هادی قائممقامی: «معلم سرکلاس به بچهها میگوید اگر درس نخوانید، بدبخت میشوید و مجبورید کار کنید. او دارد به بچهها القا میکند که درس خواندن برای این است که کار نکنند و کار کردن مال حمالهاست. معلم به آن بچهای که املایش را درست ننوشته میگوید باید شیشههای کلاس را پاک کنی. کار کردن جریمه است. اگر این ساختارهای غلط اصلاح نشود، مردم دچار تضاد میشوند.» عبارتی که خواندید نقد یک معلم به نظام آموزش کنونی است؛ نظامی که این روزها از سند تحول بنیادین برای ایجاد تغییرات عمده در آن سخن میگویند.
در میان تلاشها برای تغییر و تحول بنیادین در نظام آموزشی، ممکن است سوالهای فراوانی پیرامون چیستی و چرایی شکلگیری نظام آموزش فعلی مطرح شود، «راه طیشده» مورد بازبینی قرار گیرد و پرسیده شود آموزشوپرورش کنونی چگونه رشد و نمو یافته است.
نظام آموزش در ایران تا سده اخیر - که هم در قالب و فرم و هم در محتوا دچار تغییرات شگرفی شد - تقریبا مکانیزمی مشابه در طول دوران پس از اسلام داشت. مکتبخانهها که به سبک و سیاق کلاسهای درس صدر اسلام مدیریت میشدند، صرفا با تغییرات سطحی توانسته بودند خود را در دورهای تقریبا هزار ساله با همان قالب حفظ کنند. با همه انتقادها به نوع کلان آموزش، چهرههای بزرگی چون بوعلی سینا، شیخ اشراق، مولوی، خیام، ابوریحان، رازی و ملاصدرا و دهها دانشمند و فیلسوف برجسته از دل همین مکتبخانهها پرچمدار دانش در جهان اسلام شدند.
شکلگیری نظامیهها توسط خواجه نظامالملک طوسی در دوره سلجوقی، اتفاقی متفاوت بود. نظامیهها به انضباط و تعلیمات مدون و برنامهریزیشده شهرت داشتند. تا پیش از به وجود آمدن حوزههای علمیه تقریبا نظامیهها در بیشتر فنون شاگرد تربیت میکردند.
برای اولینبار پس از سردمداری 1000 ساله مکتبخانه در کلان نظام آموزش، نزدیک به 100 سال پیش بود که اولین مدارس با همین عنوان شکل گرفت. اگرچه پیش از این تاریخ، «دارالفنون» بهعنوان اولین مدرسه نوین ایران توسط «امیرکبیر» در 1231 خورشیدی بنیانگذاری شد. نخستین معلمان این مدرسه، اروپایی و بیشتر اتریشی بودند. معلمان اتریشی، ۲۷ محرم سال ۱۲۶۸ هجری قمری 2 روز پس از عزل امیرکبیر به تهران رسیدند. با وجود این امیرکبیر سفارش آنها را به «جان داوود خان» کرد و گفت چندان که میتوانی به آنان مهربانی کن و نگذار ناراحت و پراکندهخاطر شوند. «ناصرالدین شاه» نیز از ورودشان باخبر و خوشحال شد و داوودخان را به اعطای حمایل سرخ سرتیپی مفتخر کرد.
در روزنامه وقایع اتفاقیه پیرامون تاسیس دارالفنون آمده است:
«روز یکشنبه پنجم ماه ربیع نخستین از سال ۱۲۶۸ هجری مطابق سنه خامسه از جلوس سعادت مانوس، مدرسه مبارکه دارالفنون، واقعه در ارک محروسه تهران که بنا و انشا از سال سابق شروع شده بود بر حسب امر فرمان مطاع افتتاح گردید و از آن تاریخ علوم مستظرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکمای اروپا اساس آنها را در ظرف چندین قرن برپا ساخته بودند، در این تأسیس با تقدیس انتشار همیگرفت و اشتهار همیپذیرفت».
در آن زمان 7 معلم اتریشی، آموزش محصلانی را که اغلب از خانوادههای مهم و بانفوذ بودند، برعهده داشتند. با وجود آغاز به کار مدرسه، عملیات ساختمانی آن تا سال ۱۲۶۹ هجری قمری ادامه داشت. در سال ۱۳۰۴ قمری «نیرالملوک» وزیر علوم، تالار نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشد.
