رضا سیگاری: نوروز ، هواپیما ، کوههای آلپ، سقوط ، فرانسه، وداع، حسین و... شاید این کلمات با سین شروع نشود اما این سفره نوروز اهالی رسانههای ورزشی در سال 94 بود. خبرنگارانی که خود برای تهیه خبر به همراه تیم ملی به اتریش رفته بودند اما خودشان تیتر یک رسانههای داخلی و خارجی شدند تا وداعشان هنوز هم باورکردنی نباشد. اوایل سال 90 بود که با حسین در آموزشگاه زبان آشنا شدم و کمکم با هم همکاری ورزشیمان را شروع کردیم. شاید زمان دوستی من با حسین خیلی طولانی نباشد اما انگار سالها بود که او را میشناختم؛ پسری خوشقلب و مهربان، پسری که نماد تلاش و کوشش بود و بیمهریهای مختلف حتی یک بار هم حسین را از مسیرش دور نکرد و او هر روز با انگیزه بیشتری برای رسیدن به هدفش تلاش میکرد. اولین روز آشناییمان شاید ترجمه کردن یک خط زبان اسپانیایی برایش آرزو بود اما آنقدر در راهش ثابتقدم ماند تا صحبت کردن به زبان اسپانیایی برایش سادهترین کار ممکن شود. وقتی در اولین ساعتهای سال 94 حسین به من خبر داد که میخواهد الکلاسیکو را از نزدیک تماشا کند، خوشحال از این بودم که بالاخره توانسته است تا به کمترین حقش در حرفه خودش برسد و میتواند حساسترین دیدار باشگاهی دنیا را از نزدیک تجربه کند؛ اتفاقی که رخ نداد و به قول خودش شاید حکمتی داشت... حکمتی عجیب که شاید خود حسین هم آن را حس کرده بود. حسین در آخرین روزها متفاوتتر از آنچه میشناختم بود و روحیه عجیبی پیدا کرده بود. پسر محجوب دوستداشتنی در آخرین پستهای اینستاگرام و حرفهایش التماس دعا داشت تا در اولین فاطمیهای که حضور نداشت، برایش دعای ویژهای کنیم تا در آخرین پروازش همسفره مادرش حضرت زهرا(س) شود. آخرین پروازش هنوز هم برای دوستانش باورکردنی نیست و به جرأت میتوانم بگویم تاکنون در زندگیام چنین لحظاتی را تجربه نکرده بودم. وقتی شنیدم هواپیمایی در رشته کوههای آلپ سقوط کرده است، دنیا یک لحظه برایم ایستاد. چشمهایم را به صفحه وایبرش دوخته بودم تا شاید با آنلاین شدنش ضربان قلبم را آرام کند اما انگار این شایعه لعنتی واقعیت داشت و حسین در آن هواپیما بوده است تا در یکی از معدود سقوطهای تاریخی هواپیمای اروپایی یکی از نجیبترین رفیقهایم را از دست بدهم. سقوطی که به دست یک روانی آلمانی رقم خورد تا حالا نگاههای آرامبخش حسین از ما گرفته شود و شاید نام آن ابله در تاریخ حک شود.