printlogo


کد خبر: 137228تاریخ: 1394/2/7 00:00
ژئوپلیتیک مذاکرات هسته‌ای با ایران

براندون فریدمن:  در یکی از بخش‌های بحث‌برانگیز کتابی به نام «سیاست آشوب در خاورمیانه» که پیش از ناآرامی‌های «بهار عربی» به چاپ رسید، اندیشمند فرانسوی «اولیویر روی» اینگونه بحث می‌کند که 3 «آسیب» بیان‌کننده تاریخ معاصر اعراب در خاورمیانه از سوئز تا ایران است. نخستین آسیب، همان نظام طراحی‌شده اروپایی پس از جنگ اول جهانی بود که به دیدگاه «شریف حسین» برای تشکیل یک فرمانروایی عرب اسلامی مستقل که از عربستان سعودی تا مرزهای غربی ایران گسترش می‌یافت، پایان داد. آسیب دوم، تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و ناکامی‌های پی‌درپی که به دست آن به بار آمد، بود. سپس «روی» اینگونه می‌گوید که سومین آسیب هنوز هم در حال سر باز کردن است و آن همان از بین رفتن برتری سیاسی عرب سنی در شرق سوئز است. بنا بر نظر روی، این آسیب در ۲ مرحله روی داد: مرحله نخست همان انقلاب سال ۱۹۷۹/1357 ایران بود که منجر به تشکیل جمهوری اسلامی شد. مرحله دوم نیز زنجیره‌ای از رویدادها بود که به موجب اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ به رهبری ایالات متحده شکل گرفت و منجر به تسلط یافتن شیعیان بر دولت عراق شد. مذاکرات هسته‌ای ایران را باید در زمینه سومین آسیب مورد بررسی قرار داد. دنیا به طور موجهی مذاکرات هسته‌ای ایران را در زمینه منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای– که بدون شک اینچنین هم هست– می‌بیند اما باید گفت این مذاکرات هسته‌ای در خاورمیانه به چشم تلاشی مرتبط و تفکیک‌ناپذیر در جهت سرپرستی و اداره منطقه – که از سوی دنیا مجاز شمرده شده است – و نیز مرتبط با مساله توازن قدرت در خاورمیانه نگریسته می‌شود.
 مذاکرات هسته‌ای و مسائل منطقه‌ای
اندیشکده گروه بین‌المللی بحران در گزارشی مهم با عنوان «ایران و گروه ۱+۵؛ حل کردن معمای روبیک هسته‌ای» که در ماه مه ۲۰۱۴ ارائه کرد، اینگونه اظهار داشت که تفکیک مذاکرات هسته‌ای با ایران از مسائل گسترده‌تر منطقه‌ای (مانند جنگ داخلی در سوریه و شرکت و دخالت ایران در عراق، لبنان و یمن) یکی از پیش‌شرط‌های لازم برای موفقیت مذاکرات و حتی برای حضور ایران در این مذاکرات به شمار می‌رفت. این اندیشکده نوشت: «موفقیت این مذاکرات تنها زمانی امکان‌پذیر است که اراده سیاسی برای تفکیک توافق – حداقل در زمان حال – با مسائل پیچیده منطقه‌ای وجود داشته باشد».
اما در حقیقت، مذاکرات هسته‌ای میان طرف‌های شرکت‌کننده در مذاکرات به هیچ وجه از مساله توازن قدرت در منطقه تفکیک نشد. هرچند با پذیرفتن این مساله که باید مسائل منطقه‌ای را خارج از حوزه مذاکرات سال ۲۰۱۳ قرار داد، طرف‌های شرکت‌کننده (یعنی 3 کشور عضو اتحادیه اروپایی و 3 کشور دیگر) شرایطی را فراهم آوردند که کشورهای رقیب ایران در منطقه خاورمیانه اینگونه برداشت کردند هرگونه نتیجه سیاسی که از این مذاکرات به دست آید، به سود و در جهت منافع ایران در مساله توازن قدرت در منطقه است. از همین رو، این احتمال وجود دارد توافق هسته‌ای جدید با ایران که به تازگی اعلام شده است، به جای آنکه مساله رقابت منطقه‌ای را تعدیل کند، منجر به پیچیده‌تر شدن آن شود.
