از پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ نقل است که «خیر اخوتی علّی و ذکر علّی عباده» (بهترین برادرم علی است و یاد علی عبادت است). در آستانه سیزدهم رجب، مولود موفورالسرور مولیالموحدین و امامالمتقین حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به ذکر برخی از فضایل مولا میپردازیم. هر چند قطرهای از دریای بیکران فضایل اسداللهالغالب را نیز نتوان به قلم و زبان توصیف کرد اما میگوییم و میخوانیم بدان امید که نام ما نیز در فهرست محبین و موالیان اول مظلوم عالم ثبت شود.
ای علی! خداوند جز به وسیله من و تو شناخته نشود
(مصدر روایت: پیامبر، راوی: ابان از سلیم از سلمان، ابوذر و مقداد) ابان بن ابىعیاش از سلیم بنقیس و او از سلمان و ابوذر و مقداد نقل کند که گروهى از منافقان گرد هم آمدند و گفتند: محمد دارد ما را از بهشت و نعمتهایى که خداوند براى دوستان و بندگان فرمانبردارش آماده کرده و از دوزخ و خفت و خوارى که خداوند براى دشمنان و بندگان نافرمانش فراهم ساخته خبر مىدهد، اگر راست مىگوید ما را از پدران و مادران ما خبر دهد و بگوید که بهشتى هستیم یا دوزخى و از آنچه که دیر یا زود در همین دنیا روى خواهد داد. این سخن به رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم رسید، به بلال فرمود که نداى نماز جماعت دهد، مردم بسیار گرد آمدند تا که مسجد انباشته شد و جا بر آنان تنگ آمد. رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم خشمناک بیرون شد و در حالى که دستها و پاهایش از پیراهن بیرون زده بود به منبر شد، سپاس و ستایش خداى گفت و فرمود: اىمردم! من هم آدمى مانند شما هستم که فقط پروردگارم به من وحى مىکند و مرا به انجام رساندن پیامش مخصوص گردانیده و به نبوتش برگزیده و بدینسان مرا بر همه فرزندان آدم برترى داده و مرا هر آنچه بخواهد از غیب آگاه مىکند، پس هر چه مىخواهید از من بپرسید. مردى مؤمن و خدا و رسولدوست، برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! من که هستم؟ فرمود: تو عبدالله بن جعفر هستى. رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم او را فرزند پدرش دانست. آن مرد خوشحال بر جایش نشست. سپس مردى منافق و بیمار دل و دشمن خدا و رسولش برخاست و گفت: اى رسول خدا! من چه کسى هستم؟ فرمود: تو فلانى پسر فلانى، چوپان بنو عصمه که بدترین شاخه قبیله ثقیف هستند مىباشى. آنان نافرمانى خدا کردند، خداوند هم خوارشان کرد. آن مرد نشست و بدین سان خداى خوارش نمود و در برابر چشم همه رسوایش کرد، چرا که مردم پیش از این شکى نداشتند که وى از دلاوران و بزرگان قریش است. سپس فرد سومى برخاست که منافق و بیمار دل بود و گفت: اى رسول خدا! بهشتىام یا دوزخى؟ فرمود: دوزخى هستى! آن مرد نشست و خداوند خوارش کرد و در برابر همه رسوایش کرد. عمر بنخطاب برخاست و گفت: ما خشنودیم که خداوند پروردگار ما و اسلام دین ما و تو اى رسول خدا پیامبر ما هستى و به خدا پناه مىبریم از خشم او و رسولش، از ما درگذر اى رسول خدا، خداى از تو درگذرد، عیب ما را بپوشان، خداى تو را بپوشاند. رسول خدا فرمود: خوب! بعد از این حرفها، سوالى هم دارى؟ عمر گفت: اى رسول خدا! خواهان عفو امت هستم. علىبن ابىطالب علیهالسلام برخاست و گفت: اى رسول خدا! نسبم را بفرما که من چه کسى هستم تا مردم خویشاوندى مرا با تو بدانند. فرمود: اى على! تو و من از 2 شط نور خلق شدیم که از زیر عرش تابیده بودند و تقدیس خداى مىکردند و این دو هزار سال پیش از آفرینش خلق بود، سپس از آن 2 شط نور 2 قطره آب زلال سپید به هم پیچیده پدید آمد و سپس آن 2 قطره آب زلال در اصلاب بزرگوار و ارحام پاکیزه و پاک منتقل گردید تا که نیمى از آن در صلب عبدالله و نیمى در صلب ابوطالب قرار گرفت و من شدم و تو شدى و این فرموده خداوند است که: «او است خدایى که آفرید از آب بشرى را و او را داراى سبب و نسب کرد، پروردگارت توانا است».