printlogo


کد خبر: 137474تاریخ: 1394/2/10 00:00
ایران، عربستان و توازن قدرت در خاورمیانه

جورج فریدمن: چند هفته پیش ائتلافی که غالباً متشکل از کشورهای عرب سنی بود، بویژه آنهایی که در شبه‌جزیره‌ عرب واقع هستند، شکل گرفت. این ائتلاف که توسط عربستان سعودی سازماندهی شده بود، حملاتی هوایی را در یمن به اجرا درآورد که تا همین حالا نیز ادامه داشته است. هدف این حملات هوایی، حوثی‌های یمن که فرقه‌ای شیعه و مورد حمایت ایران هستند، و نیز متحدان سنی آنها که اکثریت نیروی نظامی وفادار به رئیس‌جمهور پیشین، علی عبدالله صالح را تشکیل می‌دهند، است.  مساله‌ای که این حملات را بویژه جالب ساخت، غیبت نیروی هوایی ایالات متحده در این حملات بود. اگرچه ایالات متحده اطلاعات و پشتیبانی‌های دیگری در اختیار [دولت‌های عرب سنی] قرار داد اما این ائتلاف دولت‌های عربی بود که این حملات هوایی دامنه‌دار و ادامه‌دار را علیه حوثی‌ها انجام داد. 3 نکته بود که این عملیات را دارای اهمیت می‌کرد؛ نخست اینکه استراتژی منطقه‌ای جدید ایالات متحده در حال اجراست. واشنگتن دارد از سیاستی که پس از دهه اول قرن بیست و یکم پیش گرفته بود – یعنی ایفای نقش به عنوان نیروی نظامی اصلی در درگیری‌های منطقه‌ای – فاصله می‌گیرد و با این کار، ایالات متحده بار عمده‌ جنگ را بر دوش قدرت‌های منطقه‌ای می‌گذارد، در حالی که خود نقشی ثانویه بر عهده می‌گیرد. دوم، پس از سال‌ها خریداری جنگ‌افزارها و سلاح‌های پیشرفته، سعودی‌ها و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس اکنون قادر هستند یکسری نبردهای نسبتاً پیچیده را – حداقل در یمن – به انجام برسانند. این نبرد با از کار انداختن پدافند هوایی دشمن آغاز شد – حوثی‌ها موشک‌های زمین به هوا را از ارتش یمن به دست آورده بودند – و سپس مرکز فرماندهی و کنترل حوثی‌ها مورد حمله قرار گرفت. این بدان معناست که در حالی که قدرت‌های منطقه‌ای از دیرباز از این مساله خرسند بودند که بار نبرد را بر دوش ایالات متحده گذاشتند اما در واقع می‌توانند در صورتی که آمریکا از شرکت [مستقیم] در درگیری‌ها خودداری کند، خود این نقش را بر عهده بگیرند.
مهم‌تر از همه اینکه حملات انجام‌گرفته علیه حوثی‌ها، بازتاب‌دهنده‌ این وضعیت در منطقه است؛ جنگ میان سنی و شیعه. در عراق و سوریه یک جنگ تمام‌عیار در جریان است. یک جنگ نیز در تکریت در جریان است که داعش و متحدانش در یک سوی آن و ترکیبی پیچیده از ارتش عراق با اکثریت شیعه، شبه‌نظامیان شیعه، گروه‌های قبیله‌ای عرب سنی و نیروهای کرد سنی در سوی دیگر آن شرکت دارند. در سوریه نیز نبرد میان دولت رئیس‌جمهور بشار اسد –که اکثریت دولت وی را علوی‌ها تشکیل می‌دهند که فرقه‌ای شیعه هستند – و گروه‌های سنی در جریان است. اگرچه سنی‌ها، دروزی‌ها و مسیحی‌ها نیز طرف رژیم [بشار اسد] را گرفته‌اند. البته منطقی نخواهد بود به اپوزیسیون سوریه به عنوان یک ائتلاف اشاره کرد، چرا که خصومت داخلی چشمگیری میان آنها وجود دارد. در واقع، تنش نه تنها میان شیعیان و سنی‌ها بلکه در درون خود گروه‌های سنی نیز وجود دارد. در یمن نبردی بر سر در دست گرفتن قدرت در میان فرقه‌های در حال جنگ با یکدیگر سر گرفته است و با گذشت زمان به نبردی فرقه‌گرایانه آن هم به نفع بازیگران منطقه‌ای تبدیل شده است. این درگیری‌ها [ی فرقه‌ای] بسیار پیچیده‌تر از جنگ میان سنی و شیعه است و در عین حال باید گفت این درگیری‌ها[ی فرقه‌گرایانه] را نمی‌توان جدای از مساله‌ سنی- شیعه در نظر گرفت.
