دکتر کریم مجتهدی: هدف مقاله، نه صرفا معرفی یکی از رجال دوره قاجار بلکه بررسی وضع گفتمان «اصـلاحات» در کـشور و نـسبت آن با افکار و آثار میرزا ملکمخان بعنوان اولین لیبرال برجسته ایران است. با مطالعه برخی دیـدگاهها و تاکتیکهای او میتوان مختصات اصلی اصلاحطلبی در مدل لیبرال- سرمایهداری و تجربی مسلکی را بهطور مختصر، شـمارش و ارزیابی کرد. مقاله مـیکوشد بـدون آنکه صحنه تاریخ مشروطیت را سیاه و سفید ببیند، به ارزیابی واقعبینانهای از وضعیت تفکر اجتماعی در ایران دست یابد.
***
اخیرا نزد طبقه کتابخوان ما توجه خاصی به جریانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیمه دوم قرن نـوزدهم و نیز به احوال رجالی پیدا شده است که احتمالاً به درجات مختلف منشأ اثر بودهاند. توجه به گذشته نزدیک و تأمل درباره آن در واقع کوششی برای دریافت علل احتمالی پیدایش وضع کنونی اسـت، اعـم از اینکه این کوشش آگاهانه یا ناآگاهانه باشد و این خود دلیل نگرانی از وضع موجود است. تحلیل این نگرانی البته به سهولت مقدور نیست و کافی هم نیست که به استناد چند سـند تـاریخی عجولانه پیشداوریهای خود را مسلمات علمی تلقی کنیم. شکی نیست که سهم مورخ اوضاع سده اخیر در ایران از این لحاظ بسیار زیاد است و اوست که خاطرات پدران ما را در اختیار دارد و هم اوست کـه دیـروز را برای شناخت امروز حفظ کرده است ولی عملاً آنچه او به اتکای علم خود عرضه میدارد، خواهناخواه، با قضاوت شخصی وی همراه است. نباید تصور کرد مورخ به علت کـثرت اسـناد و احـتمال سهولت دسترسی بدانها با عـینیت بـیشتری مـیتواند درباره دوره جدید نظر بدهد تا درباره دورههای قدیم. شاید هم برعکس، به علت نزدیکی جریانات و به جهت امکان انتخاب اسناد و مـدارک و هـمچنین امـکان قبول رجحان سندی بر سند دیگر که معمولاً تـحت عـنوان «سند معتبر» عرضه میشود به ناچار گرایشهای فکری و تجربه شخصی مورخ بیشتر در اثر او منعکس میشود، بدون اینکه منظور وی انـکار اعـتبار عـلم تاریخ یا عینیت آن باشد. اگر در عنوان این نوشته نام مـیرزا ملکمخان آمده است، منظور نگارنده که نمیتواند ادعای تاریخنویسی داشته باشد، معرفی یکی از رجال دوره قاجار و صدور حکمی دربـاره او نـیست و بـرداشتی جدید از مدارک و اسناد موجود درباره او، یا درباره عصر او هم نمیخواهد بـکند. آنـچه مورد توجه نگارنده است، وضع تفکر موجود و رابطه احتمالی آن با افکار و آثار میرزا ملکمخـان اسـت، زیـرا او هر کس بوده باشد، عالم یا جاهل، مؤمن یا ملحد، مسلمان یـا عـیسوی، تـأثیری که از لحاظ تحول افکار در ایران داشته است، انکارناپذیر است. تحلیل هر اثری مستلزم بـررسی و کـشف اصـول فکری است که به آن اثر بنیان داده است. آن «نظام»ی که میرزاملکم خان پیشنهاد مـیکند از مـسلمات اصولی است که او با تماس مستقیم با دنیای غرب و با آشنایی کامل بـا وضـع صـنایع و علوم، خاصه با کیفیت انتظامات سیاسی، دولتی و اداری آنجا کسب کرده است. در میان رجال دوره نـاصری بـدون شک هیچکس به اندازه میرزا ملکم خان با اوضاع جهان غرب در نیمه دوم قـرن نـوزدهم آشـنا نبوده است. از این لحاظ اطلاعات او با دانستههای افراد دیگر قیاسپذیر نیست که همزمان و شاید نـیز هـممرام او بودهاند و میخواستهاند ایرانیان را با مظاهر تمدن غرب آشنا کنند. مؤید ایـن ادعـا زنـدگینامه و کارنامه میرزاملکم خان است. ملکم که به تاریخ 1239 ه.