محمدرضا حیاتی: هزینههایی که خرج بیسکویت میشود!
تنها هزینههای این قبیل همایشها عبارت است از هزینه ایاب و ذهاب استاد مدعو بهعلاوه پذیرایی چای و بعضاً بیسکویتی بسیار ساده در فاصله تنفس میان ارائه مقاله و شروع سوالات یا انتقادات. در این قبیل همایشها، ابداً چیزی به نام مناظره یا مناقشه به منظور اثبات یا ابطال موضعی یا اسکات استاد صاحب مقاله صورت نمیگیرد. مستمعان صرفاً رأی و نظر خود را مطرح میکنند و استاد مدعو پس از شنیدن واکنشها، نظر خود را درباره برخی یا همه آنها بیان میکند. آنچه بسیار جالب توجه است تداول ذکر این قبیل جملات توسط استاد مدعو است: «تا به حال درباره فلان سوال یا نکته فکر نکرده بودم»، «فلان نکته یا ملاحظه بسیار جالب است و جا دارد در اصلاح مقالهام از آن استفادهکنم».
استاد مدعو مقاله خود را در چند دانشگاه دیگر نیز ارائه میکند و پس از بهرهبرداری از جمیع انتقادات و پیشنهادها، مقاله نهاییشده خود را با قدردانی از انتقادات اساتید ذیربط آن دانشگاهها، به فصلنامهای علمیـپژوهشی ارسال میکند و چنین است روایت چگونگی ظهور آن همه مقالات پژوهشی نوآورانه که در دنیا شاهدش هستیم.
اما در دانشگاهها و حوزههای ایرانِ معاصر یا کمترین نشانی از این قبیل تعاملات که جدیترین بسترهای زایش و رویش بارقهها و جوانههای آرا و انظار است، دیده نمیشود یا بسیار به ندرت به چشم میخورد. اگر کمترین شکی در این زمینه وجود دارد بهترین راه، جستوجو برای یافتن و اعلام موارد نقیض است اما آنچه مهم است در اینجا متعرض آن شویم تبیین این پدیدار است. چنانچه خواسته باشیم تعارف و تکلف را دستکم در این زمینههای حیاتیِ مبنایی کنار بگذاریم باید صریح و بیپرده اعتراف کنیم که ریشه نهایی این عدم تعامل مطلق را باید در این بینش شگفتانگیز و اندیشهسوز یافت که اساتید دانشگاهی و حوزوی، پس از کنار زدن شاخ و برگهای انواع تعارف و تواضع و شکستهنفسیهای ظاهری و غیرواقعی، عموماً خود را قلههای خودبسنده رفیع منیعی از علم و دانش و بصیرت میبینند بهنحوی که تراوشات مغزیشان هیچ نیازی به تعامل و تضارب با سایر همکسوتانشان ندارد. هر یک از این چشمههای جوشان حقایق، معرفت زلال را به تنهایی مییابد و دیگر چه نیاز به گفتوگو و تعامل فردی یا جمعی.
