فیلیپ گوردون: این سناریو را در نظر بگیرید. یک دولت دموکرات آمریکا، با همکاری تنگاتنگ با شرکای بینالمللی مهم، بر سر یک توافق منع تکثیر هستهای با یک کشور متمرد و دشمن به مذاکره مینشیند. توافق حاصلشده- که نوعی مصالحه ناقص است- از انزوای بینالمللی این کشور خواهد کاست و در ازای حذف ابزارهای تولید سلاحهای هستهای، برخی امتیازات اقتصادی به آن خواهد داد. بعد یک کنگره جدید روی کار میآید که اکثریت جمهوریخواه آن بشدت «تشویق رفتار بد» را رد میکند و با این توافق، مخالف است. کنگره جلوی مساعدت اقتصادی به این کشور را میگیرد، مگر اینکه و تا زمانی که این رژیم همه فعالیتهای هستهای خود را کنار بگذارد و رفتار بیثباتکننده منطقهایاش را نیز اصلاح کند. آنگاه این توافق به شکلی قابل پیشبینی از هم میپاشد و تشدید تحریمهای آمریکا نمیتواند به مقاصد و اهداف موردنظر برسد و گزینه نظامی نیز عملا غیرممکن میشود و رژیم متمرد به برنامه هستهای خود ادامه میدهد و در نهایت به آزمایش و ذخیرهسازی تعداد فزایندهای سلاح هستهای میپردازد.
سناریویی که من به آن اشاره کردم ایران امروز نیست، بلکه کرهشمالی سال 1994 است یعنی زمانی که یک «چارچوب توافقشده» که از طریق مذاکرات دولت «بیل کلینتون» به دست آمده بود، بشدت با انتقادهای اعضای کنگره جدید مواجه شد و بر لزوم دستیابی به یک «توافق بهتر» تاکید میکردند. آنها با این مخالف بودند که آمریکا نفت و رآکتورهای آب سبک به کرهشمالی بدهد. کرهشمالی نیز که خود به صورت کامل به توافق عمل نکرده بود سرانجام اینگونه واکنش نشان داد که از پیمان منع تکثیر هستهای (انپیتی) خارج و به یک کشور دارنده علنی سلاحهای هستهای تبدیل شد.
البته تفاوتهای زیادی میان ایران امروز و کرهشمالی آن روز وجود دارد و شاید حتی پایبندی وسواسگونه آمریکا به تعهداتش در آن توافق نیز جلوی هستهای شدن کرهشمالی را نمیگرفت. افزون بر آن، توافق جامعی که بر سر آن میان قدرتهای هستهای گروه 1+5 و ایران مذاکره میشود، در مقایسه با چارچوب توافقشده 4صفحهای و نسبتا غیردقیق کرهشمالی، جزئیات به مراتب بیشتری خواهد داشت و بسیار جامعتر خواهد بود و در آن تدابیری برای راستیآزمایی نیز گنجانده خواهد شد. اما از تجربه کرهشمالی میتوان درس گرفت: در دنیای آشفته منع تکثیر هستهای، بهترین ممکن است دشمن خوب باشد. تاکید بر یک توافق کامل ممکن است دستورالعملی برای عدم توافق- با پیامدهایی ویرانگر- باشد.
هیچ کس از کسانی که در مذاکرات چارچوب توافق با ایران مشارکت داشته است- و خود من که از زمان شروع مذاکرات تا زمان خروج از دولت اوباما در ماه آوریل در آنها حضور داشتم- بر این باور نیست که این بهترین راهحل است. منتقدان درست میگویند که ایران زیرساخت هستهای کنونی خود را فقط با نقض تعهدات بینالمللیاش و دروغگویی به جهان درباره ظرفیتها و نیات خود به دست آورده است، در نتیجه در یک دنیای آرمانی یک توافق هستهای با ایران توافقی خواهد بود که زیرساخت هستهای ایران و ذخیره اورانیوم کمغنیشده آن را برچیند و امکان بازرسیها در «هر زمان و هر کجا» را فراهم و تهران را ملزم کند به فعالیتهای گذشتهاش برای تولید سلاح هستهای اعتراف کند و- همانطور که در متممهای مختلف مصوبه کنگره درباره توافق هستهای با ایران پیشنهاد شده بود- این کشور را ملزم کند اسرائیل را به رسمیت بشناسد و به حمایتش از تروریسم در منطقه و فراتر از منطقه پایان دهد.