ق در محله ارمنینشین جلفای اصفهان مـتولد شـد و بـه سال 1326 ه.ق در شهر لوزان سوییس درگذشت، علاوه بر تعلیماتی که به سبک اروپایی نـزد پدر(1) دیـد، از 10 سالگی به فرانسه رفته و بعد از تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه پلیتکنیک شده و علاوه بر علوم طبیعی و مهندسی در رشته حـقوق سـیاسی نیز اطلاعاتی کسب کرد. او تقریبا سهچهارم عمر پرماجرای 87 سـاله خود را در خارج از ایران، چه در فرانسه و عثمانی و چـه در مـصر و انـگلستان و ایتالیا و سوییس و... گذراند. با در نـظر گـرفتن هوش انطباقی او مسلم است در آن موقع هیچ ایرانی دیگری موقعیت او را برای آشـنایی بـا جهان غرب نداشته و به انـدازه او بـا طرز تـفکر اروپایـیان مـونس و آشنا نبوده است. در واقع همه مـورخان در ایـن زمینه با هم همداستانند و بعضی از ایشان که نظر خوبی نسبت بدو نـدارند، از هـمین مسأله علیه او استفاده میکنند و وی را مردی غـربی با پاسپورت ایرانی یـا حـتی شدیدتر مردی ایرانی با پاسـپورت خـارجی میدانند و صریحا به خیانت و وطنفروشی او رأی دادهاند. در اینجا نیز منظور، توجیه ملکم نیست، خـاصه که نگارنده نیز او را وطنپرست نـمیداند و در انـتهای هـمین نوشته رأی مـذکور را تـأیید خواهد کرد. در آثـار مـلکم، اعم از رسالات و مقالات و نامهها، از جمله اموری که به چشم میخورد، اعتقاد به عقبافتادگی ایران است. او به نحوی به این عقبماندگیها اشاره میکند که گویی همین اشاره بـه تنهایی برای توجیه تمام افکار او کافی است. نه فقط پیشنهادهای اصلی او با یادآوری این مطلب آغاز میشود، بلکه او خواستهای شخصی و انتفاعی خود را نیز در زیر همین سرپوش عنوان میکند. ملکم وزرای ایـران را مـخاطب قرار میدهد: «آن وقتی که شما در آسیا بهطور دلخواه سلطنت میکردید، کسی 200 فرسخ راه را در 10 ساعت طی نمیکرد. آن وقتیکه انتظام دولت را به وقر بیمعنی میدانستند، گذشته است. حالا در 3 هزار فرسخی ایـران قـلعه آهنی میسازند و میآیند محمره را در 2 ساعت منهدم میکنند. حالا در مقابل اقتدار دول همجوار نه الفاظ عربی به کار میآید، نه استخوانهای اجدادی».(2)
بهنظر ملکم ادامـه چـنین وضعی عملاً مقدور نیست و ایـن مـوضوع، خاصه درباره کشوری چون ایران - که در «تلاطم این دو سیل قدرت انسانی»(3) یعنی روس و انگلیس افتاده است - بیشتر صدق میکند. او مینویسد: «دولت ایران مثل گندمی اسـت کـه میان دو سنگ آسیا افـتاده بـاشد. الان سنگهای مزبور حرکت ندارند اما هر گاه خارج آسیا را ملاحظه بکنیم وحشت خواهیم کرد که گردش چقدر نزدیک است.»(4)
