printlogo


کد خبر: 138885تاریخ: 1394/3/4 00:00
دکتر اسماعیل منصوری‌لاریجانی در گفت‌وگو با «وطن امروز»:
غربگرایی امروز هویت ما را هدف گرفته است
روشنفکران دینی‌ باید هوشیار شوند

زهره سعیدی: متأسفانه یک عده شیفتگی عجیبی به غرب دارند و نمی‌توانند از آن دست بردارند باید به اینها گفت به جای توجه به تحجر و خرافه‌گرایی سنتی باید به تحجر و خرافه‌گرایی مدرنی که غرب به بشر تحمیل کرده توجه کنیم، چرا که به مراتب خطرش بیش از قشری‌گرایی و تحجر سنتی خودمان است.
غربزدگی به تعبیر بسیاری از صاحب‌نظران حوزه فرهنگ، جریانی است که فرهنگ غرب را از دوره رنسانس گرفته و به صورت اقتباسی مورد استفاده قرار می‌دهد. بسیاری از جریانات و افراد را مصداق این امر در جوامع از جمله جامعه ایران می‌بینیم. البته غربزدگی با مطالعه غرب متفاوت است. خیلی اندیشمندان هستند که غرب را مطالعه می‌کنند اما غربزده نیستند، چرا که فرد غربزده دچار دگرگونی فرهنگی و اجتماعی شده است.
آثار این غربگرایی در ایران عصر قاجاریه دیده می‌شود و ناصرالدین شاه فردی است که می‌توان یک نمونه غربزده از او نام برد. سپس در دوران پهلوی نیز این امر تقویت شد و افراد زیادی از دولت دست به ترویج فرهنگ غربی و غربزدگی زدند.
امروز هم با وجود برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران و تأکیدات رهبر حکیم انقلاب برای بومی‌سازی اندیشه‌ها و علوم، عده‌ای را در مسؤولیت‌های مختلف می‌بینیم که نمونه غربزدگی هستند.
درباره پیامدهای غربزدگی و راهکارهای مبارزه با آن با دکتر اسماعیل منصوری‌لاریجانی، استاد عرفان اسلامی، استاد دانشگاه اهل‌بیت(ع) و مجری- کارشناس برنامه تلویزیونی معرفت به گفت‌وگو نشستیم.
  استاد! ابتدا تلقی خود را از غربزدگی بفرمایید. مختصات غربزدگی امروز را نسبت به گذشته توضیح دهید.
غربزدگی در دوره‌های مختلف معانی خاصی پیدا کرد، متناسب با فرهنگ‌ها و سنت‌های هر کشوری نیز تعریف متفاوتی یافت اما اگر مراد غربزدگی در حوزه ایران معاصر باشد باید اینگونه تعریف کنیم که انسان اصالت‌های سنتی خود را در برابر غرب نادیده بینگارد و بعد علاوه بر این نادیده گرفتن اصالت‌های بومی و سنتی خود، واژه شیفتگی به فرهنگ غرب را نیز اضافه کند. در هر دوی این تعاریف به اعتقاد من تعریف کاملی از غربزدگی در داخل کشور مطرح است اما مهم‌تر از آن باورها و اندیشه‌ورزی در حوزه آموزه‌های غرب به‌عنوان تنها راه تأمین سعادت جوامع بشری است. محل نقد و نزاع اندیشمندان و تعارض اصلی روشنفکران دینی و غربی، همین حوزه است که چالش‌های فراوانی را
پیش روی جامعه ما قرار داده است.
  آقای دکتر! با توجه به این تعریفی که از غربزدگی مبنی بر اندیشه‌ورزی در حوزه آموزه‌های غربی مطرح فرمودید، علت این غربزدگی روزافزون در جامعه بویژه از سوی عده‌ای از روشنفکران و مسؤولان را چه می‌دانید؟
ببینید! دنیای امروز ما با دنیای 50 سال پیش کاملاً متفاوت است. ما شاهد پیشرفت‌های اقتصادی، هنری، ورزشی، رفاهی و بهره‌مندی از منابع طبیعی جهان در مقایسه با 50 سال پیش هستیم، اینها محصول تحول اساسی در جامعه غربی است که البته با رنسانس شروع شده. عده‌ای می‌گویند چون این تحول با رنسانس شروع شد و انسان توانست از فضای سنتی خود و باورهای گذشته فاصله بگیرد، دچار تحول عظیم شد و با این محصولات عظیم و غول‌آسا در حوزه‌های مختلف فرهنگ، هنر، رفاه اجتماعی و... به توفیق دست یافت بنابراین جریان مدرنیته توانست یک جریان موثر در حوزه سعادت و چرخه کمال‌جویی انسان در ابعاد مختلف شود و این را هم به نظر بنده با لباسی وارونه به کشورهای جهان سوم معرفی کرد و ظاهرش را نیز بسیار آراست و در واقع آرام آرام زواید و خطرات این جریان روشن شد بنابراین اگر نقدی در این زمینه داشته باشیم، بحث خوبی خواهد شد.