استراتژی ایران و واکنش سعودی‌ها
یکی از دلایلی که این مساله را بسیار دارای اهمیت کرده، این است که این جریانات بیانگر حرکتی از سوی ایران برای دستیابی به نفوذی گسترده‌تر در جهان عرب است و این استراتژی جدیدی نیست. ایران از زمان حکومت شاه به دنبال دستیابی به نفوذ بیشتر در شبه‌جزیره‌ عرب بوده است. پس از شاه نیز ایران در پی آن بوده است تا حوزه‌ نفوذ خود را از کشور خود تا دریای مدیترانه گسترش دهد. با توجه به قدرت حزب‌الله در لبنان و توانایی سوریه‌ بشار اسد در اجرای قدرتنمایی تهران، می‌توان گفت بقای حکومت بشار اسد در سوریه و موفقیت دولت طرفدار ایران در عراق، پدیدآورنده‌ نفوذی است که ایران در پی آن بوده است.
البته برای مدت زمانی و همزمان با پیش رفتن حکومت بشار اسد تا نزدیکی فروپاشی در سال ۲۰۱۲ و نیز با امید به ایجاد یک حکومت نسبتاً موفق در عراق که خود را بازیچه و آلت دست ایران قرار نمی‌داد، این استراتژی به نظر می‌رسید به بن‌بست رسیده باشد. این تحولات به همراه تحریم‌های غرب، ایران را در موضع دفاعی قرار داد و اینگونه به نظر می‌رسید که طرح ایرانی‌ها برای دستیابی به نفوذی گسترده‌تر [در خاورمیانه] با شکست روبه‌رو شده است. به هر ترتیب، ظهور داعش به نحوی تناقض‌آمیز به 2 روش موجب قدرت‌گیری دوباره‌ ایران شده است؛ نخست، در حالی که تبلیغات و اقدامات داعش بسیار هولناک بوده و با این منظور صورت گرفته است تا این گروه را نه تنها ترسناک، بلکه قدرتمند نیز جلوه دهد اما واقعیت امر این است که این گروه، اگرچه ضعیف نیست ولی تنها نمایانگر فرقه‌ای از جامعه‌ سنی عراق است و سنی‌ها خود در عراق اقلیت، به شمار می‌روند. در همین حال، این اقدامات نوعی حس پایداری و ایستادگی در برابر داعش در جامعه شیعه پدید آورده و به مشاوران ایرانی اجازه داده است به نحوی کارآمد به مدیریت و رهبری شبه‌نظامیان شیعه در عراق و (تا حدودی) ارتش عراق بپردازند و به این ترتیب ایالات متحده را وادار سازند نیروی هوایی خود را به صورت همزمان و در راستای نیروهای زمینی تحت رهبری ایرانیان به کار گیرد. با توجه به استراتژی آمریکا مبنی بر بازداشتن داعش – حتی اگر انجام این کار مستلزم همکاری با ایران باشد – بدون لزوم بهره‌گیری از پیاده‌سازی نیروهای خود روی زمین، نتیجه این خواهد بود که ضعف اساسی داعش، بروز بیشتری پیدا خواهد کرد و پیروز پیش‌فرض در عراق، همان ایران خواهد بود.