ملکم توضیح میدهد: «اصول مسأله در این است که جوش قدرت فـرنگستان بـقای دول بربر را محال ساخته است. بعد از این دول روی زمین میباید مثل دول فرنگستان باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند. سیل این قدرت به حکم طبیعت از اطراف عالم حمله دارد، هر زمینی کـه پسـتتر است اول آنجا را فرومیگیرد. الجزایر، مصر، مغرب زمین، چین، جاپون، کابل، خیوه، محمره، ینگی دنیا، تمام هندوستان، تمام جـزایر دنیا محل استیلای این سیل بودهاند. حال ببینید ما چقدر غـافل هـستیم کـه میخواهیم این سیل عالمگیر را به عظم استخوان و به علم تشخص دفع نماییم... والله محال است! بالله ممکن نـیست!»(5)
تقریبا در تمام رسالهها اشاره بدین موضوع شده است که «عقل طبیعی بدون امداد علم کسبی چقدر عاجز است.»(6) «اکثر عقاید و اعمال ملل فرنگ در ظاهر خلاف عقل مـینماید، ولی اگـر ما بخواهیم فقط به عقل طبیعی خود حرکت کنیم، منتهای ترقی ایران مثل ایام کیومرث خواهد بود».(7) «اگر شما بخواهید راه ترقی را به عقل خود پیدا کنید، باید 3 هـزار سـال دیگر ما منتظر بمانیم.»(8) «آخـر شـما چـه دلیل دارید که عقل خود را بر جمیع علوم و تجربیات فرنگ ترجیح میدهید؟»(9) «یک شخص بیعلم و بیسواد هر قدر معقول باشد محض ایـن صـفت نـباید هرگز داخل مجال دولتی باشد.(10) «اکمل عقل انـسانی را بـا جمیع صفات حسنه جمع بکنند، باز بدون علم قابل اداره یک ده فرانسه نخواهد بود، یکی از بدبختیهای ایران هم این اسـت کـه رؤسـای ما فرق عقل و علم را نفهمیدهاند. به اعتقاد ایشان عقل کـافی بالاتر از علوم کسبی است و حال آنکه بطلان این اعتقاد را هر طفلی میتواند ثابت کند». تقابلی که میرزا مـلکمخـان مـیان عقل و علم برقرار میکند، در واقع از لحاظ فلسفی بهنحوی تقابل قیاس و اسـتقرا و تـقابل احتمالی علوم عقلی و علوم تجربی است. اگر ملکم بهنحوی پیرو «ارغنون جدید»(11) است و منطق صوری را نـمیپذیرد و عـلوم جـدید را از علوم قدیم مجزا میکند، در واقع منظور او از علم منحصرا «علم فرنگی»(12) است و آنـچه را غـیر از آن است «کلی مزخرفات» میداند و مینویسد: «شما علوم بشری را منحصر به چند جلد کتاب قـدما سـاختهاید و چـنان خیال میکنید که فوق آنچه گفته و نوشتهاند، متصور نخواهد بود. بطلان این اعتقاد در نـظر اربـاب بصیرت از جمله محسوسات است. شما میخواهید جزئی علوم متقدمین را با کلی مزخرفات ایـشان حـد تـرقی بشری قرار بدهید، عیب کار در اینجاست که از علوم ملل سلف هم استحضاری نـدارید».(13)
ایـن سخنان شباهت بین گفتههای او و متفکران تحولی و تحصلی مسلک غرب را نشان میدهد. بدون شـک مـلکم اولیـن و تنها فردی نبوده که در دوره ناصری اعتقاد به عقبافتادگی ایران و تفوق علمی و صنعتی و لشکری ملل غـرب داشـته است. آگاهی از ضعف لشکری و فنی و حتی علمی مسلما قبل از سلطنت ناصرالدین شـاه، خـاصه بـعد از انعقاد عهدنامه ترکمنچای در میان خواص ایرانی نادر نبوده است. اما بهنظر ملکم تفوق غرب فـقط از لحـاظ لشـکری و صنعتی و علمی نیست. ملکم تحت تأثیر تنظیمات عثمانی بوده و از این لحاظ دقـت او بـهمراتب بیشتر از اسلاف اوست، خاصه آنکه از صنعتی صحبت به میان آورده است که بهطور دقیق امکان بهوجود آوردن ایـن نـظام را نشان میدهد. اولین علم و صنعتی که بهنظر