آنگونه که «هنری کیسینجر» اشاره می‌کند، در ایران «مساله هسته‌ای به‌عنوان جنبه‌ای از یک نزاع کلی بر سر نظم منطقه‌ای و برتری ایدئولوژیک قلمداد می‌شد که از طریق یکسری اقدامات از جمله جنگ و صلح و در گستره‌ای از مکان‌ها و قلمروهای گوناگون صورت می‌پذیرفت و از جمله این اقدامات می‌توان به عملیات‌های نظامی و شبه‌نظامی، پیشبرد دیپلماسی، اقدام در جهت مذاکرات رسمی و براندازی سیاسی که در قالبی نامشخص و متغیر انجام می‌گرفت، اشاره کرد». پرزیدنت اوباما در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۱۴ با «دیوید رمنیک» از روزنامه «نیویورکر» انجام داد به این موضوع اشاره کرد که ایالات متحده در پی دستیابی به یک نظم منطقه‌ای [در خاورمیانه] است که بر پایه ایجاد یک توازن و تعادل میان دولت‌های سنی منطقه و ایران باشد. پرزیدنت اوباما در آن مصاحبه اظهار داشت: «اگرچه این کار همه مشکلات را حل نخواهد کرد ولی اگر ما بتوانیم ایران را واداریم به نحوی مسؤولانه اقدام کند – نه اینکه از نهادهای تروریستی پشتیبانی مالی کند یا نارضایتی‌های فرقه‌ای در دیگر کشورها ایجاد کند و در پی گسترش سلاح هسته‌ای باشد– آن وقت شاهد خواهیم بود تعادلی میان دولت‌های سنی (یا عمدتاً سنی) پیرامون خلیج [فارس] و ایران به وجود خواهد آمد که در سایه آن رقابت و حتی بدبینی وجود خواهد داشت اما دیگر شاهد جنگ‌های نیابتی [توسط دو طرف] نخواهیم بود». به بیان دیگر، رئیس‌جمهور ایالات متحده یک فرآیند کوتاه‌مدت برای جامعه‌پذیر کردن ایران ترسیم کرد که تأثیری قابل تغییر و قابل تعدیل بر نظم منطقه‌ای می‌گذاشت.
در روزها و هفته‌های پیش رو، افکار عمومی به ارزیابی جزئیات توافق هسته‌ای جدید با ایران که به تازگی اعلام شده است خواهند پرداخت و این بحث‌ها درباره شمار سانتریفیوژهای ایران (یا زمان احتمالی «سرپیچی» ایران از تعهدات داده‌شده) و میزان اورانیوم با درصد غنی‌سازی پایین (LEU) که این کشور اجازه خواهد داشت نگه دارد و اینکه آن را به چه شکلی نگه خواهد داشت و نیز سازوکار و نحوه بازرسی‌ها، تاریخ پایان یافتن توافق و نحوه برداشتن تحریم‌ها خواهد بود. هدف از این بحث‌ها این خواهد بود که به نقاط قوت (و ضعف) این توافق بپردازد. این بحث‌ها که بی‌شک دارای اهمیت خواهد بود، روی بسیاری از جنبه‌های گسترده‌تر مذاکرات هسته‌ای با ایران سایه خواهد انداخت و این کار موجب می‌شود اصل قضیه فراموش شده و به مسائل فرعی پرداخته شود. مذاکرات هسته‌ای که میان 3 کشور عضو اتحادیه اروپایی و 3 کشور دیگر با ایران انجام گرفت، به‌طور تفکیک‌ناپذیری با درگیری‌هایی که هم‌اینک خاورمیانه را دربر گرفته است مرتبط است اما از زمانی که مذاکرات از ژوئن ۲۰۱۳ و همزمان با بر سر کار آمدن حسن روحانی از سر گرفته شد، برنامه اقدام مشترک (JPOA) که در نوامبر ۲۰۱۳ در پیش گرفته شد، به بررسی نقش ایران در درگیری‌های انجام گرفته در طول منطقه نپرداخت.
در واقع 6 کشور مذاکره‌کننده با ایران، مسائل منطقه‌ای را حین انجام مذاکرات هسته‌ای با ایران کنار گذاشتند و در جهت تایید این ادعا پیش رفتند که کشورهای مذاکره‌کننده با ایران هیچ اجبار یا برنامه‌ای برای پیش کشیدن اقدامات ایران در منطقه در چارچوب مذاکرات هسته‌ای نداشتند و این امتیاز بزرگی بود که این 6 کشور مذاکره‌کننده با ایران به آن کشور اعطا کردند، آن هم بدون آنکه امتیازی متناسب و درخور از ایران دریافت کنند.
