جعفر عظیمزاده: «اولاً غلط میکنید، ثانیاً همانطور که در زمان ریاستجمهوری قبلی آمریکا (منظور جورج دبلیو بوش) هم گفتم، دوران «بزن و دررو» تمام شده است و ملت ایران کسی را که بخواهد به او تعرض کند، رها نخواهد کرد». جملات فوق پاسخ کوبنده مقام معظم رهبری خطاب به جنگسالاران آمریکایی مبنی بر تهدید به حمله نظامی آمریکا علیه ایران در صورت شکست مذاکرات هستهای بود. تحلیل محتوای بیانات مقام معظم رهبری در سخنرانیای که در دیدار جمعی از معلمان سراسر کشور داشتند؛ گویای 2 واقعیت اساسی پیرامون مولفههای حاکم بر مناسبات و روابط میان ایران و ایالاتمتحده آمریکاست. اول اینکه ایشان مجدداً انتقاد مستقیم و صریح خود را از سیاست «چماق و هویج» دولتمردان آمریکایی در برخورد با پرونده هستهای ایران، ابراز داشتند و بهصورت کاملاً شفاف اعلام کردند نیازمندی استراتژیک طرف آمریکایی به راهبرد مذاکره در حل و فصل پرونده هستهای بیش از طرف ایرانی است و لذا جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی از خطوط قرمز و اصلی خود عدول نخواهد نکرد؛ ایشان همچنین ادامه روند مذاکرات را مشروط به رعایت عزت و عظمت ملت ایران از جانب طرف مقابل کردند. حضرت آیتالله العظمی خامنهای صراحتاً اعلام کردند مذاکره زیر سایه شبح تهدید و ارعاب سندیت و اعتباری ندارد و لذا تیم مذاکرهکننده هستهای ایران باید با رعایت مثلث سهگانه «عزت، حکمت و مصلحت» در راستای بیشینهسازی منافع ملی جمهوری اسلامی ایران گام بردارد. واقعیت اساسی دیگر این است که نشانهشناسی فرمایشات معظم له مبنی بر اینکه «دوران بزن و دررو تمام شده است» بیانکننده ماهیت استراتژی درگیری و نبرد ایران در مقابل ایالاتمتحده است. با توجه به ماهیت و منطق تحولات منطقهای و بینالمللی، به اعتقاد بسیاری از ناظران سیاسی و استراتژیستهای نظامی در حمله احتمالی آمریکا، ایران لقمه آسانی برای ماشین جنگی آمریکا نخواهد بود و ظرفیتهای ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک ایران، توان مصاف و رویارویی کشور را ارتقا داده و کوچکترین تحرک نظامی علیه ایران، با واکنشی کوبنده پاسخ داده خواهد شد و منطقه به گورستان امپراتوری رو به مرگ آمریکا تبدیل میشود. اگر منطق حاکم بر سیاست خارجی و امنیتی یک کشور را تصور نقش منطقهای و جهانی مطلوب آن یا راهبرد سیاست خارجی آن کشور مبتنی بر برداشت از قدرت و منافع ملیاش تعریف کنیم؛ باید بگوییم منطق سیاست خارجی و امنیتی حاکم بر ذهنیت و تصورات دولتمردان ایرانی و آمریکایی بهعنوان مفهوم سامانبخش عملکرد این 2 کشور در معادلات امنیتی منطقه خاورمیانه محسوب میشود. با استناد به دیدگاه نظریهپردازان «رئالیسم ساختاری» بویژه «کنت والتز»، نظام تکقطبی در مقایسه با سایر ساختارهای نظام بینالمللی بیثباتتر است، زیرا دولت هژمون به دلیل سیاستهای یکجانبهگرایانه و مداخلهجویانهخود، اقدام به نوعی «خودزنی» میکند و روح مقاومتگرایی، چالشسازی و تهدیدزایی را در کالبد سیاست امنیتی سایر بازیگران میدمد. به عبارت دیگر، به باور نئورئالیستها، در ساختار نظام تکقطبی، یک کشور موقعیت خود را براساس مولفههای هژمونیکگرا تعریف میکند از اینرو در روابط قدرت هژمون و قدرتهای منطقهای، گرایشات و تمایلات هژمونیکمحور باعث میشود بازسازی روابط و عادیسازی با محدودیت و مشکل مواجه شود و لذا ما شاهد رشد فزاینده و تساعدی تنشهای استراتژیک در سطوح منطقهای و بینالمللی در بین بازیگران و در موضوعات مختلف هستیم. به نظر میرسد این گزارهها تا حدودی میتواند از روابط و مناسبات امنیتی 2 کشور ایران و ایالاتمتحده رمزگشایی کند. از اینرو، به اعتقاد نگارنده فارغ از اینکه پرونده هستهای ایران از طریق و شیوههای مسالمتآمیز نظیر مذاکره، بده بستان