مـلکم مـورد نیاز ایـرانیان اسـت و آنـها از آن کاملاً غافل بودهاند و تـصور کردهاند بدون تعلیم و تحصیل میتوانند من عندی درباره آن نظر بدهند و نیازی به یادگیری و تـفحص نـدارند، همین علم و صنعت دولتی و حکومتی اسـت. آنـچه مـوردنـظر مـلکم است در واقع عـلم حـقوق و روش ایجاد و سازمانبخشی به دستگاههای دولتی و اصول حکومت است. کوشش ملکم، توجه دادن به این جـنبه تـمدن جـدید است که به زعم او دلیل اصلی تـفوق مـلل غـربی اسـت. اولیـای امـور ایران از این لحاظ کاملاً غافل هستند و ملکم در اینباره طنز مینویسد: یک خبط کلی ما نیز این است که علوم مملکتداری را آسانتر از «ادنی صنعت» میشماریم.... «عقل شما هـم در صورتی که بیشتر از عقل افلاطون باشد باز بدون علم فرنگی ممکن نیست بفهمید که اداره شهری یعنی چه». بهنظر ملکم «علوم دولتی» مثل تمام علوم دیگر نه فقط اکتسابی اسـت بـلکه صرفا غربی و اروپایی است و این مطلب در نوشتههای او صراحت دارد. کسی که در کار دولت است باید دقیقا با تعلیمات اروپایی آشنا شود.(14) ملکم تأکید میکند نه فقط علوم دولتی فـرنگی را بـاید دقیقا تحصیل و در این کار جهد کرد، بلکه نباید آنها را تغییر داد. یا باید آنها را به عینه کسب کرد و به کار برد یا باید از آنـها صـرفنظر کرد و اضمحلال را پذیرفت. او آرزو مـیکند ای کاش اولیای دولت ایران «اصولی را که فرنگیها با این همه علم و تجربه یافتهاند کمتر تغییر میدادند. طرحهای دولتی را یا باید بکلی قبول و یا بـاید بـکلی رد کرد».(15)
«ما یک خـانه داریـم که بنیانش کلاً معیوب و خراب است و بیآنکه در خیال استحکام و تعمیر بنیان باشیم در بالاخانههای مخروبه از یک سمت متصل نقاشی میکنیم و از سمت دیگر خراب میشود، بعد وقتیکه به حاصل زحمات خود نـگاه مـیکنیم، عوض اینکه سبب اصلی خرابی را ملتفت بشویم، رنگهای نقاشی را مورد بحث میسازیم و از پی رنگهای دیگر میگردیم». «وزرای ما متصل در خرابه ایران نقاشی میکنند و متصل فریاد میکشند ایران نظم برنمیدارد! ایـن بـدیهی است کـه ایران به واسطه این بازیچهها نظم نمیگیرد. شما رخت سرباز را تغییر میدهید، میخواهید لشکر نظم گیرد!» لحـن ملکم در دنباله بحث بیش از پیش محتاط میشود: «هیچ شکی نیست کـه بـاید بـه تدریج حرکت نمود، اما ابتدا از جزئیات گرفتن کمال خبط است». «عمده اشکال اجرای اصول در معنی فهمیدن اصـول اسـت. مادامی که اولیای دولت معنی اصول نظم را نیافتهاند، جمیع تدابیر ایشان بیثمر و عمر ایـن دولت در تـقلید فـروعات ضایع خواهد بود».(16)
مفهوم «قانون» با همه افکار ملکم عجین است و در واقع فهمیدن معنایی که او از این لفظ در ذهن دارد، بهترین راه بـرای فـهمیدن کـل افکار اوست. تمام آثار ملکم از ابتدا تا انتها در اطراف ایـن موضوع دور میزند، خواه موقعی که او موافق دولت ایران بوده و یکی از رجال صاحبنفوذ آن به حساب میآمده است، خـواه مـوقعی کـه علیه دولت در خارج از کشور به چاپ و توزیع روزنامه قانون با سرلوحه «اتـفاق، عـدالت، ترقی» دست زده بود. روزنامهای که ابتدا قیمت سالانه آن یک لیره انگلیس و بعدا