کارکرد همایشها چیست؟
بیجهت نیست که این قبیل تعاملات را یا نمیتوان یا بندرت میتوان یافت در عوض، با تعداد سرسامآوری از همایشهای پرزرقوبرق و پرریختوپاش ملی و بینالمللی مواجه میشویم که اگر قدری ذرهبینهای مشاهدتی خود را ریزبینتر و حساستر کرده متمرکز بر گفتوگوهای سرپایی در تنفسها کنیم درخواهیم یافت این بهاصطلاح همایشها عموماً دارای ۳ کارکرد عمده هستند: نخست، ایجاد سروصدای رسانهای برای پرکردن چشم و دل عامه مردم. دوم، رساندن این پیام به مسؤولان عالیرتبه دستگاه مربوط و سایر مسؤولان حکومتی که ما مشغول کارهای مهمی در سطح ملی یا بینالمللی هستیم. سوم و به همان اندازه مهم، آشناشدن با افراد مختلف و یافتن ارتباطات «سودمند»، که کی کجاست و مشغول چه کاری است و چگونه میتوان در زمینه مربوط و در زمانی مناسب، بهواسطه این آشنایی، ارتباطی برقرار کرد. گذشته از کارکردهای عمده فوق، کارکردهای دیگری نیز متصور و ممکن است. اساتید دانشگاهی در اکثر قریب به اتفاق رشتهها، همچنین اساتید حوزوی، میتوانند سالهای سال همکار باشند و هر هفته دستکم یکی، دو بار یکدیگر را در دانشکده یا گروه یا مدرسه خود ببینند و با سلام و احوالپرسی بسیار گذرا و تعارفآمیز از کنار هم عبور کنند، بدون مطلقاً هیچ تعاملی و حتی بدون اطلاع از اینکه همکاران همرشته خود در حال حاضر سرگرم چه موضوعی و مشغول چه پژوهشی هستند. شاید مایه تعجب و تألم بشود اگر دقتی بیشتر آشکار کند حتی آن احوالپرسی هم کاملاً صوری و متکلفانه است و در واقع هیچ یک کمترین علاقهای به حال و سلامت یکدیگر ندارند و کمترین درنگی در شنیدن جواب همکارشان نمیکنند.
حرکت دانشجو در بیابان لمیزرع!
آری! سالهای سال! و آن هم در جایی به نام دانشگاه. بیجهت نیست که فرزندان این آب و خاک پس از ورود و درنگی چند ساله در این بیابان لمیزرع غالباً خصوصیات مثبت و ممدوحی چون حبوطن، غیرت، رسالت اعتقادی و ارزشیِ کم یا زیاد خود را از دستداده تبدیل به موجوداتی میشوند که وطن بویژه حبوطن چندان رنگوبو و معنای جذاب و دلنشین و مهمی برایشان ندارد. آنچه بهعوض معنای محصّلِ جدی و تعیینکنندهای پیدا میکند منافع شخصی، درآمد و موقعیت برتر و بهتر شغلی است، در هر کجا و ناکجاآبادی که بتوان آنها را بیشتر تأمین کرد. و اگر بر این باوریم که افرادی- اگرچه کم- هستند که استثنا بر قاعده و روند فوق هستند، باید به خود یادآور شویم که آن استثنائات تنها نشاندهنده و ابرامکننده آن قاعده و روند عمومی است. استثنائاتی که ریشه قلب و وجودشان در خاک دیگری خانه دارد و از آب دیگری تغذیه میشود. استثنائاتی خلاف قاعده!
آیا تابهحال دقت کردهاید که چه تعداد از آثار مکتوب و منتشرشده عالمان- اعم از کتاب یا مقاله- توسط همکسوتان ایشان مورد معرفی و ارزیابی تحلیلی و نقادانه قرار میگیرد؟ تقریباً نزدیک به صفر. اما چرا؟ شاید به تبیین این وضعیت فاجعهآمیز کمک کند اگر توجهکنیم که در موارد بسیار نادری که کتابی مورد ارزیابی نقادانه قرارمیگیرد پای مؤسسه یا نهادی بهطور جدی در میان است و هم اوست که هر نوع اذن و اجازه و رضایت نویسنده اثر را طی سلسله مذاکراتی به نحوی حاصل کردهاست. تبیین این وضعیت فاجعهآمیز، خیلی ساده این است که برخی عالمان دانشگاهی و حوزوی از ارزیابی انتقادی اثر خود بیمناک و ناراضیاند یا دستکم نسبت به آن بیمیل هستند. آیا تابهحال دقت کردهاید که چه تعداد از آثار مکتوب و منتشرشده عالمان- اعم از کتاب یا مقاله- توسط همکسوتان ایشان مورد معرفی و ارزیابی تحلیلی و نقادانه قرارمیگیرد؟ تقریباً نزدیک به صفر.