نخست صد نفر فراگیر از میان فرزندان اشراف و بزرگان دولتی برای تحصیل در آن انتخاب شدند که در رشتههای نظامی، پزشکی، داروسازی، معدن و مهندسی به تحصیل مشغول شدند. دارالفنون آزمایشگاه فیزیک، شیمی و داروسازی و کارخانه شیشه، بلور، شمعسازی و چاپخانه داشت و فراگیران علاوه بر مطالعه نظری، به فعالیتهای عملی نیز میپرداختند. برای مثال، مسیو «کرشیش» اتریشی - که معلم توپخانه و ریاضی بود- به کمک دانشجویان خود دستگاه فرستنده تلگراف ساخت که آغازی برای گسترش ارتباط از راه دور در کشور بود.
پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی، رشتههایی بود که در این مدرسه تدریس میشد. زبان فرانسه، علوم طبیعی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا دروس مشترک همه رشتهها بود. بعدها زبان انگلیسی، روسی، نقاشی و موسیقی به این درسها افزوده شد.
زبان خارجی ابتدا فرانسه بود، بعد روسی و انگلیسی هم تدریس میشد. معلمان ابتدایی زبان فرانسه افرادی چون «ملکمخان» (که بعدها تاثیری اساسی بر روشنفکری غربزده ایفا کرد)، «میرزاآقا»، «میرزاجعفر»، «محمدحسنخان قاجار» و «شیخ محسنخان» بودند. برخی از آنها در فرانسه این زبان را آموخته بودند. تمام رشتهها، درس تاریخ، جغرافی، ریاضی و زبان خارجه داشتند.
سن دانشآموزان هنگام ورود به دارالفنون تهران بین 14 تا 16 سال بود البته برخی از افرادی که نفوذ بیشتری در دستگاه دولت داشتند با سنین بالاتر وارد مدرسه میشدند و شاگردانی که در درسهایشان نمره خوبی میگرفتند، به اسم «خلیفه درس» یا «دستیار معلم» خوانده میشدند که به تدریس میپرداختند. مدت تحصیل در دارالفنون ابتدا 7 سال بود که به مرور زمان به 5 و در نهایت به 4 سال تبدیل شد.
برای اداره امور مدرسه، امیرکبیر ابتدا به استخدام معلمان خارجی پرداخت. وی که با سیاستهای دولتهای فرانسه و انگلیس آشنا بود، دست نیاز به سوی آنها دراز نکرد بلکه سراغ اتریشیها رفته و 6 معلم را برای مدت 6 سال با مقرری سالانه 4 هزار و 400 تومان استخدام کرد.
13-12روز از افتتاح مدرسه نگذشته بود که آب گرم حمام فین به خون امیرکبیر آغشته شد و سیستم اداره مدرسه نیز به دست قاتلان وی افتاد.
شهادت امیرکبیر مخالفان دارالفنون را به انحلال آن امیدوار کرد. «آقاخان نوری»، قاتل امیرکبیر درصدد برآمد معلمان اتریشی را به وطن خود بازگرداند و نماینده بریتانیا از اقدامات وی پشتیبانی کرد و حتی سرهنگ «شیل» به شاه توصیه کرد مدرسه دارالفنون به ضرر سلطنت اوست. ناصرالدین شاه زیر بار انحلال دارالفنون نرفت و اگرچه از شکلگیری جریان فراماسونری به سردستگی میرزاملکم در مدرسه نگران بود اما تعطیلی مدرسه را به صلاح ندانست چرا که ممکن بود توسط اروپاییان به عقبماندگی متهم شود.
دارالفنون شکل گرفت اما بیگمان با آنچه امیرکبیر برایش اندیشیده بود، زمین تا آسمان فرق میکرد. تا زمان تصویب قانون آموزش و تعلیم و تربیت عمومی، دارالفنون تنها شاخص شکلگیری مدارس ریز و درشت در اطراف و اکناف ایران بود. مدارسی که یک مدیر داشتند، یک ناظم و تعدادی معلم.
مقاومت مکتبخانهها در مقابل شکلگیری مدارس امری طبیعی بود. معلمان مکتبخانه در آموزش شدت عمل نشان میدادند. در روایت تنبیهات مکتبخانههای قدیم در یکی از کتب تاریخ آموزشوپرورش آمده است: «در نوع فضای کلی محیط آموزشی، تنبیه بدنی با چوب و فلک که ترکه بلند خیس را گاهی درون حوض آب وسط حیاط مکتبخانه نگاه میداشتند و زمانی که بچهها درس نخوانده یا شیطنت کرده بودند، در مقابل دیگر بچهها، شاگرد را تنبیه بدنی میکردند. اینگونه بود که همزمان، این شعر را اهل کلاس زمزمه میکردند: «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر».
