برنامهریزان ارشد جامعه تاحدودی مغفول مانده، به اهمیت بسیار زیاد استفاده از ظرفیتهای انباشته شده در رسانه بویژه در رسانههای محلی اشاره کنم که به نظر من این رسانهها، به عنوان نمایندگان اقوام و حوزههای محلی و پیشگامان عرصههای قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در صورت برنامهریزیهای کلان و بسترسازیهای مناسب میتوانند بسیار فراتر از این، نقشهای راهبردی و گستردهتری در شرایط پیشگفته ایفا کنند و من بارها به صورت رسانهای اعلام کردهام که آماده هستم این شناخت را به برنامهریزان ارشد کشور البته به شرط اجرا منتقل کنم.
*کارشناس روابط بینالملل