فقط «فـهم کـافی» یـا «یک ذره غیرت» یا «شرط آدمیت» یا «یک ذره شعور» یا «زحمت ابلاغ ایـن نـسخه بـه یک آدم دیگر» بوده است. لحن روزنامه قانون نوعی دیگر است و در آن هر نوع سازندگی بـدون طـرد سـازشکاری ناممکن و نامقدور قلمداد میشود. با این حال اصل در هر دو اثر یکی است و چـیزی کـه برای نویسنده مسلم و یقین است و او از تکرار آن بازنمیایستد، این است که «ایران بـیقانون اسـت». البـته تمام آنها که در اواخر دوره ناصری به علل مشابه یا متفاوت وارد صحنه شدهاند، خواهان قـانون بـودهاند. بدون اینکه ملکم نسبت به ایشان از لحاظ اخلاقی و وجدانی کوچکترین رجحانی داشته بـاشد، حـداقل از لحـاظ شناسایی، این امتیاز را میتوان بدو داد که او مسلما از هر کس دیگری بهتر میدانسته است از لحـاظ عـلوم جدید تحصیلی و علم حقوق غرب، وضع قوانین مقید به چه شرایطی بـوده و چـه نـوع تفکری باید حاکم بر قوانین باشد. ملکم از این لحاظ بر تمام نویسندگان دیگر روزنامه قـانون بـرتری داشـته است. قانون در واقع رشته تخصصی ملکم است و نمونهای از این تسلط را در همان کـتابچه غـیبی، خاصه در قانون دوم میتوان یافت که فهرستوار شرایط وضع قانون را بیان میدارد. اینک نظر ملکم را که در مسلمان بودن او میشود شک کرد، درباره تعلیمات اسلام و سهم این دین در بهوجود آوردن شرایط پیشرفت و ترقی بررسی میکنیم. از این لحاظ اگر ملکم را با مـیرزا فـتحعلی آخوندزاده مقایسه کنیم خواهیم دید او از روش افراطی استفاده نمیکند و نه فقط طرد تعلیمات اسلامی را لازمه ترقی نمیخواند، بلکه سعی او بر این است که برای قبولاندن افکار خود و ممانعت از مـخالفان احـتمالی که با توسل به اسلام بخواهند مانع راه او شوند، نشان دهد مسلمان است و اندیشه ترقی دارد. در رساله توفیق امانت مینویسد:
«آن نامسلمان کـه در مـیان این توفان بلایای ملی از اتـفاقات مـلت خارج بماند، دشمن اسلام، منکر خدا و کورترین حیوان دنیاست»، یا «آدم باید متدین، طالب علم، منکر ظلم، مستحفظ قانون، مروج آدمیت و آرزومند جمیع تـرقیات دنـیا باشد».(17)
در رساله ندای عـدالت نـیز مینویسد: «اینکه ما مسلمان هستیم و نمیتوانیم ترقی کفار را سرمشق خود قرار بدهیم! این حرف به حدی قبیح است که از شنیدنش جای آن خواهد بود که عقل دنیا از جنس ما بهکلی مـأیوس شـود! به چه کفر شنیع میتوان گفت اسلام مخالف ترقی است؟ کدام آیین است که به قدر اسلام مروج ترقی و محرک آسایش دنیا باشد؟ حرف جمیع ارباب ترقی این است که همان احـکام دیـن ما، هـمان اصول ترقی که کل انبیا متفقا به دنیا اعلام فرمودهاند و دیگران اسباب این همه قدرت خود سـاختهاند، ما هم به حکم عقل و دین خود همه این اصول تـرقی را چـه از لنـدن، چه از ژاپون، بلادرنگ اخذ کنیم».(18)