(1) اى على! تو از منى و من از تو، گوشت تو با گوشتم، خون تو با خونم درآمیخته، تویى رابطه میان خدا و خلقش پس از من، هر کس ولایت تو را انکار کند رابطه میان خویش و خدا را بریده است و از دوزخیان است، اى على! خداوند جز به وسیله من و سپس به وسیله تو شناخته نشود، هر کس ولایت تو را انکار کند پروردگارى خداوند را انکار کرده است، اىعلى! تو پس از من نشانه بزرگ خداوند در زمین هستى، تو رکن اکبرى در قیامت، هر کس در سایه تو پناه گیرد رستگار است، زیرا بندگان خدا را تو حسابرسى، میزان میزان تو است، صراط صراط تو است، جایگاه جایگاه تو است، حساب حساب تو است، هر کس به تو رو کند نجات یابد و هر کس با تو مخالفت کند تباه و هلاک شود، خدایا گواه باش، خدایا گواه باش. سپس حضرتش از منبر به زیر آمد.
امنیت ولایت علی(ع)
(مصدر روایت: سلمان فارسى، راوى: ابان از سلیم از سلمان) ابان از سلیم بن قیس نقل کند که گفت: شنیدم که سلمان فارسى مىگوید: «همانا که على درى است که خداوند آن را گشوده است؛ هر که در آن درآید در امان باشد و هر که از آن در شود کافر باشد».
نگاهبان حوض کوثر
(مصدر روایت: پیامبر، راوى: سلیم از جابر بن عبد الله) سلیم از جابر بن عبدالله انصارى(2) نقل کند که گفت: روزى در مسجد پیامبر بودیم که رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم در حالى که در دستش طنابى از لیف خرما بود، از خانه درآمد و بر ما گذشت. آن را بر ما مىنواخت و مىفرمود: در مسجد نخوابید. جابر گفت: از مسجد درآمدیم و على علیهالسلام خواست که با ما بیرون رود. رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم فرمود: اى برادر کجا مىروى؟ آنچه براى من در مسجد حلال است براى تو نیز حلال است، تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى، همانا که خداوند به موسى فرمود: تا مسجدى پاک و پاکیزه بنا کند که در آن جز او و هارون و 2 پسرش شبر و شبیر نباشند. اى برادر! به آن که جانم به دست او است نگهبانى حوضم در دست تو است و آنگونه که مرد از شترش در مقابل شتر گر نگهدارى مىکند، تو را مىبینم که نگهبان حوضم هستى و در دست تو عصایى از چوب درخت عوسج است.
امیر مؤمنان و سرور مسلمانان
(مصدر روایت: پیامبر، راوى: ابان از سلیم) ابان از سلیم بن قیس نقل کند که گفت: شنیدم که على علیهالسلام مىگوید: از رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم مرا 10 مقام و منزلت است که هر کدامشان مرا بىنهایت خوشحال مىسازد. به حضرتش گفته شد: اى امیر مؤمنان! آنها را براى ما بیان کن! فرمود: رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم به من فرمود: «اى على! تو برادرى، دوست همدمى، تو وصىای، تو وزیرى، تو جانشین من در خاندان و مالى و در هر چه و هر جا که نباشم هستى. مقام تو نزد من مانند مقام من نزد پروردگارم است، تو جانشینم در میان امتم هستى، دوست تو دوستم است و دشمن تو دشمنم، تو امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پس از من هستى». سپس على علیه السلام به اصحابش رو کرد و فرمود: اى گروه یاران! به خدا سوگند در هیچ کارى پا جلو ننهادم مگر به آنچه رسول خدا در آن با من عهد بسته بود. خوشا به حال کسى که دوستى ما خاندان در قلبش جاى یافته است تا با دوستى ما ایمان در قلبش همچون کوه احد پا برجا و استوار شود و هر کس دوستى ما را در دل نداشته باشد ایمان در دلش محو مىشود آنگونه که نمک در آب حل مىگردد. به خدا سوگند و باز هم به خدا سوگند! در میان جهانیان یادى از یاد من براى رسول خدا دوست داشتنىتر نیست و نماز بر دو قبله چون نماز من نیست، چراکه هنوز کودک و نابالغ بودم که نماز مىخواندم و فاطمه پاره تن رسول خدا صلىالله علیه واله وسلم همسرم است، فاطمهاى که در زمان خویش چون مریم دختر عمران در زمان او است. و نکته سوم را به شما بگویم که حسن و حسین فرزندان این امت هستند، آن دو نسبت به محمد صلىالله علیه واله وسلم مانند 2 چشم نسبت به سر مىباشند و من جاى 2 دست براى بدن را دارم و فاطمه جاى قلب را در بدن دارد. ما همانند کشتى نوح هستیم که هر کس بر آن درآید نجات یابد و هر کس از آن عقب ماند غرق گردد.
