printlogo


کد خبر: 137113تاریخ: 1394/2/5 00:00
تأملی بر سریال پرحاشیه «در حاشیه»
بالاخره دستت رو شد!

مجید فلاح: حواشی سریال «در حاشیه» مهران مدیری بازهم به کمک او شتافت تا نقص‌های فنی و تکنیکی مجموعه‌اش پنهان بماند و مدیری مصون از نقدهای فنی و تکنیکی. «در حاشیه» در حالی روی آنتن رفت که حتی طنازی منحصربه فرد جواد رضویان نتوانست حفره‌های روایی و معایب فیلمنامه و نمود کلیشه‌های مدیری را پنهان کند. با پایان یافتن سریال، در این مقال فرصتی فراهم است که فارغ از فضای جنجالی بیهوده، سریال مهران مدیری را از دریچه و منظر متفاوت‌تری مورد ارزیایی قرار دهیم. با طرح بررسی تطبیقی می‌توان ضعف‌های سریال «در حاشیه» را در نسبت با سایر آثار مدیری جست‌وجو کرد و دلایل رکود «در حاشیه» را به شیوه بهتری بررسی کرد. «مهران مدیری» مهم‌ترین سریال‌های اخیرش را به شیوه کاملا کلیشه‌ای خلق می‌کند. جهان و جغرافیایی که در سریال‌های مدیری خلق می‌شود به‌عنوان نخستین کلیشه عمده آثار وی به شمار می‌رود. جغرافیای پاورچین، شب‌های برره، نقطه‌چین، باغ مظفر، قهوه تلخ، ویلای من و... هیچستان‌هایی هستند که در ناکجاآباد خلق می‌شوند، بدون مکان و بدون زمان.
زمان و مکان هیچستان‌های مدیری نسبتی با رئالیسم نمایشی و جهان واقعی ما ندارد اما شخصیت‌ها و مناسبات رفتاری ناکجاآبادی‌های مدیری گرته از جهان طبیعی ما برمی‌دارند. اداره این جهان نمایشی ناکجاآبادی هیچستانی با جهان واقعی بسیار متفاوت است. حسن جهان‌هیچستانی برای سازنده‌اش این است که می‌تواند تیپ‌هایی متفاوت خلق کند، تیپ‌هایی که خلق آنها در بسته نمایشی واقعی غیرقابل امکان است اما غیر از تیپ‌سازی ثابت، مدیری فرمولی نمایشی را اجرا می‌کند که تقریبا کلیشه تمام آثارش به شمار می‌رود. برای اثباتش کافی است به چند گزاره مهم اشاره کرد. فرمول نمایشی سریال‌های مدیری اتکای بسیاری به مختصات جغرافیایی دارد، ضمن اینکه تیپ‌های نمایشی دارای کنش‌های ثابت هستند که به خلق بسته‌های نمایشی آیتماتیک منجر می‌شود. مدل تیپ‌سازی مدیری بدین صورت است که برای ناکجاآباد، صاحبی خلق می‌کند، مصداق این صاحب در سریال «در حاشیه» کاراکتر زهتاب (جواد رضویان) است. از سوی دیگر شخصیتی وارد این ناکجاآباد می‌شود که یک آدم عاقل بیش‌فعال است که می‌خواهد مصلح جهان ناجور اثر نمایشی باشد، معمولا هم سیامک انصاری نقش این مصلح را در سریال‌های مدیری ایفا می‌کند. وظیفه تعریف شده کلیشه‌ای غریبه متعادل‌کننده این است که جهان ناکجاآبادی نامتعادل را به تعادل برساند. نقش‌های متعادل‌گر‌ها نیز تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد. به عبارت دیگر نقش کیانوش استقلال‌زاده (شب‌های برره) یا نیما زندکریمی (قهوه تلخ) یا  کامران (باغ‌مظفر) هیچ تفاوتی با دکتر سهراب صحرایی (در حاشیه) ندارد و نکته جالب این است که همه این نقش‌ها را سیامک انصاری کاملا شبیه یکدیگر بازی می‌کند. «متعادل‌کننده»، در هیچستان‌های مدیری با یک مشت پرسوناژ خنگ، دورو، پست‌فطرت و فرصت‌طلب مواجه است و کل چالش نمایشی ظاهرا کمدی، میان مصلح جامعه هیچستانی و اهالی آن اتفاق می‌افتد. نمایش کمدی به صورت ثابت در همه آثار مدیری از برخورد مصلح با آدم‌های خنگ، ریاکار، فرصت‌طلب و اهل تزویر حاصل می‌شود. برای