ملکم حتی اگر برای حفظ ظاهر هم باشد هیچگاه مثل میرزا فتحعلی آخـوندزاده نـه فقط بهطور صریح سعی نکرد تعلیمات اسلام را مانعی برای پیشرفت و ترقی قـلمداد کـند، بـلکه گاه به گاه نیز - مثل نمونههایی که آورده شد - اشاراتی به همگامی ایمان اسلامی و اندیشه تـرقی کرده است. ملکم اولین لیبرال ایران و مطرحکننده این طرز تـفکر در ایـن کشور بوده است. او نحله «اقتصاد آزاد» را بدون طرح مشکلات آن از محدوده ملی تجاوز میدهد و با تعمیم آن در واقع میخواهد راه غربیان را به ایـران بـاز کـند و خود بهره شخصی بگیرد و با استفاده از اطلاعات دقیق و حسابشـده خود و از امکانات خاص ذهنیاش به نوایی برسد. میرزا ملکمخان نوعی دلال بینالمللی است و مسلما بین افکار و زندگانی او برخلاف فـرضیه بـعضی مـورخان رابطه نزدیکی وجود دارد. در رساله اصول تمدن که ما تا بدینجا از آن نـام نـبردیم و ظاهرا حوالی سالهای 1870 نوشته شده است، نیت ملکم صراحت دارد و این صراحت تصادفی نیست، بلکه اصولی اسـت و از ایـن رهـگذر نقاب از چهره ملکم برداشته میشود. او مینویسد: «موافق حکمت فرنگستان اگر آسیا آبـاد شـود فـرنگستان یک بر صد خواهد افزود. به حکم این مذهب عموم فرنگستان از صمیم قلب و با نـهایت جـدیت طـالب و مقوی آبادی کل ممالک دنیا هستند. ملل فرنگستان در ممالک خارج هیچ کار و مقصودی نـدارد، مـگر ازدیاد آبادی و توسیع تجارت دنیا». «هر دولتی که ممالک خود را آباد و تجارت دنـیا را زیـاد بـکند، ملل فرنگستان به حکم مصلحت خود مجبورا دوست و حامی آن دولت هستند.(19)
اندکی دورتر استعمار بـا صـراحت در زیر قلم او توجیه میشود: «دول فرنگستان در ضمن این اقدامات گاهی مجبور میشوند بـعضی از مـمالک خـارجه را تصرف کنند. مقصود ایشان در این تصرفات به هیچوجه مملکتگیری نیست، مقصود اصلی ایشان فـقط کـسب منافع تجارتی است از برای اثبات این معنی. این نکته کافی است کـه مـالیات اغـلب این ممالک خارجه را ]که[دول فرنگستان در تصرف خود دارند، کفایت خرج محافظت و اداره این ممالک را نمیکنند. از مالیات هـند یـک دیـنار عاید خزانه انگلستان نمیشود».(20)
و باز اندکی دورتر: «دولت ایران باید هر قدر مـیتواند بـه کمپانیهای خارجه امتیاز بدهد» و «دولت ایران باید خیلی خوشوقت و متشکر باشد که کمپانیهای خارجه با احتمال مـنافع بـسیار مهم سرمایههای مادی و علمی خود را بیاورند صرف آبادی ایران کنند».(21) «اگر کمپانیها مـداخل نکنند، به ایران نخواهند آمد و اگر نـیایند، ایـران آبـاد نخواهد شد. کمپانیها هر قدر در ایران مـداخل بـکنند و مداخل خود را هر قدر به خارج بفرستند، ممکن نیست که یک قسمت کـلی آن از برای خلق و دولت نماند».(22)
درست است توقعی کـه مـلت ایران از ملکم و امثال او باید داشته بـاشد، عـلم بـوده اسـت و بـس، ولی نه عـلمی کـه به ظاهر صوری خود اکتفا میکند و محتوای اصلی خود را در جهت انتفاع غیرملی بهکار میگیرد. افکار مـلکم تـأثیر کـرده و دهن به دهن میان مشروطهخواهان و آزادیخـواهان گـشته اسـت و حـتی امـروز بـعضی از گفتههای او هنوز گیرایی خاصی دارد و درخور مطرح شدن است ولی با توجه به تمام جوانب درباره او، خاصه امتیاز معروف بارون رویتر که به قول لرد کرزن «عجیبترین امتیازی بـود که یک دولت به موجب آن کلیه منافع ثروت خود را به بیگانه میداد»(23) و امتیاز لاتاری و غیره و غیره و سوءاستفادههای دائمی شخصی او، واقعا نمیتوان نظر مساعدی