هرگز در حق شک و تردید نکردم
من براى وا داشتن شما به راههاى حق که در میان جادههاى گمراهکننده بود، به پاخاستم در حالى که سرگردان بودید و راهنمایى نداشتید. تشنهکام هر چه زمین را مىکندید قطره آبى نمى یافتید،(3) امروز زبان بسته را به سخن مىآورم. دور باد رأى کسى که با من مخالفت کند! از روزى که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و تردید نکردم! کنارهگیرى من چونان حضرت موسى علیهالسلام برابر ساحران است که بر خویش بیمناک نبود، ترس او براى این بود که مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دوراهى حق و باطل قرار داریم آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمىماند.
آنگاه که همگان سست بودند، من قیام کردم
آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند، من آشکارا به میدان آمدم و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم و آن وقت که همه باز ایستادند، من با راهنمایى نور خدا به راه افتادم. در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهستهتر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم و پاداش سبقت در فضیلتها را بردم. همانند کوهى که تندبادها آن را به حرکت در نمىآورد و توفانها آن را از جاى بر نمىکند، کسى نمىتوانست عیبى در من بیابد و سخنچینى جاى عیبجویى در من نمىیافت. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بازگردانم و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او بازستانم.
من چشم فتنه را کندم و جز من کسی جرأت آن کار را نداشت
پس از حمد و ستایش پروردگار، اى مردم! من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرأت چنین کارى را نداشت، آنگاه که امواج سیاهىها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید.(4) سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، نمىپرسید از چیزى که میان شما تا روز قیامت مىگذرد و نه از گروهى که صد نفر(5) را هدایت یا گمراه مىسازد، جز آنکه شما را آگاه مىسازم و پاسخ مىدهم. و از آن که مردم را بدان مىخواند و آن که رهبریشان مىکند و آن که آنان را مىراند، و آنجا که فرود مىآیند و آنجا که بار گشایند و آن که از آنها کشته شود و آن که بمیرد، خبر مىدهم. آن روز که مرا از دست دادید و نگرانىها و مشکلات بر شما باریدن گرفت، بسیارى از پرسشکنندگان به حیرت فرو رفته مىگویند سرانجام چه خواهد شد؟ که گروه بسیارى از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند.
....................................................................................
منابع:
1- تاریخ سیاسى صدر اسلام؛ ترجمه کتاب سلیم،خلاصه صفحات 130-151
2- نهج البلاغه؛ ترجمه دشتى، ص: 85، 91، 175
پینوشتها:
1- سوره مبارکه فرقان، آیه 54
2- جابر بن عبدالله انصارى از بنو زریق شاخهاى از خزرج، از مهاجران به حبشه، در دوران خلافت عمر درگذشت.
3- ضربالمثل کنایه از تلاش بیهوده است
4- همه مورخان و صاحبنظران اعتراف کردند در طول تاریخ اسلام کسى جز امام على علیهالسلام به هر پرسشى پاسخ نداد و هر کس ادعا کرد و گفت از من بپرسید تا پاسخ دهم، رسوا شد و نتوانست به هر سوالى جواب لازم را گوید.
5- ابن ابى الحدید مىگوید چون کمتر از عدد «صد» چیزى بهحساب نمىآمد، امام این عدد را مطرح فرمود.
منبع: پورتال تحقیقاتی اهلالبیت