  نکته همینجاست که این پیشرفت‌های تکنولوژیک چه پیامدهای منفی‌ای می‌تواند برای ما به بار آورده باشد و چگونه؟
ابتدا این را بگویم که ما منکر رفاه تکنولوژیک نیستیم. به‌هرحال اینها لوازم زندگی و آسایش بیشتر ما تلقی می‌شوند پس ما منکر آنها نمی‌شویم اما باید بگویم پیامد این رفاه و آثار و زواید رفاه‌طلبی را نیز باید مدنظر قرار دهیم. به اعتقاد من امروزه مدرنیته چالش‌های فراوانی را در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و در حوزه اندیشه‌ورزی جوامع بشری برای ما ایجاد کرده است. اگر بخواهیم اینها را بررسی کنیم فهرست بلندبالایی می‌شود!
امروز دیگر ما مرز خانه، محله، کوچه، شهر و کشور نداریم و دیگر نمی‌توانیم بگوییم چاردیواری اختیاری! چرا که چیزهایی که در منزل ماست ارتباط ما را با کل دنیا برقرار می‌کند. همین موبایل و اینترنت و فضای مجازی را در نظر بگیرید، همین‌ها که روزی تصور می‌کردیم دنیای حقیقی نیست و نامش را فضای مجازی گذاشتیم، اینها به آرامی دارد جایگزین زندگی حقیقی ما می‌شود. خود این باعث می‌شود انسان احساس ناامنی کند. همینجا که ما صحبت می‌کنیم مشخص نیست چشم یا گوش سومی وجود نداشته باشد. این ناخودآگاه در نهاد من اثر منفی می‌گذارد، ما این را تحت عنوان «مدرنیته رفاه آورد اما امنیت و آسایش درونی را از بین برد» باید یاد بگیریم.
بنابراین دهکده کوچک جهانی که از زمان جورج واشنگتن صحبتش آغاز شد تا امروز به تحقق پیوسته است. هر چیزی در این معادله ریاضی درست است. ارتباط هرچه تنگاتنگ‌تر باشد این دهکده تنگ‌تر می‌شود؛ چه ما خوشحال باشیم چه نباشیم!
انسان یک خودی دارد که دوست دارد به حریم خود او هیچ کس نزدیک نشود، چرا که فضای خود حقیقی او است که هویتش تعریف می‌شود، اینجا بایدها و نبایدها تعریف می‌شود. ما این را در اسلام صفات اخلاقی می‌گوییم، خلوت انسان با مدرنیته به قدری در حال پیشرفت است که حتی خود حقیقی انسان را هم تسخیر می‌کند. اگر این خود تسخیر شود دیگر یک فاجعه عظیم انسانی و بحرانی حقیقی رخ می‌دهد کما اینکه در خیلی جوامع این اتفاق افتاده است اما آنهایی که دغدغه دینی دارند، تعریفی از هویت دینی خود دارند. هویت دینی ما در ارتباط با مکتب، باورها، بایدها و نبایدها و از همه مهم‌تر ارتباط ما با خدا تعریف می‌شود.