تنبیه شاگردان ضعیف، از موارد بسیار مهم و جدی در فضای کلی مکتبخانهها به شمار میرفت و به قدری مهم بود که بعضی از مکتبدارها، موقعی که والدین شاگرد برای آغاز تحصیل، فرزند خود را نزد آنها میبردند، اغلب این عبارت را بر زبان میآوردند که «استخوانش از تو و پوست و گوشتش از من!»
جالب اینجاست که مکتبدار تا وقتی از ولی بچه جدیدالورود، عبارت «صاحب اختیارید، بچه خودتان است» را نمیشنید، حاضر به پذیرش او نمیشد!
اگر شاگردی بود که حتی یکبار هم تنبیه نشده بود، معلم مکتبخانه متعرض والدین شاگرد میشد و آن را نشانه دیوانه بودن شاگرد میدانست که چرا یکبار هم تنبیه نشده و مزه چوب را نخورده است».
این شدت عمل اگرچه پیشینهای هزار ساله در نظام آموزش داشت اما به پایان عمر خود نزدیک میشد. این نوع مکتبداری، سبکهای قدیمی آموزشی و شکلگیری برخی مدارس جدید موجب شده بود «مکتب» برای خانوادهها حتی پذیرفتنی نباشد. از 1280 تا 1300 تعداد مدارس نوین که همان ساختار مدیر، ناظم و معلم را داشت افزایش یافت.
نخستین بار ۹ آبانماه ۱۲۹۰ ه.ش، مجلس شورای ملی، قانون تعلیمات اجباری را به تصویب رساند و در سال ۱۲۹۴ ه.ش نظارت دولت در امر آموزشوپرورش به صورت یک اصل متمم در قانون اساسی وارد شد و از این تاریخ به بعد نظام تعلیم و تربیت در ایران شکل منظم و متمرکزی به خود گرفت و نظارت دولت بر مراکز آموزشی جنبه قانونی یافت. قانون نظام آموزشی کشور که تا مدتها در مناطق محدود اجرا میشد، شامل کودکستان، دبستان، دبیرستان، موسسات عالی و دانشگاه بود. تقریبا همین قانون با تغییرات جزئی نزدیک به یکصد سال است اجرا میشود. در دوره پیش از انقلاب برخی تغییرات در سیستم آموزش تا پیش از دانشگاه اتفاق افتاد. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
تغییر دوره ۳ ساله آموزش متوسطه به ۶ سال، ایجاد دوره تعلیمات عمومی ۱۲ ساله، تقسیم دوره ۶ ساله آموزش متوسطه به دوره اول و دوم بر پایه دستورالعمل مصوب شورایعالی معارف و تقسیم دوره دوم به ۲ رشته ادبی و علمی در 1310(استقرار نظام 3 -۳-6)، تقسیم دوره دوم متوسطه به رشته ادبی، ریاضی، طبیعی، خانهداری، کشاورزی و فنی بر پایه مصوبه شورایعالی فرهنگ در 1334، افزودن ۲ رشته فنی و حرفهای و هنرستان به دوره دوم متوسطه در 1337، تغییر نظام آموزشی کشور به سیستم
4- ۳-5 (ابتدایی ۵ سال، راهنمایی ۳ سال و متوسطه ۴ سال و ایجاد دوره راهنمایی) در 1345، تغییر طرح نظام آموزشی و دوره آموزش متوسطه به ۳ سال و تعیین سال چهارم دبیرستان بهعنوان دوره یکساله آموزش تکمیلی به منظور آمادگی برای تحصیلات دانشگاهی در 1350، تقسیم آموزش متوسطه به ۳ شاخه آموزش متوسطه ۴ ساله نظری، جامع و فنی و حرفهای در 1353، تقسیم آموزش متوسطه به ۲ شاخه متوسطه عمومی با ۲ زیرشاخه و متوسطه فنی با مدت تحصیل ۳ سال در 1354و نهایتا بازگشت به دوره ۴ ساله آموزش متوسطه و حذف یک سال آمادگی تحصیلات دانشگاهی در 1355.
