مهدی طاهرخانی: یکی، دو دهه قبل، هر بار که نزدیک به داربی بزرگ پایتخت میشدیم یک دغدغه شیرین به سراغ مدیران وقت ورزشمان میآمد؛ ورزشگاه آزادی کفاف هواداران پرتعداد سرخابی را نمیدهد و تهران محتاج یک ورزشگاه بزرگ دیگر نیز هست. آن روزها همه نداشتههای فوتبالیمان را در قیاس با کشورهای همسایه به یک دلخوشی خود گولزنک، گره میزدیم؛ ما تماشاگر داریم و این مهمترین برتریمان نسبت به تمام آسیاست. حتی چین که جمعیت بعضی از شهرهایش به 30 میلیون نفر هم میرسد قادر نیست یک ورزشگاه 100 هزار نفری را پر کند. هوادار، میراثی بود که از قدیم به مدیران جدید رسیده بود و با توجه به 2 برابر شدن جمعیت ایران در طول 3 دهه، اینک دغدغه ورزشگاهسازی و جا دادن این خیل عظیم هوادار، دغدغه بزرگ مدیریت ما شده بود. اما آرام آرام، خیلی نرم و آهسته، بدون آنکه خودمان هم متوجه شویم ناگهان روزی را پیشرو دیدیم که داربی از راه رسید و آزادی تنها نصفش پر شد. نبردهای ملی دیگر با هجوم تماشاگران مواجه نمیشد. بازیهای لیگ هم هر سال نسبت به فصول قبل با استقبال کمتری روبهرو شد به طوری که به رکورد تنها 100 تماشاگر پرسپولیس در یک بازی مهم رسیدیم. چه شد که این ویروس به جان فوتبال ما افتاد،مقصرانش چه کسانی بودند و مهمتر از همه راهکار و درمان این مصیبت چیست؟ قبل از رسیدن به این پرسشها و یافتن پاسخ باید ابتدا این سوال را مطرح کرد؛ چرا در دهه 70 و 80 ورزشگاههای ما پر میشد و حالا نه؟یکی از مهمترین دلایلی که در دهه 60 در روزهای میانی هفته هم برای یک بازی نسبتا معمولی حدود 60 هزار تماشاگر برای بازیهای استقلال و پرسپولیس به آزادی میآمد مربوط به عدم پخش مستقیم بازیها بود. آن روزها که سرگرمی قشر متوسط رو به بالا و حتی رو به پایین جامعه به مراتب کمتر از امروز بود فوتبال یکتنه جور همه نداشتههای ما را میکشید. 2 کانال تلویزیونی بیشتر پیش روی مردم نبود. غیر از کوه و مناطق خوشآب و هوای اطراف تهران که آن هم مختص هر کسی نبود، جایی برای رفتن وجود نداشت. پس این تنها ورزشگاه آزادی بود که میتوانست چند ساعت به بهترین شکل ممکن اوقات فراغت مردم را پر کند البته با این پیشزمینه که قرار نبود هواداران به ورزشگاه بیایند و شاهد باخت تیمهای محبوب خود باشند. از این رو داستان دهه 60 به صورت کلی با همه ادوار تاریخ ایران تفاوت دارد. با توجه به کم بودن امکانات رفاهی و دیگر مسائل که از حوصله این بحث خارج است، حتی اگر همه پیکارها همانند امروز پخش مستقیم هم میشد باز هم تاثیر آنچنانی در حجم ورود تماشاگران نداشت چرا که در دهه 70 خورشیدی، دوربینهای پخش مستقیم جایگاه خود را پیدا کردند اما ریزش چندانی بین تماشاگران رخ نداد. این به آن معناست که آن روز فوتبال جایگاه اصلی خود را در سبد خانوادهها پیدا کرده بود و به این سادگیها از آن بیرون نمیآمد مگر با اشتباهاتی که مدیران و مربیان ما مرتکب شدند.
