علی البرزی: به تصویر این مطلب که از بالای یکی از بلندترین ساختمانهای خیابان مطهری تهران گرفته شده است، توجه کنید. اول- فرض کنید، شما به جای ماموران آتشنشان در خودروهای آتشنشانی باشید و بخواهید در ترافیک سنگین که حتی موتوسیکلتسوارها هم نمیتوانند از لابهلای آن فرار کنند، برای اطفای حریق و نجات جان شهروندان عازم محل حادثه شوید، در این شرایط چه میکنید؟
بیشک شما در این شرایط تنها به امید باز شدن خیابان، آژیرکشان در انتظار مسیر عبوری برای رسیدن به محل حادثه هستید. آژیری که حتی صدای آن در هیاهوی ترافیک و بوقهای ممتد خودروها گم میشود. در این شرایط شاید زمانی که به محل حادثه برسید، دیگر کار از کار گذشته باشد و این دیالوگ آخرین جملهای باشد که از طریق بیسیم به فرمانده عملیات آتشنشانی اعلام میکنید: «شهروند مورد نظر جزغاله شد!»
دوم- اما فرض کنید که شما به جای یکی از رانندگان خودروهای شخصی یا حملونقل عمومی پشت ترافیک سنگین باشید، با شنیدن صدای آژیر خودروهای آتشنشانی چه واکنشی از خود نشان میدهید، نسبت به صدای آژیر بیتفاوت هستید یا تلاش میکنید مسیر عبوری را برای خودروهای امداد باز کنید؟
تحقیقات نشان میدهد بیشتر شهروندانی که از نزدیک تجربهای در مواجهه با حریق ندارند، در اینگونه موارد به آژیر خودروهای امدادی بیتوجه بوده و تنها به فکر فرار از ترافیک و رسیدن به مقصد هستند. در حقیقت آتش و آژیر آتشنشانها را جدی نمیگیرند!
اما گروهی از شهروندان که در شرایط واقعی آتشسوزی قرار گرفتهاند و از نزدیک ترس، اضطراب و نگرانی را احساس کردهاند، زمانی که صدای آژیر خودروهای امدادی را میشوند، ناخودآگاه تنشان میلرزد و تصاویر گذشته جلوی چشمشان ظاهر میشود. این گروه از شهروندان تلاش میکنند به هر شکل ممکن به ماموران آتشنشانی برای رسیدن به مقصد و نجات جان شهروندان کمک کنند.
بهراستی چرا ما آدمها تا زمانی که در شرایط واقعی یک رویداد یا حادثه قرار نگیریم، وقایع را جدی نمیگیریم و تنها به فکر رفع و رجوع کارهای خودمان هستیم؟
فراموش نکنیم آتش مثل مرگ است، ناگهان سر میرسد، درو میکند، میسوزاند و گاه میکشد و اگر هم زنده بگذارد اثرش تا سالها و سالها باقی میماند؛ قضاوت با شما.