و... حل و فصل شود یا مقامات آمریکایی دچار خطای محاسباتی شده و اشتباه تاریخی هیتلر در تصمیم به حمله نظامی به شووری در طول جنگ دوم جهانی را مجدداً تکرار کنند و ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند، باید بگوییم در هر دو حالت متصور شده، محیط امنیتی جدید در روابط ایران و آمریکا مبین این مدعاست که الگوی منازعه حاکم در مناسبات امنیتی و نظامی ایران الگوی نبرد نامتقارن است و ظرفیتها و توان نامتقارن ایران مانع تحقق نظام تکقطبی آمریکا حداقل در منطقه خاورمیانه خواهد شد. از طرف دیگر آمریکا نیز توانسته است با یک قدرتسازی مجازی، تصوری غیرواقعی از تهدیدات ایران در منطقه ایجاد کند و با خلق یک فضای مبهم امنیتی و دستکاری اذهان و ادراک سایر بازیگران و کنشگران منطقه در راستای پروژه ایرانهراسی، محدودسازی و انزوای مرحلهای ایران را در دستور کار سیاست امنیت خود قرار دهد. اگر بخواهیم نگاهی واقعبینانه به تحولات منطقه خاورمیانه داشته باشیم، راهبرد مقاومتگرایی و چالشسازی کاملاً در راهبرد امنیتی و منطقهای ایران مشهود است و لذا سودای هژمونیکگرایی آمریکا در نقاط مختلف منطقه خاورمیانه توسط ایران و گروههای همسو و وابسته به ایران به چالش کشیده شده است و پایههای نظم هژمونیک و منطقهای مطلوب آمریکا سست و لرزان شده است. به همین خاطر است که به باور نگارنده حتی اگر در فرآیند مذاکرات هستهای، بر فرض محال، آمریکا بتواند همه ارجحیتها و مطلوبیتهای خود را به مذاکرهکنندگان ایرانی تحمیل کند، باید بگوییم بازی هنوز تمام نشده است و پیروزی آمریکا و متحدانش، پیروزی موقت و زودگذر خواهد بود؛ چون ایران دست از اقدامات تلافیجویانه برنخواهد داشت و با اتکا به ظرفیتهای نامتقارن خود بهشت شیرین و خیالی آمریکا در خاورمیانه را درکامش تلخ خواهد کرد. نشانهشناسی تحولات منطقه در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و یمن حاکی از آمادگی ایران جهت رویارویی نامتقارن با هژمونی منطقهای آمریکا ست. بازگردیم به سناریوی حمله آمریکا و متحدانش به ایران؛ سوالات بیشماری پیرامون این رویداد مطرح است؛ در صورت ارتکاب حماقت استراتژیک آمریکا و تصمیم به تهاجم نظامی علیه ایران، تا چه حد جنگسالاران آمریکا موفق خواهند شد نسخه ایران را بپیچند؟ راهبردها و تاکتیکهای ایران در مقابله با تهاجم آمریکا چه خواهد بود؟ «هنری کیسینجر»، وزیر اسبق خارجه و مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا در مقاله خود در سال 1969 در تحلیل جنگ آمریکا و ویتنام نوشت: «ما جنگ نظامی کردیم، دشمنان ما جنگ سیاسی، ما به دنبال فرسایش فیزیکی بودیم، دشمنان ما در جستوجوی فرسودگی روانی ما. در این جریان ما از توجه به یکی از ارکان اساسی نبرد نامتقارن غافل ماندیم؛ نیروی نامتقارن در صورتی که شکست نخورد، پیروز است و ارتش متعارف اگر برنده نشود شکست خورده است». اینکه مقامات آمریکایی گوش به توصیههای سلف خویش خواهند داد یا نه، مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که به هر حال هر چقدر آمریکا و متحدانش حملات هوایی هدفمند به زیرساختهای ایران داشته باشند، جهت تعیین تکلیف نهایی جنگ، باید روی زمین مقابل ایران صفآرایی کنند. بدون شک تجربیات جنگ 8 ساله فرماندهان و رزمندگان ایرانی و اطلاعاتی که فرماندهان ایرانی از طریق پروکسیهای (Proxy) خود -که در برهههای زمانی مختلف در عراق و افغانستان با نیروهای آمریکایی، غیرمستقیم درگیر بودند- کسب کردهاند، منزلت نامتقارن ایران را افزایش خواهد داد. از طرف دیگر اگر آمریکا وارد جنگی بدون نتیجه مشخص با ایران شود، ایرانی که هیچ تهدید مستقیمی علیه موجودیت و امنیت ملی ایالات متحده ندارد، همزمان با افزایش تلفات و بالارفتن هزینههای