پس از انقلاب عمدهترین تغییرات در سال 67 اتفاق افتاد. دلایل متعددی در آن دوران باعث شد نظام آموزشی تغییر کند و دوره پیشدانشگاهی ایجاد شود؛ طی دهه ۷۰ تعداد دانشآموزان متوسطه از حدود 2 میلیون نفر به ۵ میلیون نفر و شمار دانشآموختگان متوسطه از سالانه حدود ۲۸۰ هزار نفر به ۷۰۰ هزار دانشآموخته دیپلمه افزایش یافت. در این میان بیش از ۸۰ درصد دانشآموختگان دیپلمه از ورود به دانشگاه بازمیماندند و بناچار به بازار روی می آوردند بدون اینکه مهارت لازم را کسب کرده باشند. در آن سالها تنها 4/8 درصد دانشآموزان متوسطه جذب رشتههای فنی و حرفهای میشدند و همه این عوامل باعث شد دوره پیشدانشگاهی ایجاد شود و افراد علاقهمند به ورود به دانشگاه از دیگر دانشآموزان جدا شوند. همچنین برنامههای آموزشی رشتههای نظری نیاز دانشگاهها را برطرف نمیکرد و دانشآموزان قبل از ورود به دانشگاه باید دروسی را بهعنوان پیشنیاز میگذراندند.
در یکی از آخرین تغییرات در فرم نظام آموزشی کشور در آذر 1390 با تصویب سند تحول بنیادین، دوره آموزشوپرورش به 2 دوره 6 ساله ابتدایی و 6 ساله متوسطه تغییر پیدا کرد. در این سند دوره ابتدایی به 2 دوره 3 ساله اول و 3 ساله دوم و دوره متوسطه نیز به 2 دوره 3 ساله اول متوسطه و 3 ساله دوم تقسیم شد.
فارغ از فرم و قالب سیستم تعلیم و تربیت کشور، این روزها دغدغههای جدیتری درباره محتوای نظام آموزشی مطرح میشود. تعدادی از اساتید علوم تربیتی و اساتید جامعهشناسی که با آنچه در فضای عمومی کشور میگذرد آشنایی دارند، معتقدند محتوای آموزشی مدارس نیازمند تغییرات جدی است؛ تغییراتی که متناسب با نیازهای روز دانشآموزان باشد.
برخی معتقدند سیستم آموزشی کشور اصلا باید یک مبنای ایدئولوژیک داشته باشد، برخی دیگر منکر این امر میشوند و میگویند فضای ایدئولوژیک زمینه پیشداوری را توسعه میدهد. گروهی از اساتید به نقش ادبیات در نظام آموزشی تاکید میکنند و برخی دیگر از اینکه نهاد آموزش و نهاد فرهنگ به دو حوزه جدا از هم و تفکیکشده تبدیل شده است، اعتراض دارند. نظام آموزش کشور با اینکه در خلال این سالها تلاش کرده با ایجاد تغییرات زمینههای بهتری برای آموزش و تربیت فراگیران فراهم کند اما خروجیهای این نظام هنوز با نقطه ایدهآل فاصله دارد.
هر چند آموزشوپرورش میگوید فراگیران کمتر از 7 ساعت در اختیار مدارس هستند و خانوادهها نقش موثرتری در تربیت فرزندان خود دارند اما این دیدگاه هرگز نمیتواند وظیفه تربیت دانشآموزان را از دوش این دستگاه بردارد. محتوای فعلی، خروجیهای ایدهآلی نداشته است. نباید اذهان را نگران امر موهومی کرد اما آنچه جامعهشناسان پیشبینی میکنند، دانشگاههایی است که فراگیران کسل و دانشآموزان بیابتکاری را تحویل خواهند گرفت که به سختی میتوان از میان آنان انسانی مناسب جامعه امروز تحویل داد. مهارت در آموزش در منتهیالیه محتوای فعلی است و دست و بال معلمان برای فعال کردن ذهن ابتکاری فراگیران بسته است.
از طرفی بروکراسی صدساله در نظام آموزشی بشدت در مقابل تغییرات مقاوم است. برخی دروس اصلی به حاشیه رانده شدهاند و دروسی که همیشه محل منازعه سهطرفه معلمان، دانشآموزان و والدین هستند، تعیینکنندگی حیاتی ایفا میکنند.