پول وارد فوتبال شد
وارد دهه 70 شدیم. از اواسط آن بود که پول کمکم به رگهای این جوان جذاب، لاغراندام اما بشدت محبوب تزریق شد. با آمدن بازیکنانی مثل کریم باقری و دایی به پرسپولیس که هر کدام با مبالغی تقریبا تابوشکن به این تیم آمدند، حتی تمرینهای سرخپوشان هم با استقبال 5 هزار نفری مواجه شد. استقلال هم با ورود علی فتحاللهزاده و عبور از دوران مدیریت کاظم اولیایی که بشدت اقتصادمحور بود، خیلی زود جذب ستارههای گرانقیمت از جمله مهدی هاشمینسب را آغاز کرد و اینک فوتبال نهتنها در ورزشگاهها که حتی در کیوسک مطبوعات هم با شدت و حدت مثالزدنی دنبال میشد. تیمهای صنعتی و نظامی مثل سپاهان و پاس تهران بزرگ هم وارد کارزار جذب ستاره با مبالغ بالا شدند و اینگونه شد که فوتبال بیدرآمد ما حالا از جیب دولت خرجهای آنچنانی میکرد. توجیه آن هم سرگرم کردن بخش وسیعی از جوانان بود. جامعهای که در دهه 60 زاد و ولدش 2 برابر نسبت به دهههای سابق شده بود حالا لبریز از جوانانی بود که معدل سنیشان بین 15 تا 25 سال بود. با چنین وضعیتی به دهه 80 رسیدیم. قیمتهای هر سال بالاتر میرفت اما رابطه مستقیمی با پیشرفت کیفی فوتبال ما نداشت. با این وجود و با توجه به اینکه همه نبردها از صداو سیما پوشش زنده داده میشد اما ورزشگاهها کماکان لبریز از تماشاگر بود.
پول ماند، زیبایی رفت
هر چه به پایان دهه 80 نزدیکتر شدیم فوتبال ما شکل و روی متفاوتی به خود گرفت. علی پروین یک دهه قبلش با فوتبال تدافعی قهرمان پکن شده بود و خیلی بعدترها برانکو با یکی از پرستارهترین تیمهای تاریخ فوتبال ایران، تقریبا فوتبال دفاعی را وارد خون مربیان ایرانی کرد البته در ابتدا شدت بازیهای تدافعی به شکل امروز نبود، چرا که سرخابیها بهعنوان طلایهداران فوتبال تماشاگرمحور، کماکان از بازیکنان مطلوبتری بهره میبردند اما باز هم شکل بازیها در همان سالها هم تاثیر بسزایی در استقبال تماشاگران داشت. پرسپولیس لیگ ششم را به یاد بیاورید. در بیشتر نبردهای خانگی، استقبال بسیار خوبی از تیم دنیزلی میشد. حتی تا روز آخر این استقبال ادامه داشت. سال بعدش که قطبی با فوتبالی متفاوت به این تیم آمد به خاطر نتیجهگرایی باز هم این حضور ادامه داشت و بازی فینالگونه آن لیگ بین پرسپولیس و سپاهان نمونه کاملی از وضعیت موجود بود. بیش از 100 هزار تماشاگر آمدند و بخش وسیعی هم به خاطر پیدا نکردن جا رفتند.