جانی و مالی جنگ، آمریکا را با مشکل کسب مشروعیت و مقبولیت تهاجم روبهرو خواهد کرد. این متغیرها، دقیقاً همان ملاحظاتی است که آلسعود را در شروع حملات زمینی به یمن دچار تردید کرده است. کیفیت رزم سربازان آمریکایی هم در تعیین نتیجه نهایی نبرد خیلی مهم است؛ قطعاً سربازان حرفهای نیز در نبردی که به خاطر دفاع از موجودیت و بقای کشور و ملتشان نباشد دست و پا بسته هستند و نمیتوانند مهارتهای خود را عملیاتی کنند. از دیگر سو، فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «دوران بزن و دررو تمام شده است و ما تجاوزگر را رها نخواهیم کرد» نشان راهبرد فرسایشی کردن جنگ از سوی طرف ایرانی است؛ چون در جنگ فرسایشی اگر هزینههای جنگ افزایش یابد بدون آنکه نوری در انتهای تونل قابل رویت باشد، ما شاهد شکاف بین نیروهای مهاجم خواهیم بود و تردید در ادامه جنگ در چارچوب منافع ملی، باعث خدشهدار شدن اعتبار و حیثیت کشور مهاجم خواهد شد و هرگونه تلاش برای حل یک تناقض به تشدید تناقضهای دیگر منجر میشود. برپایه دکترین نبرد نامتقارن، ناهمترازی میان ایران و آمریکا به معنای نجنگیدن نیست بلکه شکل جنگ به نوعی تغییر میکند که طرف قوی کارآمدی خود را از دست میدهد و این ناهمترازی در ابعاد نیروی انسانی، تکنولوژیها و فناوریهای تسلیحاتی و قدرتافکنی عملیاتی باعث میشود طرفی که شاید ضعیف به نظر برسد در مقطع زمانی کوتاهمدت ضربات مهلکتری به طرف قوی وارد کند. در دکترین نبرد نامتقارن ایران آمده است که با توجه به تغییر ماهیت جنگهای آینده، توسعه و تولید انبوه جنگافزارهای کمهزینه و ساده به منظور خنثی کردن فناوریها و تکنولوژیهای نوین نیروهای آمریکایی، آموزش نیروها و عوامل شبهنظامی نظیر حزبالله و هدف قرار دادن منافع اقتصادی آمریکا در خلیجفارس نظیر سکوها و میادین نفتی و تحلیل و کسب اطلاعات از شبهنظامیانی که روزگاری در افغانستان و عراق درگیر نبرد با آمریکاییها بودند، بدون شک توان جنگی ایران را ارتقا خواهد داد. همچنین حملات موشکی حزبالله به قلب آمریکا در خاورمیانه یعنی اسرائیل، بستن تنگه هرمز و تهدید جدی خطوط انتقال انرژی و... صحنه نبرد را از کنترل ژنرالهای آمریکایی خارج خواهد کرد و قایقهای تندرو نیروی دریایی ایران که اغلب قابلیت حمل موشک نیز دارند، میتوانند با کمک زیردریاییهای ایرانی، تاکتیک بستن تنگه هرمز را جامه عمل بپوشانند. از طرف دیگر تشخیص و پاکسازی مینهای دریایی ایران، عرصه رزم دریایی را برای آمریکاییها به بازی موش و گربه تبدیل خواهد کرد. در رزمهای دریایی نامتقارن یک مین دریایی میتواند قدرت مانور و ابتکار عمل را از یک ناو جنگی سلب کند. در جمعبندی مطالب فوق، نگارنده معتقد است محیط جدیدی که در بستر تحولات منطقهای و بینالمللی و در فضای رقابت ژئوپلیتیک ایران و ایالاتمتحده شکل گرفته است، حاوی ویژگیها و مولفههای متمایزی است که در درک و تحلیل الگوی منازعه ایران و آمریکا باید مورد توجه قرار گیرد. اولین واقعیت حاصل از این محیط جدید این است که همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند دوران بزن و دررو تمام شده است و دولت ایران با همه ظرفیتها و پروکسیهای خود منافع آمریکا را در اقصی نقاط دنیا تهدید خواهد کرد. به عبارت دیگر آمریکا دیگر توانایی عایقبندی خود و متحدانش در مقابل حملات نامتقارن ایران را نخواهد داشت. واقعیت دوم این است که ایران کشوری است که دارای ظرفیتهای بالایی در طرحریزی هوشمند جنبههای استراتژیک و عملیاتی صحنه رزم است و با داشتن قابلیت تطبیق بالا، میتواند به سرعت در صورت تهدید شدن، نیروهای خود را بازتولید و وارد صحنه نبرد کند. هم ارتش و هم سپاه در طول سالها، آموزشهای متناسب و لازم برای نبردهای اینچنینی را کسب کردهاند.