این امتیاز یک‌طرفه [که گروه ۱+۵ به ایران اعطا کرد] به نظر می‌آید همان بحثی باشد که «مایکل دوران» در مقاله فوریه ۲۰۱۵ خود به آن اشاره کرد: «استراتژی سری اوباما در قبال ایران». دوران اینگونه گفت که ایالات متحده به دنبال یک استراتژی «مخفیانه‌ و سری» بلندمدت است که هدف آن وارد کردن ایران به نظام بین‌المللی سیاسی و اقتصادی است تا از این طریق نظام سیاسی و رفتار منطقه‌ای ایران بهبود یابد. البته پیش از گزارش دوران، در ماه ژانویه ۲۰۱۵، مرکز امنیت نوین آمریکا (CNAS) گزارشی را با عنوان «ذوب شدن تدریجی یخ‌ها؛ بررسی احتمال همکاری با ایران پس از یک توافق هسته‌ای» منتشر کرده بود که نویسندگان آن گزارش، برداشت خود از تأثیر یک توافق هسته‌ای بر سیاست خارجی ایران را اینگونه بیان کردند: «از یک سو، اگر یک توافق هسته‌ای نهایی منجر به این شود که ایران دوباره از نظر سیاسی به جامعه بین‌المللی وارد شود و در نتیجه اقتصاد آن با بهبود چشمگیری همراه شود، این برای پرزیدنت حسن روحانی و حامیان عملگرای وی به منزله یک پیروزی سیاسی بزرگ خواهد بود. در نتیجه این امکان نیز وجود خواهد داشت که آیت‌الله خامنه‌ای اختیارات و نفوذ بیشتری در زمینه سیاست خارجی ایران حتی فراتر از مساله برنامه هسته‌ای به وی اعطا کند... به بیان دیگر، پیروزی در «پرونده‌ هسته‌ای» می‌تواند روحانی و ظریف را قادر سازد رهبر عالی ایران را متقاعد کنند اختیار و آزادی عمل بیشتری به آنها داده شود.
البته دشوار است بتوان با قاطعیت گفت آیا دولت اوباما آنگونه که در گزارش مرکز امنیت نوین آمریکا به تفصیل به آن پرداخته شده و توسط مایکل دوران نیز بیان شده است، به عمد منافع منطقه‌ای را خارج از مذاکرات هسته‌ای قرار داد تا بدین ترتیب از توافق هسته‌ای به‌عنوان سکوی پرشی برای همکاری منطقه‌ای گسترده‌تر با ایران استفاده کند یا قضیه چیز دیگری بوده است. به هر حال، قضیه هرچه بوده باشد، ایران توانسته است از نفوذ و اقدامات خود در عراق، لبنان، سوریه و یمن بهره برده و از آن به‌عنوان اهرم فشاری جهت معامله در جریان مذاکرات هسته‌ای استفاده کند. به بیان دیگر، ایران با خارج کردن قضیه رفتار منطقه‌ای خود در جریان مذاکرات هسته‌ای، توانسته است از نفوذ منطقه‌ای خود به‌عنوان سیاست چماق و هویج بهره برد.
ایران از مساله تغییر دادن رفتار منطقه‌ای خود به‌عنوان سیاست هویج در قبال 3 کشور عضو اتحادیه اروپایی و 3 کشور دیگر که با آن کشور گفت‌وگو کردند، استفاده کرد. ایران می‌تواند به لحاظ تاکتیکی رضایت ناشی از حل شدن بحران هسته‌ای آن کشور را با موضعی که مبتنی بر همکاری بیشتر و رویارویی و برخورد کمتر باشد ترکیب سازد. اگرچه به این دلیل که مسائل منطقه‌ای بخشی از مذاکرات به شمار نمی‌آیند، ایران هیچ‌گونه اجباری برای تغییر رفتارش نخواهد داشت. در نتیجه این توافق اعلام‌شده، محدودیت‌های اقتصادی از روی ایران برداشته خواهد شد و ایران می‌تواند قدرت خود را بر منطقه تحمیل کند. و برعکس، اگر توافق هسته‌ای به دست نمی‌آمد، در آن صورت ایران موقعیتی نمی‌یافت تا بتواند درگیری‌های منطقه‌ای را برانگیزد یا از نفوذ و تأثیر خود در مسائل اعراب به‌عنوان چماق استفاده کند، آن هم در حالی که همزمان با این کار، با جسارت بیشتری برنامه هسته‌ای خود را به پیش برد.