وضعیتی که در سوریه وجود دارد – هرچند با کمی تفاوت‌های جمعیت‌شناسی – تا اندازه‌ای مشابه این وضعیت [در عراق] است. ایران و روسیه در طول تاریخ از حکومت [خاندان] اسد پشتیبانی کرده‌اند و در این بین، پشتیبانی ایرانیان پررنگ‌تر بوده است، چرا که حتی متحد خود – یعنی حزب‌الله – را نیز در این نبرد به کار گرفتند. عاملی که زمانی دلیلی پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسید، اکنون به دلیلی مهم تبدیل شده است. ایالات متحده دشمنی بسیار فراوانی با بشار اسد داشته است اما با توجه به گزینه‌های پیش رو در سوریه، واشنگتن هم‌اینک بی‌طرفانه‌ترین موضع ممکن را حداقل در قبال حکومت اسد برگزیده است. بشار اسد بی‌شک مایل است این بی‌طرفی آمریکا در این مساله را به گفت‌وگوی مستقیم با واشنگتن تعبیر کند. باید گفت فارغ از پیامدهای این مساله، ایران ابزار لازم برای نگه‌داشتن و ادامه‌ نفوذ خود در سوریه را در اختیار دارد.اگر نگاهی به نقشه بیندازید و درباره وضعیت موجود در یمن فکر کنید، درمی‌یابید چرا سعودی‌ها و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس باید دست به کار می‌شدند. با توجه به رویدادهایی که در طول مرزهای شمالی شبه‌جزیره‌ عرب در حال روی دادن است، سعودی‌ها ناچارند احتمال پیروزی حوثی‌ها و پایه‌ریزی یک دولت شیعه‌ طرفدار ایران در جنوب مرزهای کشورشان را در نظر گیرند. بنابراین سعودی‌ها و کشورهای حوزه خلیج فارس با احتمال محاصره شدن توسط شیعیان یا ایران روبه‌رو هستند. البته این دو مساله [شیعیان و ایران] متفاوتند ولی به شیوه‌های گوناگون با هم مرتبطند و این واقعیت که حوثی‌ها گروه‌های نیابتی [پروکسی] مانند حزب‌الله نیستند، به نفع سعودی‌هاست. از سوی دیگر، پول‌های سعودی و عملیات‌ نظامی طراحی‌شده با هدف قطع کردن کمک‌های ایران به حوثی‌ها، می‌تواند در کل از شدت خطر و تهدیدی که متوجه سعودی شده است، بکاهد. بنابراین سعودی‌ها ناچار بودند اقدامی انجام دهند.
در طول بهار عربی، یکی از تلاش‌هایی که نزدیک بود به موفقیت بینجامد، خیزش مردمی برای سرنگون کردن حکومت در بحرین بود اما این خیزش بی‌اثر ماند، چرا که عربستان سعودی مداخله و خواسته‌ خود را بر آن کشور تحمیل کرد. عربستان نشان داد نسبت به به‌پاخیزی رژیم‌های شیعه‌ای که در شبه‌جزیره عرب دارای روابط نزدیکی با ایران هستند، بشدت حساس است و نتیجه‌ این رویداد، مداخله‌ یک‌سویه[سعودی‌ها] و سرکوب [قیام‌کنندگان بحرینی] بود. از مسائل اخلاقی این رویداد که بگذریم، بسیار روشن است سعودی‌ها از قدرت‌گیری ایران و شیعه بیم دارند و در چنین مواردی قدرت خود را [برای برهم زدن این معادلات] به کار می‌گیرند و این همان کاری است که در یمن هم انجام داده‌اند.
البته این موضوع به طرقی برای سعودی‌ها ساده است. آنها به منزله‌ مرکز ثقل جهان سنی [عرب] هستند. به بیان دقیق‌تر، سعودی‌ها و متحدانشان به راهکاری دست زده‌اند که به لحاظ استراتژیک، دفاعی و به لحاظ تاکتیکی، هجومی است. هدف آنها جلوگیری از افزایش نفوذ ایران و شیعه است و ابزاری که بدین منظور به کار می‌گیرند، جنگ‌های ائتلافی است که از نیروی هوایی به منظور پشتیبانی از نیروهای محلی در روی زمین بهره می‌برد. در واقع، اگر کار به تصرف و اشغال کامل یمن نکشد، می‌توان گفت سعودی‌ها دارند از همان استراتژی به کار گرفته‌شده توسط آمریکایی‌ها در دهه‌ ۲۰۰۰ – البته با مقیاسی کوچک‌تر – بهره می‌گیرند.