نظام آموزش فعلی از آنجا که در مبنا به تقلید از نظام آموزشی غربی شکل گرفته است و در روزگار فعلی نیز خود را با اقتضائات «جهانی شدن» در بخشی از محتوا و ساختار بهروز میکند، نمیتواند به معنای درست کلمه پاسخگوی نیازهای آموزشی بومی باشد. از طرفی مقاومت نظام فعلی آموزش در حالی که کشورهای مبدأ و اجراکننده اصلی این ساختار دست به تغییرات گسترده در آموزشوپرورش زدهاند، دگماتیسم و انحصارگرایی مضری را به وجود آورده است که در همه شؤون آسیبزاست.
به طور مثال در خود اروپا و آمریکا، 2 عنصر «خلاقیت» و «دانشآموزمحوری» در دهه اخیر به سرفصل برنامههای آموزشی ورود کردهاند اما در نظام آموزش کنونی در ایران این مؤلفهها به شوخی گرفته میشوند. برنامهها و سازوکارهای کنونی آموزشوپرورش، نهتنها خلاقپرور نیست بلکه در بسیاری از موارد خلاقیتهای دانشآموزان را نیز کور میکند.
طبیعی است وقتی برنامهریزی نظام آموزشی ما خلّاقپرور نیست و به نوعی با خلاقیت مبارزه کرده و افراد را به سمت تقلید سوق میدهد، انتظار اینکه دانشآموزان ما انسانهایی پرسشگر، اهل فکر و نوآور باشند، انتظار ناروا و نابجایی است.
در میانه مطرح شدن مساله سند تحول بنیادین در آموزشوپرورش بسیاری از اساتید، «آموزشوپرورش فعلی» را بزرگترین مانع اجرای این سند میدانند. یک کارشناس مسائل حوزه تعلیم و تربیت در این باره مینویسد: «باید گفت از اصلیترین علتهای عدم تولید علم بومی همین نظام آموزشوپرورش است که قادر نیست لوازم و مقدمات چنین امر بزرگی را مهیا کند. بخشی از این لوازم و مقدمات ماهیتی ساختاری و بخش دیگری جنبه شخصیتی و روانی دارند. بهعنوان مثال، فرد باید این شهامت و جسارت را داشته باشد که در عین دوری از هرجومرج فکری، آزاداندیش باشد. ریسک تولید علم در «آکادمی»ای که تمایل به ثبات و محافظهکاری دارد، زیاد است. جسارت «نه»گفتن به نظریات موجود در آکادمی که تبدیل به سکه رایج شده است، نهتنها تشویق نمیشود بلکه افراد به سمت تقریر و بازتقریر و عدم نقد سوق داده میشوند. با وضع فعلی نه اینکه آموزشوپرورش کمکی به تحول علوم انسانی نمیکند، بلکه بزرگترین مانع بر سر راه تحول است!»
خانوادهها دانشآموزان خود را در «مدرسه» رها میکنند، حال آنکه خانه خود «مدرسه» است اما ملزومات فهم چنین مناسباتی کمتر در نظام آموزشی مورد توجه قرار گرفته است. از طرفی جهانی شدن را میتوان بهعنوان بعد سوم در نظر گرفت؛ جایی که به دلیل از میان رفتن مرزهای فرهنگی و آموزشی، آموزشهای غیررسمی شدت میگیرد و دانشآموز را در میانه راه خانه و مدرسه به طرف مکتبخانههای مدرن سوق میدهد. جایی که نظام تشویق و تنبیه جذابتر از تشویق و تنبیه مدرسه و خانواده است. اینجاست که تحول، ضروری مینماید تا به مثابه راه نجاتی دانشآموز رهاشده را نجات دهد اما تحول چگونه ممکن میشود؟
شناخت جنبههای مختلف نظام آموزشی فعلی، بستر مناسبی برای پاسخ به پرسش چرایی و چگونگی تحول در سیستم تعلیم و تربیت خواهد بود. جامعهشناسی آموزشوپرورش، معرفی نظامهای آموزشی مطرح در دنیا و اصلاحات و ترمیم بدنه آموزشی، ساختار معلمگزینی، تغییرات فرهنگی و اجتماعی و ارتباط آن با فرم و محتوای آموزشی، تغییرات در محتوای آموزشی، اقتصاد و تعلیم و تربیت، فرهنگ آموزش و دینمدار بودن نظام تعلیم و موارد متعدد دیگر که در قالب میزگرد، مصاحبه، گفتار و یادداشت به آنها پرداخته خواهد شد، تلاشی است که «وطن امروز» برای بازیابی نظام آموزش صحیح در پی خواهد گرفت.