البته سیاست هویج، برای ایران سرابی بیش نیست. ایران هیچ تمایلی برای تبادل نظر درباره مسائل منطقه‌ای با ایالات متحده ندارد بلکه بیشتر مایل است در عوض دادن اندکی امتیاز در مساله هسته‌ای، کاری کند که تحریم‌ها برداشته شود. رهبر عالی ایران در خطابه نوروز خود در ۲۱ مارس ۲۰۱۵ اینگونه رک و راست اظهار داشت:
«... دومین نکته در رابطه با مذاکرات در حال انجام با دولت‌های اروپایی و آمریکا درباره مذاکرات هسته‌ای این است که ما تنها درباره مساله هسته‌ای با آمریکا مذاکره می‌کنیم و نه درباره هیچ مساله دیگری. و همه باید این را بدانند. ما با آمریکا درباره مسائل منطقه‌ای گفت‌وگو نمی‌کنیم. اهداف آمریکا در منطقه به کلی متضاد با اهداف ماست. ما خواستار امنیت و صلح در منطقه هستیم. ما خواستار این هستیم تا مردم خودشان کشورهای خود را اداره کنند. سیاست آمریکا در منطقه این است که ناامنی به وجود آورد. به مصر، لیبی و سوریه نگاه کنید. دولت‌های خودخواه – به سرکردگی آمریکا – حملات متقابلی را علیه بیداری اسلامی که توسط ملت‌ها پدید آمد آغاز کرده‌اند. این حملات متقابل در این زمان نیز ادامه دارد و به تدریج در حال پدید آوردن وضعیتی اسفبار برای ملت‌ها است. این هدف آنهاست که به کلی با هدف ما در تضاد است. ما درباره تمام مسائل با آمریکا گفت‌وگو نخواهیم کرد. ما نه درباره مسائل منطقه‌ای و نه درباره مسائل داخلی و نه [عین عبارت ایشان] درباره سلاح‌ها با آمریکا گفت‌وگو نمی‌کنیم. مذاکرات ما با آمریکا محدود می‌شود به مساله هسته‌ای و اینکه ما چگونه می‌توانیم از طریق دیپلماسی به توافق دست پیدا کنیم».
آیت‌الله خامنه‌ای تمایل دارد ایران توافقی با 6 کشور مذاکره‌کننده داشته باشد که دربرگیرنده آزادی عمل ایران در زمینه هسته‌ای باشد و از سوی دیگر برطرف‌کننده برخی پیامدهای دردناکی باشد که به واسطه تحریم‌ها بر اقتصاد ایران تحمیل شده است. رقیبان منطقه‌ای ایران، پیام آیت‌الله خامنه‌ای را از یک سو به‌عنوان بیان هدف ایران در مخالفت با نفوذ آمریکا در منطقه، حتی پس از دستیابی به توافق هسته‌ای تعبیر می‌کنند و از سوی دیگر، آن را به‌عنوان تحقق اهداف آن کشور برای تبدیل به قدرت هژمونیک در منطقه برمی‌شمارند که ایران نیز باور دارد نقش طبیعی آن کشور در منطقه همین است.
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه و مذاکره‌کننده اصلی ایران [در مذاکرات هسته‌ای] در مصاحبه‌ای که در ماه فوریه به طور گسترده در رسانه‌ها بازتاب داشت، اظهار داشت: «برخی دوستان منطقه‌ای ما بر این باورند با حل شدن مساله هسته‌ای، نقش ایران در منطقه افزایش خواهد یافت. اگرچه باید به این نکته اشاره کرد که جایگاه ایران به‌عنوان یک کشور قدرتمند و تأثیرگذار در منطقه یک واقعیت است و تأثیر و نفوذ جمهوری اسلامی ایران به‌رغم تبلیغات رسانه‌ای رژیم صهیونیستی و بسیاری کشورهای دیگر در منطقه کاملاً مشهود است». ظریف افزود: «درستی سیاست‌های ایران در افغانستان، سوریه و عراق تردیدناپذیر است». دیدگاه روحانی و ظریف در اینکه ایران قدرت برتر در منطقه است، مشابه دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای است.