موضع ایالات متحده
استراتژی آمریکایی‌ها پیچیده‌تر است. ایالات متحده استراتژی‌ای را در پیش گرفته است که بر نگه داشتن توازن قدرت متمرکز است. اینگونه رویکردها همواره پیچیده است، چرا که در آن هدف نه پشتیبانی از یک قدرت ‌ویژه، بلکه نگه داشتن نوعی توازن میان چند قدرت است. بنابراین ایالات متحده در حال فراهم آوردن اطلاعات و برنامه‌ریزی مأموریت‌های انجام‌گرفته توسط ائتلاف سعودی علیه حوثی‌ها و متحدان ایرانی آنهاست. در عراق نیز ایالات متحده از طریق بمباران مواضع داعش، از شیعیان – و به طور گسترده‌تر متحدان آنها – پشتیبانی می‌کند. استراتژی ایالات متحده در سوریه چنان پیچیده است که نمی‌توان آن را به روشنی بیان کرد. این ماهیت اینگونه استراتژی‌هاست که مبتنی بر خودداری از مداخله‌ گسترده، بلکه در عوض، متعهد به برقراری توازن قدرت است. ایالات متحده می‌تواند در مواردی با ایران مخالفت و در مواردی از آن پشتیبانی کند و باید گفت مدل‌های ساده‌انگارانه‌ جنگ سرد در این مورد کاربرد ندارد. تمام اینها زمانی روی می‌دهد که به نظر می‌رسد گفت‌وگوهای هسته‌ای دارد به پایان می‌رسد. باید گفت ایالات متحده دیگر با جدیت [پیشین] نگران مساله‌ سلاح‌های هسته‌ای ایران نیست. همان‌گونه که پیش از این نیز چندین بار گفته‌ام، از اواسط دهه‌ ۲۰۰۰ این اخبار به گوش ما می‌رسید که ایران یک یا 2 سال تا دستیابی به سلاح هسته‌ای فاصله دارد. هر سال این تاریخ سرنوشت‌ساز را به عقب می‌کشاندند. اما باید گفت ساخت سلاح هسته‌ای کار دشواری است و ایرانی‌ها هنوز حتی آزمایش هسته‌ای نیز انجام نداده‌اند و همه می‌دانند آزمایش هسته‌ای گامی اساسی پیش از تولید سلاح هسته‌ای قابل استفاده است و مساله‌ای که همین چند سال پیش معضلی اصلی به شمار می‌آمد، اکنون بخشی از مسائلی است که روابط آمریکا و ایران را بر یکدیگر اثرگذار ساخته است، چه در جهت همکاری همراستا با یکدیگر و چه در جهت مخالفت با طرف مقابل. روشن است چه توافقی به دست بیاید و چه نه، ایالات متحده بمباران داعش را ادامه خواهد داد؛ حال چه این کار به سود ایران و سعودی‌ها در یمن باشد و چه نباشد. مساله‌ اصلی همان مساله‌ چند سال پیش است: به نظر می‌رسد ایران به دنبال بالا بردن حوزه‌ نفوذ خود در [سرزمین‌های] دریای مدیترانه باشد اما این بار، حوزه‌ نفوذ آنها یمن را نیز دربر می‌گیرد و این نیز به نوبه‌ خود در 2 جهت تهدیدی برای شبه‌جزیره‌ عرب پدید می‌آورد. ایرانی‌ها به دنبال این هستند تا پیرامون شبه‌جزیره‌ عرب را فرا بگیرند و سعودی‌ها باید واکنش نشان دهند اما پرسش اینجاست: آیا انجام حملات هوایی برای بازداشتن حوثی‌ها کافی است؟ می‌توان گفت یمن بودجه بالایی برای درگیر شدن در جنگ ندارد. اما نخستین پرسشی که پیش می‌آید این است: سعودی‌ها سپس چه خواهند کرد؟ و دومین پرسش: آمریکایی‌ها چه خواهند کرد؟ ایده‌ فعلی مستلزم ایجاد نوعی توازن [قدرت] میان ایران و عربستان سعودی است که در آن ایالات متحده طرف هر دو کشور را بگیرد. با این ایده – و با این حقیقت نظامی – ایالات متحده قادر نخواهد بود شرکت و مداخله‌ای تمام‌عیار در نبرد زمینی [علیه داعش] در عراق داشته باشد.