حیات و زندگی همین معنا را دارد، زندگی یعنی ذات مطلق حق‌تعالی و عشق به ذات خدا. همه فلاسفه این را می‌گویند؛ چه فلسفه دینی و اسلامی و چه دیگر فلسفه‌ها باشد. اینجا سوال پیش می‌آید که آیا هستی مطلق است یا وابسته؟ همه
اتفاق نظر دارند که هستی وابسته است اما باید دید وابسته به کیست؟ آنکه وابسته به او هستیم ذات مطلق حق‌تعالی است و این را همه می‌گویند حتی ناتورالیست‌ها و توتم‌پرست‌ها، چرا که در نهاد خود به حق‌تعالی باور دارند. خداوند در قرآن می‌فرماید با این کافران محاجه کن و به گفتمان بنشین و بگو «من خلق السماوات والارض»؟ اینها هم وقتی که به ضمیر و هویت ناخودآگاه خود مراجعه می‌کنند، معتقدند خدا آنها را آفریده است.
امروز امواج مدرنیته ما را به جایی کشانده که یک جوان تصور نمی‌کند چه کسی او را آفریده است یعنی دو کلمه چیستی و کیستی را گم کرده است. چیستی مربوط به اشیاست و کیستی مربوط به خود انسان. این دو مقوله دلالت بر شیء و انسان دارد که انسان همان خود ناخودآگاه و حقیقت ماست. الان این کیستی و چیستی فراموش شده است. انسان امروز نمی‌گوید من از کجا آمده‌ام و به کجا می‌خواهم بروم، چرا که در فراسوی زندگی پرزرق و برق خود تأمل بر این مباحث نمی‌کند.
  آیا مطالعه تئوری‌های علوم انسانی غرب، انسان سایر جوامع را به غربزدگی کشانده است؟ آیا ما می‌توانیم از دستاوردهای مدرنیته استفاده کنیم اما پیامدهای منفی آن را نپذیریم؟
علوم انسانی غرب، بشر امروز را از توجه به خدا به متافیزیک سوق داده که این متافیزیک هم باز چون به قول خود غربی‌ها به تجربه درنمی‌آید، خبری از چیز دیگری نیست مخصوصا جریان پوزیتیویست‌ها در غرب و اثبات‌گرایان معتقدند هر چه به چشم می‌آید قابل اثبات است. این تفکر به اعتقاد من در حوزه‌های علوم انسانی جوامع نیز رسوخ کرده و هر جا موج مدرنیته رفته، این تفکر هم تحمیل شده است. بنابراین پاسخ به سوال دوم منفی است. هر کالایی که از غرب می‌آید پیام و فرهنگ خاص خود را دارد. شما سوار هر وسیله‌ای شوید فرهنگ آن را هم با خود خواهید آورد؛ این وسیله چه شتر باشد چه اتومبیل آخرین سیستم بنابراین ما نمی‌توانیم بگوییم از محصولات غرب استفاده می‌کنیم اما فرهنگ و اخلاقیات خود را حفظ می‌کنیم. این همان چیزی است که رهبر بزرگوار انقلاب تأکید می‌فرمایند. معظم‌له معتقدند خوبی‌های غرب را باید بگیریم؛ بدی‌های‌شان را نه! حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای اعتقاد دارند ما باید تکنولوژی را بومی‌سازی کنیم و تبدیل به محصول داخلی سازیم برای اینکه ارتباط اقتصاد، تکنولوژی و فرهنگ را خوب تبیین کنیم. از مولا علی(ع) زمانی که خلیفه شده بودند، سوال شد چرا لباس ساده می‌پوشند، ایشان بیان فرمودند این لباس ساده قلب را خاضع و نفس را ذلیل می‌کند بنابراین مردم از ما تبعیت می‌کنند.
انسان بی‌رنگی را دوست دارد برای اینکه خود بی‌رنگی، حقیقت رنگ‌هاست. «صبغت‌الله» یعنی همین فرای این رنگ‌ها پس اصالت با بی‌رنگی است، انسان هر قدر ساده‌تر باشد مردم را بیشتر جذب خود می‌کند، چرا که بی‌رنگ‌تر است اما هر چه زرق و برقش بیشتر باشد مردم از او بیشتر فاصله می‌گیرند. ما هر چه زندگی‌مان را پیرو سبک غربی پرزرق و برق کنیم از خود بیشتر دور می‌شویم. خدا رحمت کند مرحوم شریعتی را که کتاب الیناسیون یا از خودبیگانگی را نوشت و مرحوم سیدجلال آل‌احمد را که کتاب غربزدگی را نگاشت. امروز باید نمونه دیگری از این کتاب‌ها را درباره غربزدگی بنویسیم:
چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد
 موسی‌ای با موسی‌ای در جنگ شد
روشنفکران دینی ما باید هوشیار و بیدار شوند نه اینکه در جامعه خود روشنفکرانمان هم غربزده باشند. الان مصادیق غربزدگی فرق کرده است یک حرص و ولعی به محصولات غربی ایجاد شده غافل از اینکه اینها پیام خاص خود را همراه دارد که القائات فرهنگی و باورهای قلبی ما را دربرمی‌گیرد.