ظریف همچنین اظهار داشت: «مساله هسته‌ای یکسری موانع برای ایران بر سر راه عملی ساختن «نقش حقیقی آن کشور در منطقه» پدید آورده است اما هنگامی که مساله هسته‌ای برطرف شود، این موانع نیز برداشته خواهد شد». ظریف اینگونه می‌گوید که ایران کشوری بسیار قدرتمند و تأثیرگذار است ولی از قدرت خود برای آسیب وارد آوردن به منافع دیگر کشورها استفاده نمی‌کند، بلکه [برعکس] قدرت خود را برای پیشبرد صلح، همکاری و دوستی به کار می‌گیرد. ظریف دوباره به این مطلب اشاره کرد که «این مساله به سود همه کشورهای منطقه و همسایگان ما در خلیج‌فارس خواهد بود که ایران بخواهد نقشی در منطقه ایفا کند و این نقش به زیان منافع دیگر کشورها نیز نخواهد بود».
قمار بزرگ
تمایل تهران برای برداشتن موانع بر سر راه خود برای تبدیل شدن به رهبر منطقه خاورمیانه با دیدگاه باراک اوباما مبنی بر ایجاد یک تعادل و توازن – البته به رهبری ایالات متحده – میان دولت‌های عرب سنی (به اضافه اسرائیل) و ایران همخوانی و همسویی ندارد. از نظر دولت‌های عرب سنی، حتی اگر ایالات متحده در محدود کردن برنامه هسته‌ای ایران برای مدت ۱۰ تا ۱۵ سال موفق شود و نیز در مساله تعادل برقرار کردن درباره قدرت منطقه‌ای ایران نیز به موفقیت برسد - همان‌گونه که در مصاحبه رمنیک آمد که در بالا به آن اشاره شد - زمانی که مدت زمان اجرای توافق به پایان رسد، ایران آزاد خواهد بود در صورت تمایل به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند و با این کار قدرت ایالات متحده برای برقراری تعادل و توازن در منطقه محدود خواهد شد. در آن صورت، ایران به یک قدرت منطقه‌ای هسته‌ای که نمی‌توان جلوی آن را گرفت تبدیل خواهد شد.
گویا دولت اوباما روی این مساله شرط‌بندی کرده است که ایران تا آن زمان [پایان توافق] جامعه‌پذیر شده باشد و از یک خرابکار خطرناک و انقلابی به شریکی میانه‌رو و سازنده در مسائل بین‌المللی تبدیل شده باشد. به بیان دیگر، این احتمال وجود دارد که دولت اوباما بر این مساله شرط‌بندی کرده باشد که سرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران بیشتر از سرعت پیشرفت‌های هسته‌ای آن کشور باشد. در این سناریو، انتظار می‌رود رفتار منطقه‌ای ایران تغییر یابد و دلیل آن این است که این کشور اینگونه پیش خود محاسبه می‌کند که منافعی که از مشارکت کامل در جامعه بین‌المللی به دست خواهد آورد، بیش از منافعی است که از دنبال کردن یک سیاست خارجی انقلابی به دست خواهد آورد.
البته باید گفت این شرط‌بندی اوباما، قدرت هویت ملی انقلابی ایران را که در طول 37 سال گذشته شکل گرفته است دست‌کم می‌گیرد. این فرض که رفتار سیاست خارجی ایران می‌تواند اجتماع‌پذیر شده و تغییر یابد، در واقع بدین معناست که رفتار آن کشور منحصراً بر پایه انگیزه‌ها و محرک‌هاست تا بر پایه ترکیبی از انگیزه‌ها و هویت. آیت‌الله خامنه‌ای حتی این خواسته که رفتار جمهوری اسلامی و نه خود جمهوری اسلامی تغییر کند را رد می‌کند. وی این نگرش را در راستای انجام «براندازی و انقلاب نرم» در ایران و حمله از پشت به نظام اسلامی ایران برمی‌شمرد.
آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی ۱۲ مارس ۲۰۱۵/ 21 اسفند 93 خود خطاب به مجلس خبرگان [ایران] اظهار داشت: «زمانی که آنها [غربی‌ها] می‌گویند ما باید رفتارمان را تغییر دهیم، معنای آن این است که ما باید عناصر و ارکان اصلی جنبش خود را به دست فراموشی سپرده و هیچ تلاشی برای حفظ آنها انجام ندهیم. معنای تغییر رفتار [از دید غرب] این است. و این همان چیزی است که – در برخی نوشته‌ها و سخنرانی‌ها – از آن به‌عنوان مذهب اقلیت‌ها نام برده می‌شود. این به معنای کاستن از ارزش‌ها و ایده‌آل‌هاست که آن نیز به نوبه خود منجر به نابودی جنبه درونی اسلام می‌گردد. این مذهب اقلیت‌ها به معنای حذف کامل مذهب خواهد بود». البته اینها تنها سخنان رهبر عالی ایران نیست بلکه این سخنان بیانگر یک دیدگاه ویژه است که ساختار و نهاد حکومت و دولت ایران از سال ۱۹۷۹ بر پایه آن شکل گرفته است. ارزش‌های انقلابی شیعه که بخشی اساسی از هویت ملی ایران را شکل می‌دهد، موجب می‌شود شرط‌بندی روی احتمال جامعه‌پذیر شدن ایران و تغییر یافتن رفتار آن کشور به چالشی بسیار بزرگ و دارای ریسک بالا تبدیل شود. این شرط‌بندی به نظر می‌رسد حتی برای متحدان منطقه‌ای تاریخی ایالات متحده نیز پذیرفتنی نباشد، آن هم در ۲ سطح؛ نخست اینکه بگوییم ایران در آینده و پس از آنکه جامعه‌پذیر شد و رفتارش را تغییر داد و شاید حتی پس از پایان پذیرفتن مهلت توافق به سلاح هسته‌ای نیز مسلح شد، تهدیدی برای همسایگان خود به شمار نخواهد آمد، یک مساله را نادیده گرفته است و آن این است که یک ایران هسته‌ای که کسی جلودار آن نیست – حال چه میانه‌رو شده باشد و چه نه – توازن قدرت در منطقه را دگرگون خواهد کرد. این فرض همچنین این واقعیت را نیز نادیده گرفته است که نخبگان ایرانی در هر طیف سیاسی حتی تندروها و اصلاح‌طلبان، «نقش حقیقی ایران در منطقه» را در چارچوب رهبری منطقه‌ای می‌بینند که البته دولت‌های عرب سنی و اسرائیل این را غیرقانونی و غیرمجاز شمرده و نمی‌پذیرند. دوم و شاید حتی مهم‌تر آنکه برنامه اوباما گویا یک فرض بلندمدت را دربر می‌گیرد که نتایج و پیامدهای آن مبهم و نامعلوم است و با این کار در واقع از امنیت کوتاه‌مدت متحدان منطقه‌ای خود [دولت‌های عرب سنی و اسرائیل] مایه می‌گذارد.
اصلاح در توازن قدرت
حسین امیرعبداللهیان، معاون وزیر امور خارجه ایران در امور آفریقا و اعراب در مصاحبه‌ای که در ژانویه ۲۰۱۵ انجام گرفت، اظهار داشت: «برخی کشورها نگران این مساله هستند که یک توافق هسته‌ای شرایطی را پدید خواهد آورد که ممکن است به پدید آمدن یک «آرایش جدید» در منطقه بینجامد». امیرعبداللهیان همچنین بیان کرد: «برخی در جهان عرب بر این باورند انجام مذاکرات هسته‌ای با ایران بدون پرداختن به مسائل منطقه‌ای هیچ فایده‌ای ندارد». سعودی‌ها و دیگران این احساس را دارند که ایران پس از توافق به سرعت به نظام سیاسی و اقتصادی بین‌المللی وارد شده، اقتصاد خود را احیا کرده و از پشتیبانی تلویحی آمریکا برای افزایش نفوذ خود در جهان عرب بهره خواهد گرفت. آنها همچنین نگران این مساله‌اند که تا زمانی که مهلت [انجام] توافق پایان می‌پذیرد، نفوذ منطقه‌ای ایران به موجب عواملی مانند گذشت زمان و پشتیبانی تلویحی آمریکا، جنبه قانونی به خود گرفته و ایران آزاد خواهد بود بلندپروازی‌های هسته‌ای خود را دنبال کند. به بیان دیگر، رقیبان ایران [در منطقه] بر این باورند این توافق به ایران کمک خواهد کرد قدرت نسبی خود را در منطقه افزایش دهد.