نسبت بدو داشت. ملکم آگاه و مطلع بـوده اسـت و به اندازه آگاهی و اطلاعات خود نیز استفادهگر و طمعکار. او بدون شک علم خود را برای بهرهبرداری از جهل و نادانی دیگران به کار گرفته است و از این بابت هیچگاه کوچکترین مسأله وجدانی بـرای او مـطرح نشده است. هیچیک از رجال ترقیخواه و متجدد آن روزگار از لحاظ شخصی، اعم از رفاه مالی و مقام اجتماعی و حتی موفقیت بینالمللی به اندازه میرزا ملکم موفق نـبودهاند. او مال بسیار اندوخته و القاب نـظامالدوله و نـاظمالدوله و سرانجام پرنس ملکم و «پرنس رفورماتر» و مصلح یافته بود. میتوان گفت «آزادی رقابت اقتصادی» بهنحوی که مورد نظر ملکم بوده است، اگر چندان به نـفع کـشور ایران نبوده در هر صـورت بـه نفع ملکم بوده و او به نتیجه مطلوب مورد نظر رسیده است.
......................................................................................................................................................
* این مقاله بهصورت تفصیلی در فصلنامه کتاب نقد منتشر شده است
پانوشتها:
1- مـنظور میرزا یعقوب است که گویا نـومسلمان بـوده و اطلاعات کافی درباره تمدن اروپایی داشته و تا حدودی با زبانهای روسی و فـرانسه نـیز آشنا بوده است.
2- مـقاله «ایـران نـظم بـرنمیدارد»، «کـتابچه غـیبی»، مجموعه آثار، صفحه 8
3- رساله «پلیتیکهای دولتی»، کلیات، صفحه 137
4- رساله «پلیتیکهای دولتی»، کلیات، صفحه 166
5- رساله «دستگاه دیوان»، مجموعه آثار، صفحه 95
6- رساله «رفیق و وزیـر»، مـجموعه آثار، ص 65
7- همان، ص 9
8- مقاله «ایران نظم برنمیدارد»، کتابچه غیبی، مجموعه آثار، ص 13
9- همان، ص 127
10- رساله «حرف غریب»، کلیات، ص 54
11- Novum Organun
12- رساله «دفتر قانون»، مجموعه آثار، ص 162
13- رساله «سیاحی گوید»، کلیات، ص 205
14- رساله «دستگاه دیوان»، مجموعه آثار، ص 80
15- همان، ص 149
16- رساله «رفیق و وزیر»، مجموعه آثار، ص 67 و 68
17- کلیات «توفیق امانت»، ص 216
18- مجموعه آثار، «ندای عدالت»، ص 196
19- کلیات «اصول تمدن»، ص 28
20- همان، ص 29
21- همان، ص 33
22- همان، ص 33
23- خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، تهران، 1352، ص 73
کتابنامه
- آدمیت، فریدون، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، 1349.
- آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما. تهران، کتابهای جیبی، چ 1، 1350 ـ چ 2، 1351، چ 3، 1353، 1354.
- ژید، شارل و ریست، شـار. تـاریخ عقاید اقتصادی، ترجمه کریم سنجابی، انتشارات دانشگاه. تهران، ش 2/ 1511.
- ساسانی، خان ملک، سیاستگران دوره قاجار، تهران، انتشارات بابک و هدایت، 1352.
- کرمانی، ناظمالاسلام. تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، تـهران، انـتشارات بنیاد فرهنگ و آگاه، 1357.
- میرزا ملکمخان. قانون، به اهتمام هما ناطق، تهران، امیرکبیر، 1355.
- کلیات. به اقدام هاشم ربیعزاده، تهران، مطبعه مجلس، 1325 ه.ق.
- مجموعه آثار. تدوین و تنظیم/ محمد محیط طباطبایی. تهران، کـتابخانه دانـش، 1327.