نمونه کافی است به مصداق بهروز عشقی و پدر همسرش در سریال در حاشیه اشاره کنیم. جاه‌طلبان برای زمینی که احتمالا پشت قباله ماندانا (همسر بهروز عشقی) می‌افتد حاضرند وظیفه خود را بدرستی انجام دهند یا برره‌هایی که به خاطر قدری نخود، حاضرند سایرین را به دردسر بیندازند. خنگ‌های هیچستانی زرنگی‌های خاص خویش را دارند و همچون رئیس جهان هیچستانی، زراندوز و رفاه‌طلب. مختصات نمایشی ذکر شده فرمول همه آثار نمایشی مدیری است. کلیشه هیچستانی متاسفانه به شخصیت‌های ثابت مهران مدیری تسری پیدا می‌کند. مثلا شخصیت که مدیری در مجموعه‌هایش بازی می‌کند تقریبا ثابت و همسان است. مدیری در سریال‌هایش نقش فرصت‌طلبی را بازی می‌کند که حرکاتش کاملا آگاهانه و ماحصل رندی وجود او است. تیپی ثابت که مدیری اجرایش را در اغلب سریال‌هایش خود به عهده می‌گیرد. با این حساب تماشاگر بدون دیدن مجموعه تازه‌ای از مدیری به سادگی می‌تواند حدس بزند مدیری کدام نقش را بازی خواهد کرد و تجربه نقش‌های مدیری (در سریال‌های خودش) اثبات می‌کند تفاوت چندانی میان فرهاد برره (پاورچین)، بلوتوث (قهوه تلخ) و شیرفرهاد (شب‌های برره) نیست. تیم نویسنده و بازیگران و همکاران مدیری نه از سر ناآگاهی بل از روی آگاهی، سادگی انجام و ساخت آسان به چنین کلیشه‌پردازی کاملا همسانی دست می‌زنند. در پشت صحنه‌ای که مخاطب نمی‌بیند سازندگان به یکدیگر «Give five» می‌دهند، بریم هیچستان بسازیم با تیپ‌های تکراری، روابط تکراری و همان پیش‌فرض‌های ثابت و کلیشه‌ای. مدیری هم فرمان می‌دهد «لطفا دست به کلیشه‌ها نزنید». در قهوه تلخ جملگی اهل دربار بودند، در شب‌های برره، روستایی و این‌بار در سریال در حاشیه پزشکند. آنجا در محضر اولیا حضرت جهانگیرشاه‌دولو پاچه می‌خاراندند، در بیمارستان «حاشیه» در محضر زهتاب. تفاوتی میان زهتاب و جهانگیرشاه‌دولو آنچنان وجود ندارد. تفاوتی میان سالارخان و سردارخان (شب‌های برره) و مظفرخان، خان قدیم قلهک (باغ مظفر) با زهتاب و جهانگیرشاه‌دولو وجود ندارد. راس هرم جمعیت فرصت‌طلبان هیچستان با تزویر آذین شده است تا سطوح پایینی هیچستان. آغاز و پایان آثار مدیری دیگر بر مخاطب روشن است، آنچنان که کسی که مربا به بابا می‌دهد و زیتون تعارف می‌کند دستش را می‌توان خواند. برای اشاره به مصداق ابتذال و تکرار در آثار مدیری نمی‌توان به شخصیت‌هایی که او و سیامک انصاری بازی می‌کنند اکتفا کرد. مثلا شخصیت قیصرالملوک در قالب فرخ‌لقا حکمت (سرپرستار در حاشیه) تجلی پیدا می‌کند. چنین نقش‌هایی و تیپ‌هایی که هیچگاه شخصیت نیستند، در همه آثار مدیری وجود دارند. ماندانا سوری، قیصرالملوک (قهوه تلخ) را مثل فرخ‌لقا حکمت (در حاشیه) ایفا می‌کند. این شخصیت به سادگی از هیچستان قهوه تلخ پایش را در بیمارستان در حاشیه می‌گذارد. اکت و بازی او در هر دو مجموعه تفاوت چندانی ندارد، با همان چشمان لبریز از غضب با همان اداهایی که سحرناز برره (شب‌های برره) در مقابل کیانوش با چشمانش از خودش بروز می‌داد و این زن پرخاشگر معمولا با شخصیت مصلح یعنی همان سیامک انصاری وارد رابطه عاطفی می‌شوند. مثلا شخصیت صولت «در حاشیه»، برای مخاطب بسیار آشناست. صولت در واقع همان طغرل (پاورچین) و یاور طغرل (شب‌های برره) است؛ با همان نوع کنش و واکنش و با همان بازی ثابت.