مذاکرات هسته‌ای با ایران که پایه آن در برنامه اقدام مشترک در نوامبر ۲۰۱۳ / آذر 92 طرح‌ریزی شد، به صراحت به مسائل منطقه‌ای نمی‌پردازد اما باید گفت در واقع همین بافت منطقه‌ای بوده است که نحوه شرکت طرف‌های مذاکره‌کننده در این مذاکرات را تعیین کرده است. پس از گذشت پانزدهمین ماهی که مذاکرات آغاز شده است، حضور و نفوذ ایران در 3 پایتخت افزایش یافته است: بغداد، دمشق و صنعا و البته حضوری پررنگ و همیشگی در بیروت. «فؤاد عجمی» اواخر دهه ۱۹۷۰ به صورت اجمالی نوشت: «هر جا قدرتی افراطی وجود داشته باشد، ایستادگی و پایداری [در برابر آن] پدید خواهد آمد».
ایران به‌رغم کاهش شدید بهای نفت که حدود ۷۰ درصد از درآمدهای دولت ایران را تشکیل می‌دهد و نیز با وجود شبکه‌ای از تحریم‌های بین‌المللی که جامعه بین‌الملل بر آن کشور تحمیل کرده، توانسته است نفوذ خود در جهان عرب را افزایش دهد. ایران از بی‌ثباتی‌هایی که در پی خیزش‌های مردمی در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ در جهان عرب به وجود آمده است – که رهبر عالی ایران از آن به‌عنوان «بیداری اسلامی» نام می‌برد – بهره برده است. ایران همچنین اراده و اعتبار خود را از طریق سرمایه‌گذاری سنگین در کشورهای عرب شیعه متحد خود نشان داده است.  بودجه سال مالی ایران در حال حاضر ۲۹۶ میلیارد دلار است (بر پایه ۷۲ دلار به ازای هر بشکه نفت، در حالی که بهای نفت در حدود ۵۵ دلار در نوسان است) و پیش‌بینی می‌شود رشد اقتصادی ایران در سال 2015 صفر باشد اما حتی با وجود این، ایران مخارج دفاعی خود را به میزان ۳۳ درصد نسبت به سال پیش افزایش داده است. به بیان دیگر، با وجود مشکلات فراوان برای تأمین مخارج دفاعی و پشتیبانی از متحدان منطقه‌ای خود در عراق، لبنان و سوریه، ایران همچنان به سرمایه‌گذاری در جهت اعمال نفوذ خود در منطقه ادامه می‌دهد که از جمله این مخارج می‌توان به تأمین ادوات [نظامی] برای حوثی‌ها (یا همان شیعیان زیدی) به منظور در دست گرفتن یمن اشاره کرد که به موازات مذاکرات هسته‌ای در حال انجام، صورت می‌پذیرفت. ایران بر این باور است منافع آن کشور در دولت‌های همسایه عرب مشروع و قانونی است. منافع ملی ایران را ترکیبی منحصربه‌فرد از عمل‌گرایی و ایدئولوژی انقلابی شیعه شکل می‌دهد. ایران به سازمان‌دهی، آموزش، مشاوره و مسلح‌سازی شبه‌نظامیان شیعه در عراق پرداخته است و این گروه‌ها نیز در جبهه‌های نبرد در حال عقب راندن تهاجم داعش به عراق که در ژوئن ۲۰۱۴ روی داد، هستند. داعش نمایانگر یک هویت انقلابی سنی است که به نحوی خصمانه و کینه‌توزانه مخالف شیعه است و ایران نیز از سوی دیگر، دفاع از حرم‌های مقدس شیعیان در عراق را به‌عنوان منافع ملی حیاتی خود در نظر می‌گیرد. در واقع، پشتیبانی و گسترش هویت انقلابی شیعه، اصلی است که ایران بر پایه آن نفوذ خود در جهان عرب را گسترش می‌دهد.
با این وجود ایران همچنین بر این باور است ادامه نفوذ در عراق به منظور اطمینان حاصل کردن از این مساله که دولت عراق و نیروهای نظامی آن وابسته به ایران هستند، در واقع منافعی حیاتی برای ملتی به شمار می‌رود که
8 سال جنگ با عراق را پشت سر گذاشته است. ایران همچنین چارچوب اقدامات خود را مانند آنچه درباره عراق انجام می‌دهد، بر پایه شرکت در سوریه و لبنان و حفاظت از اماکن مقدس شیعه یا جمعیت شیعه بنا نهاده است. به هر ترتیب، این مساله نیز روشن است که ایران پشتیبانی از بشار اسد در سوریه و حزب‌الله در لبنان را به‌عنوان ابزاری برای وصل شدن و ارتباط یافتن با بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در دستور کار خود قرار داده است و این مساله که مشکلات منطقه افزایش خواهد یافت یا تحت کنترل در خواهد آمد به این بستگی دارد که این متحدان چگونه در جهت منافع ایران عمل کنند.