اما ما در یک دنیای کامل زندگی نمیکنیم و «توافق بهتر» که منتقدان توافق لوزان آن را پیشنهاد میکنند، وهم و خیال است. طی 10 سال اعمال فشار فزاینده از سال 2003 تا 2013 هنگامی که آمریکا و جهان اصرار میکرد ایران کل غنیسازی را کنار بگذارد، تهران زیرساخت و دانش هستهای خود را بسیار توسعه داد، هزاران سانتریفیوژ جدید ساخت، روی مدلهای پیشرفتهتر فعالیتهای گسترده تحقیق و توسعه انجام داد و بر میزان ذخایر اورانیوم غنیشده خود افزود و احداث یک رآکتور آب سنگین را که قادر به تولید پلوتونیوم درجه تسلیحاتی خواهد بود آغاز کرد و یک تاسیسات زیرزمینی غنیسازی و دور از دسترس بازرسان بینالمللی ساخت. حتی با فرض اینکه در صورت مخالفت کنگره با توافق هستهای جامع با ایران دیگر قدرتهای جهان باز هم متقاعد خواهند شد که تحریمهای ایران را افزایش دهند، باز هم باید استدلال قانعکنندهتری وجود داشته باشد که براساس آن بتوان باور کرد ایران در واکنش به چنین اقدامی به طور کامل تسلیم خواهد شد. نتیجه محتملتر این است که ما یکی، دو سال بعد دوباره به میز مذاکره بازخواهیم گشت و با ایرانی روبهرو خواهیم شد که برنامه هستهای پیشرفتهتر و تمایل کمتری برای پذیرفتن یک مصالحه عملی دارد. گزینه بدیل نیز توسل به نیروی نظامی و پذیرش همه عواقب همراه با آن- از جمله راسختر شدن ایران برای دستیابی به سلاح هستهای- خواهد بود که ما را مجبور خواهد کرد در آیندهای نهچندان دور دوباره مجبور به استفاده از گزینه اقدام نظامی شویم.
توافق لوزان کامل نیست اما به مراتب بهتر از هر گزینه بدیل غیرواقعبینانه و بسیار بهتر از چارچوب توافق کرهشمالی است. این توافق با کاهش چشمگیر زیرساخت هستهای ایران، محدود کردن فعالیتهای تحقیق و توسعه و فراهم کردن سازوکارهای راستیآزمایی بیسابقه، زمان مورد نیاز ایران را برای تولید ماده هستهای کافی برای یک بمب اتم، دستکم تا سال 2025، از چند ماه به بیش از یک سال افزایش میدهد. حتی پس از آنکه برخی محدودیتها در برنامه هستهای ایران پایان مییابد، یک رژیم بازرسیهای جامع برقرار خواهد ماند و همه گزینههای کنونی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای آن زمان نیز در دسترس خواهد بود. رد کردن این فرصت برای محدود کردن برنامه هستهای ایران به این شکل، آن هم به این امید که ایران در نهایت به توافقی بهتر تن بدهد یا با این تصور که گزینه نظامی، بدیل موثری در برابر این توافق ناقص خواهد بود، مانند مطالبه کالای لوکسی است که دست بازیگران کنونی به آن نمیرسد، در عین حال قمار بزرگی نیز برای رئیسجمهور آمریکا خواهد بود.
تفاوتهایی میان ایران کنونی و کرهشمالی آن زمان وجود دارد که عملا میتواند به نفع ما باشد. ایران مسلما منطقیتر و در برابر فشار عمومی برای بهبود وضع اقتصادی حساستر است. گزینه نظامی ما نیز این بار جدیتر است زیرا ایران نمیتواند یک پایتخت مجاور را آنگونه که پیونگیانگ میتواند سئول را نابود کند، با توپخانه از بین ببرد. ایران همچنین ماده هستهای کافی برای تولید یک سلاح اتمی را ندارد، حال آنکه کرهشمالی در آن زمان داشت.
کنگره هنگامی که موافقت یا مخالفت با توافق هستهای احتمالی با ایران را بررسی میکند، باید متوجه این تفاوتها باشد اما کنگره باید یک درس بالقوه مهم از تجربه قبلی را نیز در نظر داشته باشد: رد کردن یک توافق ناقص ممکن است در کل به عدم توافق بینجامد و عدم توافق نیز در همین مورد اخیر (کرهشمالی) به ظهور یک کشور جدید و بسیار خطرناک دارنده سلاح هستهای ختم شد.
نشریه آمریکایی پولتیکو