تصور کنید اگر بیننده خیلی سطحی آثار مدیری را دیده باشد حدس شخصیت‌ها و قصه برایش آسان خواهد بود. تنها کار نه چندان سختی که مدیری و تیم نویسنده‌اش انجام می‌دهند این است که مثل دزدان دریایی کارائیب این شخصیت‌ها را از کشتی شب‌های برره به کشتی قهوه تلخ و متعاقبا به سفینه مدرن شده بیمارستان حاشیه می‌برند؛ خودش همان بلوثوت رند است با شمایل دکتر صراف و نیما زندکریمی همان مستشارالملک است این‌بار در قالب دکتر هومن صحرایی که به جای چالش و جدال با جهانگیر شاه‌دولو با زهتاب دست به گریبانند.  سریال در حاشیه دست مدیری را رو کرد. قصه‌های مدیری فقط تغییر فضا می‌دهند، اگرنه قصه‌ها همانند یکدیگرند، بدون اندکی تغییر؛ قصه تقابل مصلح اجتماعی با شارلاتان‌هایی که اطرافش را گرفته‌اند. چنین فرمولی پس از 10 سال اجرا در سیما به نظر مخاطب تکراری می‌آید. فرهنگ ایرانی‌ها چنین است که عادت ندارند به جک تکراری بخندند چه رسد به سریال‌ها و شخصیت‌های تکراری.
تنها تفاوت سریال‌های مدیری با آثار قبلی‌اش ابداع تکیه کلام است. در مجموعه‌های پیشین می‌گفت زیتون و سیب بزن مستشار، در سریال در حاشیه می‌گوید «اینو بخور بشوره ببره پایین و بادش بخوابه». تنها خلاقیت مدیری و تیم اطرافش این است که می‌نشینند و برای تیپ‌های ثابتی که در سریال‌های قبلی استفاده شده تکیه کلام تازه می‌بافند و با مبتذل‌ترین روش، نمایش را پیش می‌برند. عامل پیش‌برنده ظاهری روایت این است که شخصیت‌های آشنا را دائما در مقابل یکدیگر قرار دهند تا موقعیت همسانی خلق شود. مثل رابطه کیانوش و فرهاد (در شب‌های برره) یا رابطه بلوتوث و مستشار (در قهوه تلخ) یا مظفرخان و کامران (در باغ مظفر).  
سریال «در حاشیه» یک ورسیون تضعیف شده، از آثار قبلی مدیران است و جالب اینجاست که سریال با تشکر جاه‌طلبانه و خودخواهانه از مردم به پایان می‌رسد در صورتی که توده‌هایی که برنامه‌های رسانه ملی را دنبال می‌کنند، توقع دارند مدیری با یک اثر متفاوت و غیرمتعارف به سیما بازگردد و نکته جالب حمایت بی‌سابقه‌ای مدیران سیماست از اثری که پیرنگی کهنه و کلیشه‌ای دارد. بررسی آثار مدیری در مقام کارگردانی مجموعه‌های تلویزیونی، منجر به کشف بزرگی خواهد شد. کارگردانی مدیری صرفا محدود می‌شود به همان قصصی که مختصات آپارتمانی و تک‌لوکیشین ثابت (با شخصیت‌های ثابت) دارند. مدیری به هیچ عنوان نمی‌تواند مجموعه‌ای مثل پایتخت را کارگردانی کند. جهان نمایشی مدیری، جهان نمایش اداره کاراکترهای خل و چل است. مدیری حتی بهترین سریالش، جایزه بزرگ را که کمی واقعی به نظر می‌رسد، از جهان واقعی دور می‌کند و با اضافه کردن کاراکتر ابله و کودنی مثل کامبیز باقی (رضا شفیعی‌جم) با نگرش منگولیزه و تکیه کلام «چی داداش!» سعی می‌کند حفره‌های لحظات نمایشی را پر کند. به همین دلیل مدیری عاجز است که سرکی به جهان واقعی بکشد. ضمن اینکه از دریچه فرم، مدیری توانایی اداره دوربین و بازیگران را در یک سریال شهری ندارد. تنها نمای بیرونی در سریال‌های مدیری همان مستر شات‌هایی است که می‌گیرد. حال برای رفع این نقصان و عدم تحرک قصه‌هایی که کار می‌کند دست به دامان تیپ‌سازی می‌شود. اصلا چنین استانداردهایی برای تحرک و پویایی کمدی تلویزیونی، روش و متدی غلط است. آنچه موجب می‌شود چفت و بست یک سریال کمدی، غنای محتوایی چند برابری داشته باشد، خلق موقعیت‌های نمایشی است. با وجود سریال شاخصی چون پایتخت و اغلب سریال‌های موفق سروش صحت (که عملا جای مدیری را در سیما پر کرده است) دیگر استدلالی برای پوشاندن ضعف‌های کارگردان شب‌های برره باقی نمی‌ماند. اتکا به تیپ‌سازی در خرده‌قصه‌هایی که فاقد بلوغ هستند سبب می‌شود عمده آثار مدیری یکنواخت و یک شکل و کاملا همسان به نظر رسند و مخاطب به این درحاشیه پرحاشیه هرگز نخندد.


Page Generated in 0/0064 sec