دولت‌های عرب سنی و بویژه عربستان سعودی، دخالت ایران در جهان عرب را نامشروع و غیرقانونی می‌دانند و شاید اتفاقی نباشد که زمانی که چارچوب سیاسی برای توافق هسته‌ای ایران در پایان ماه مارس در حال تدوین بود، عربستان سعودی عملیات نظامی خود با عنوان «توفان قاطعیت» را آغاز کرد تا کنترل حوثی‌ها بر یمن را از دست آنها پس گیرد. روزنامه‌های ایران از رقابت امنیتی شکل‌گرفته پس از بهار عربی میان ایران و عربستان سعودی به‌عنوان رقابتی «شدید، گسترده، بنیادین و استراتژیک» نام می‌برند. بنا بر نظر عجمی، مطمئن‌ترین نشانه تشدید رقابت‌های امنیتی منطقه‌ای، موفقیت سعودی در ایجاد یک گروه متحد و واحد متشکل از دولت‌های سنی در پشتیبانی از عملیات نظامی آنها به منظور بازپس‌گیری دستاوردهای حوثی‌ها در یمن و نیز محدود ساختن پشتیبانی ایران از این گروه و متحدان آن بوده است. نمایش نظامی نیروهای سعودی در یمن در طول یک ماه اخیر را می‌توان تغییری غیرمنتظره در رفتار استراتژیک سعودی برشمرد.
درباره توازن قدرت و مشروعیت، ایرانی‌ها می‌خواهند شاهد به حداقل رسیدن نفوذ آمریکایی‌ها و در نهایت خروج آنها از منطقه باشند و دلیل آن این است که آنها ایالات متحده را به‌عنوان مانعی تاریخی بر سر راه تحقق نقش «حقیقی»شان به‌عنوان قدرت منطقه‌ای می‌بینند. ایرانی‌ها همچنین می‌خواهند اقتصاد خود را به حالت اول دربیاورند و به بیشترین میزان آزادی عمل در رابطه با فعالیت‌های هسته‌ای و نفوذ منطقه‌ای خود دست یابند. آنها به دنبال توازن و تعادل [قدرت] در منطقه نیستند. سعودی‌ها و دیگران هنوز به دنبال این هستند که خود را با تغییراتی که در خیزش‌های مردمی بهار عربی و نیز اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ آغاز شد سازگار کنند. آنها [دولت‌های عرب سنی] مایلند نفوذ ایران در مسائل [دنیای] عرب به پایین‌ترین میزان رسیده و در نهایت به صفر برسد. آنها می‌خواهند برنامه هسته‌ای ایران شفاف باشد. دولت اوباما نیز مایل است نوعی تعادل و توازن [قدرت] میان رقیبان [منطقه‌ای] به وجود آورد و بر این باور است توافق هسته‌ای مهم‌ترین گام در جهت اعمال این تغییرات است، البته به این شرط که این توافق به نحوی متقاعدکننده ایران را از مسیر دستیابی به سلاح هسته‌ای بازدارد.
رقیبان منطقه‌ای ایران هم‌اکنون به طور فعالی در برابر تلاش‌های انجام‌شده برای برقراری یک توازن قدرت جدید [در منطقه] و دادن نقشی گسترده‌تر به ایران ایستادگی می‌کنند. این فرآیند تازه آغاز شده است و احتمال دارد به تشکیل سریع نیروهای نظامی، افزایش درگیری‌های غیرمستقیم (در یمن و جاهای دیگر)، سیاست لبه پرتگاه و خطرپذیری و سرنگونی‌های سیاسی متقابل و نیز خرابکاری‌های نظامی (از جمله سرکوب اقلیت‌های قومی و مذهبی) بینجامد. ایالات متحده روی مساله بسیار مهمی شرط‌بندی کرده است و حال باید دید آیا این شرط‌بندی به نتیجه می‌رسد یا ایالات متحده سهم خود [در این مسائل] را از دست خواهد داد.
وب‌سایت مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی


Page Generated in 0/0080 sec