دهه 90 و نزول فاحش
حالا چند فاکتور مهم دست در دست هم دادند تا فوتبال همیشه پرتماشاگر ایران با یک معضل جدی روبهرو شود. به خاطر ورود پول و رشد قارچوار دلالی، ماشین ستارهسازی فوتبال ما به ریپ زدن افتاد. علی کریمی، مهدی مهدویکیا، کریم باقری، علی دایی، علیرضا منصوریان، احمدرضا عابدزاده و... یکتنه قادر بودند تصمیم یک تماشاگر را برای آمدن یا نیامدن به ورزشگاه تغییر دهند. حالا تیمهای ما تقریبا خالی از این نوع از بازیکنان خاص هستند. از سوی دیگر علی دایی و امیر قلعهنویی در طول چند سال گذشته بیشترین تاثیر را در نوع بازی تدافعی استقلال و پرسپولیس ایفا کردهاند. از یک سو ستاره جذابی درون زمین نبود، از سوی دیگر سرخابیها تماشاگرپسند بازی نمیکردند و همین موجب شد تماشاگر ما میل چندانی به حضور در ورزشگاه نداشته باشد. تنها کافی است به نبرد سرنوشتساز پرسپولیس و راهآهن در لیگ سیزدهم توجه کنید، روزی که اگر دایی و شاگردانش هر 3 امتیاز این نبرد خانگی را از آن خود میکردند پس از 7 سال مجددا قهرمان لیگ برتر میشدند اما تنها 5 هزار هوادار در ورزشگاه حضور داشت و پرسپولیس ناباورانه بازی برده را در دقایق پایانی با تساوی عوض کرد و به همین سادگی جام را دودستی به فولاد داد. امیر قلعهنویی در طول این چند سال گذشته بارها صحبت از یک توطئه حسابشده کرده است. او بر این باور است که عدهای خاص با برنامه 10 ساله فوتبال را از سبد تفریح خانوادهها خارج کردند. بهزعم سرمربی استقلال، این نوع از مدیران از فوتبال پرتماشاگر میترسیدند. مردی این حرف را میزند که به گواه آمار در طول 2 سال گذشته، استقلال فارغ از نتایجش، کسالتبارترین بازیهای همه ادوار تاریخش را ارائه داده است. قلعهنویی خودش بنشیند و بازیهای استقلال سال 84 که خودش سرمربیاش بود را با استقلال 94 مقایسه کند. از بازیهای پرگل و قهرمانی آن دوره امروز به یک جای دیگر رسیده است. اگرچه هنوز لیگ چهاردهم به پایان نرسیده و استقلال روی کاغذ شانس قهرمانی دارد اما هوادار برای دیدن کدام فوتبال جذاب باید به ورزشگاه بیاید؟ بیاید تا دفاع آبیها مقابل ذوبآهن را در آزادی ببیند؟ بیاید که دقیقا از چه چیزی لذت ببرد؟ از برد مقابل نفت مسجد سلیمان که تقریبا میانه میدان در دست حریف بود؟ پرسپولیس بهعنوان پرهوادارترین تیم ایران، فصل قبل با فوتبالی کاملا شبیه به فوتبال امروز استقلال در کورس قهرمانی بود اما استقبال از بازیهایش تفاوتی با امروز که در خانه نهم جدول چمباتمه زده است، ندارد. این به آن معناست که نوع بازی سرخابیها رابطه بسیار مستقیمی با حضور هوادارانشان دارد البته در این میان از بدسلیقگی سازمان لیگ در گذاشتن بازی در روزهای میانی هفته هم نباید بیتفاوت گذشت.
بازیها پخش هم نشود کسی خریدارش نیست
به موضوع پخش مستقیم بازیها فلشبک میزنیم.عدهای اعتقاد راسخ داشتند هواداران ترجیح میدهند در عصر اینترنت، بازی را از گیرندههای خانگی ببینند و به ورزشگاه نیایند. این انگاره تا حدودی قابل قبول بود اما یک اتفاق نادر موجب شد به صورت کلی رنگ ببازد. برای نخستینبار در طول تاریخ لیگ برتر، به خاطر جدال قضایی فدراسیون فوتبال و صدا و سیما، برای چند هفته هیچ کدام از نبردهای لیگ چهاردهم نه از تلویزیون و نه از رادیو پخش نشد. حتی فیلمبرداری هم نشد و این یعنی هوادار فوتبال برای دیدن نبرد تیم محبوب خود تنها و تنها باید به ورزشگاه میآمد اما نتیجه چه بود؟ به صورت باورنکردنی باز هم خبری از پر شدن سکوها نشد. این یعنی اگر قرار است این معضل را به صورت اساسی ریشهیابی و درمان کنیم، متخصصان به یاد داشته باشند، پخش زنده دلیل اصلی ریزش هواداران نبود و نیست.