printlogo


کد خبر: 138816تاریخ: 1394/3/3 00:00
نگاهی کوتاه به زندگی و زمانه نظریه‌پرداز سلطنت‌ پهلوی
فروغی، چراغدار فراماسونری!

«محمدعلی فروغی» در سال 1254خورشیدی به دنیا آمد و پس از مرگ پدر به «ذکاءالملک» ملقب شد. به گفته «مهدی بامداد»، جد اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان سکنی گزید و مسلمان شد. پدر فروغی، محمدحسین ذکاءالملک متخلص به فروغی، از معاریف فرهنگی زمان خود به شمار می‌رفت. او تحت تأثیر «میرزا ملکم‌خان» از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غربی و فراماسونی در ایران شد. میرزامحمدعلی در چنین مکتبی تربیت شد و به نوبه خود به یکی از برجسته‌ترین متفکران غربگرا و بزرگ فراماسون ایران بدل شد. فروغی فردی دانشمند و بااستعداد و بسیار پرکار و از نظر ظاهری باوقار بود و به دلیل همین ویژگی‌ها به مغز متفکر فراماسونری ایران بدل شد و نام و اندیشه او بر فرهنگ رسمی دوران پهلوی- از دبستان تا دانشگاه- سایه افکنده بود.
 سوابق و فعالیت‌ها
محمدعلی فروغی برای نخستین‌بار به همراه وثوق‌الدوله(میرزا حسن‌خان) و دبیرالملک (میرزا محمدحسین‌خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه فراماسونری و معادل‌های فارسی آن چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در 32 سالگی از بنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. فروغی از مدرسان و مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که توسط فراماسون‌های سرشناس، «میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله» و پسرش میرزا حسن‌خان بنیاد نهاده شد. این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب می‌کرد و دولتمردان و رجال سیاسی آینده ایران را پرورش داد و بذر فرهنگ و روانشناسی فراماسونی را در نسل‌های متمادی تحصیلکردگان و دانشگاهیان غربگرای ایران افشاند. «خان ملک ساسانی» می‌نویسد:
«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت‌وگو از مستعمره‌های انگلیس بود که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلی ذکاءالملک گفت: آقایان! شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط داده‌اید؟ همه گفتند: آری! گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته. گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستین‌هایش تکان می‌خورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیزی لازم بود که آستین‌ها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی‌حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد».
 فروغی و سلطنت پهلوی
فروغی در به قدرت رسیدن رضاخان و تأسیس سلسله پهلوی نقش اساسی داشت. مورخ معاصر، مرحوم «حسین مکی» می‌نویسد: «فروغی از بدو پیدایش رضاخان یا از جهت هوش فطری یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان درباره «تمرکز حکومت و قدرت» و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می‌کرد، و در بسیاری بازی‌های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه‌گردان‌های اصلی بود».
فروغی در 3 مقطع حساس حیات سلسله پهلوی نقش اصلی داشت: او نخستین
رئیس‌الوزرای رضاخان بود که «شنل آبی» سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار کرد. سپس در سال‌های  1312تا1314 که رضاخان مأموریت یافت مهلک‌ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد کند، و برنامه هدم حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام‌زدایی را با خشونت و سبُعیت به اجرا درآورد، باز فروغی نخست‌وزیر بود. همچنین فروغی آخرین رئیس‌الوزرای رضا‌خان بود که در لحظات ترس و دلهره «دیکتاتور» به فریاد او رسید و به خاطر خدمات بزرگش بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد، و بالاخره به عنوان نخستین نخست‌وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر فرق محمدرضا نهاد. برخی محققان براساس اسناد جنگ دوم جهانی وزارت خارجه بریتانیا (که از سال 1972 استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعیین محمدرضا پهلوی به‌عنوان شاه ایران رد می‌کنند و آن را نتیجه عمل مستقل و سریع فروغی می‌دانند. یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می‌کنند. این ادعا در واقع تأثیر‌پذیری از تلاش خود مقامات انگلیسی است که کوشیده و می‌کوشند از مداخله خود در امور ایران پرده‌پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین‌المللی در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند... بنابراین عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آنکه انگلستان رسما نظر دهد، بدان معنا نیست که او مستقل از انگلیسی‌ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته‌اند... در این میانه آنچه جالب است نقش فروغی در این ماجرا است. فروغی نه به عنوان یک مهره و عامل، بلکه به عنوان یک سیاست‌پرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سر آنتونی ایدن (وزیر خارجه) استفاده می‌کرد. به عبارت دیگر، نظریه فروغی نقش اصلی و تعیین‌کننده در تعیین سیاست خاورمیانه‌ای انگلستان در ایران داشت.
 فروغی و فرهنگ معاصر ایران
فروغی حلقه واسط نسل کهن ماسون‌های عهد قاجار (ملکم‌ها و مشیرالدوله‌ها) با ماسون‌های نسل بعد بود. او در حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پیرنیا، تقی‌زاده، محمود جم، علی منصور، ابراهیم
حکیم‌الملک و...) روح فراماسونری را از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید
ایران ـ که در دوران پهلوی شکل گرفت ـ دمید. فروغی در سال‌هایی که به ظاهر خانه‌نشین شده بود، به جذب استعدادهای علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک‌های بی‌دریغ مادی و سیاسی خود آنها را مورد حمایت قرار داد و بدین‌سان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیری یافت. بیهوده نیست که «مجتبی مینوی» در رثای 30 سالگی درگذشت فروغی می‌گوید: «تمام دوره درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود». فروغی اندیشه‌پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، همه عناصر شووینیسم شاهنشاهی و باستان‌گرایی را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج را پادشاهی پاک‌زاد و ایران‌نژاد و وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملق‌آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق‌گویی از رضاخان نیاز نداشت. او می‌خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید با رضاخان چگونه سلوک کرد و به رضاخان بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد!... او اینک شاه شاهان و وارث تاج و تخت کیان و جانشین کورش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی‌هایی مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی‌همتا بماند... همه این اقدامات یک هدف داشت؛ ترویج اندیشه و روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز در شاه که نه انسانی مانند سایر انسان‌ها، بلکه ابرمرد و حتی«نیمه خدا» است زیرا تنها چنین شاهی است که می‌تواند به‌عنوان یک دیکتاتور مطلق‌العنان بر توده عوام فرمان راند و سلطه سیاسی- فرهنگی نواستعمار را تأمین کند. فروغی شخصا چنین باوری داشت و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی‌جماعت می‌دانست.
منبع: فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات اطلاعات، ج 2


Page Generated in 0/0055 sec