 نقش ترکیه
ترکیه کشوری است که در قبال این مساله نسبتاً ساکت بوده و نقشی انفعالی داشته ولی این کشور در واقع بسیار مهم و تعیین‌کننده است. ترکیه دارای بزرگ‌ترین اقتصاد و بزرگ‌ترین ارتش در منطقه است، هرچند این مساله که ارتش آن تا چه اندازه کارآمد است، بحثی است جدا. ترکیه در حال بررسی ناآرامی‌ها در مرزهای جنوبی خود، بالا گرفتن تنش‌ها در قفقاز و درگیری‌ها در طول دریای سیاه است. همه‌ اینها به کنار، سوریه و عراق و احتمال قدرت‌گیری ایران نگران‌کننده‌ترین مساله است. ترکیه تاکنون چندان درباره ایران اظهارنظر نکرده است ولی آنکارا چند هفته‌‌ پیش خیلی ناگهانی تهران را مورد انتقاد قرار داد و ایران را متهم کرد در تلاش برای تسلط یافتن بر منطقه است. ترکیه بارها بدون اینکه دست به اقدام زند، مطالبی را اظهار داشته است ولی تحولات اخیر دارای اهمیت بسیاری است. البته باید این را نیز به یاد آورد که «رجب طیب اردوغان»، رئیس‌جمهور ترکیه همواره امیدوار بوده است ترکیه را به عنوان رهبر منطقه و رهبر جهان سنی ببیند. همگام با وارد عمل شدن سعودی‌ها و انجام دادن نقشی فعال‌تر در عراق و سوریه، آن هم در حالی که ترک‌ها نقش چندانی در تحولات منطقه نداشته‌اند، ترکیه دارد فرصت را از دست می‌دهد. چنین فرصت‌هایی می‌آیند و می‌روند و تاریخ تغییر نمی‌کند. اما ترکیه هنوز هم قدرت اصلی سنی [در منطقه] به شمار می‌آید و می‌توان آن را به همراه عربستان و ایران، به عنوان سومین پایه‌ [قدرت در] منطقه در نظر گرفت.
حرکات ترکیه گامی حیاتی در جهت پیدایش یک توازن قدرت در منطقه است که در آن قدرت‌های منطقه‌ای – و نه انگلستان یا ایالات متحده – تعیین‌کننده‌ پیامدها و رویدادها باشند. [در صورت وارد شدن ترکیه به صحنه] نقش آمریکایی‌ها، مانند نقش بریتانیایی‌ها پیش از آنها، این نخواهد بود که به طور مستقیم درگیر جنگ در منطقه شوند، بلکه این خواهد بود که کمک کنند توازن قدرت [در منطقه] تثبیت شود و این فرصت را می‌توان [با شرکت پررنگ‌تر] در یمن یا عراق به دست آورد. البته این مساله‌ای بسیار پیچیده است و نمی‌توان با تحلیل‌های ساده‌انگارانه و ایدئولوژیک، آن را پیش برد اما این فرصت وجود دارد و در حال آشکار شدن است و تعیین‌کننده‌ تحولات آتی در خاورمیانه خواهد بود و اگر ایران سلاح‌های هسته‌ای خود را که البته در مقام نظر و تئوری مطرح شده است کنار گذارد و بر این مساله متمرکز شود، در آن صورت ترک‌ها نیز وارد بازی شده و توازن قدرت [در منطقه] را تکمیل خواهند کرد.
اندیشکده استراتفور


Page Generated in 0/0060 sec