  این اشتباهات از ناحیه روشنفکری ما ناشی از چیست؟
گاه این ناشی از ساده‌انگاری ما است اما بازهم بازمی‌گردد به تعریفی که ابتدا ارائه کردم. یک عده می‌گویند از محصولات غرب می‌توانیم استفاده کنیم اما سنت‌های خود را هم حفظ کنیم؛ به نظر من این یک باور غلط و فراتر از یک ساده‌انگاری است. یک عده شیفتگی عجیبی به غرب دارند و نمی‌توانند از آن دست بردارند. به اعتقاد من به جای بحث تحجر و خرافه‌گرایی اذهان‌مان باید به سمت تحجر و خرافه‌گرایی مدرنی که غرب به بشر تحمیل کرده برویم که به مراتب خطرش بیش از قشری‌گرایی و تحجر سنتی خودمان است چرا که قشری‌گرایی خودمان عمق و جاذبه‌ای ندارد مصادیقی را هم برای خود تعریف نکرده است فقط یک سلسله فرضیه‌های ذهنی است که الان هم وجود دارد ولی الان بیشتر می‌بینیم که مدرنیته تابلوها و مصادیق را نصب می‌کند و سپس حرف می‌زند، این خیلی خطرناک‌تر است.
ما متأسفانه یک وادادگی در حوزه پژوهش‌های غرب‌شناسی داریم که بدان توجه نکرده‌ایم ولی اثراتش در زندگی فردی، اجتماعی، دانشگاهی و متون درسی ما و حتی درون خودمان مشاهده می‌شود. این غربگرایی امروز هویت ما را هدف گرفته است. یک روز می‌آید که ما ساز دین می‌زنیم ولی جز نامی نمانده است؛ درست همان پیش‌بینی علی(ع) که فرمودند: یأتی على الناس زمان لا یبقى فیما یبقى من الإسلام إلا اسمه, ولا من القرآن إلا رسمه: زمانی می‌رسد به امت من که از قرآن فقط رسمش و از اسلام فقط اسمش باقی می‌ماند! شما آیا این را در روزگار الان احساس نمی‌کنید؟ در همین جامعه دینی خودمان بعد از 40 سال از انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران این همه رهبری دغدغه دارند و از جامعه مطالبه می‌کنند ولی ما حقیقت را درنمی‌یابیم و اسم اسلام را حمل می‌کنیم. امروز باید حوزه و دانشگاه و روشنفکران دینی و غیردینی خود را تربیت کنیم و مباحث رهبری را دوباره برای شناخت غرب و ایجاد یک نهضت علمی در جامعه به کار بریم. در واقع به همان نهضت نرم‌افزاری که رهبری تأکید کردند، توجه نشان دهیم که مصداق اصلی در همین جامعه ما دارد.
  نکته همینجاست! پس با این جریان غرب‌اندیش در جامعه که رو به رشد هم هست چه باید بکنیم؟
نسبت به این قضیه باید احساس خطر کرد البته یک مقدار ضریب رشد باید طبیعی باشد ولی برای ما بیشتر است باید پرسش‌هایی را دوباره مطرح کنیم؛ آیا ما که این تمدن و پیشرفت را در گذشته داشته‌ایم نباید احساس خطر کنیم؟ البته نباید با محصولات پیشرفته مخالفت کرد اما چرا نباید محصولات ما در کشورهای دیگر باشد؟ پیامبر اعظم(ص) فرمودند اگر چیزی در جایی دیدید که به‌دردتان می‌خورد در هر جای دنیا بود استفاده کنید اما حکمت، گمشده مومن است. ما باید با تدبیر، حکمت و درایت کار کنیم تا دچار بحران هویت نشویم اما در نهایت غرب نباید تصور کند این درد فقط ویژه ما است، این اژدها خودشان را هم خواهد بلعید. اینجاست که مولوی زیبا می‌فرماید:
مارگیری اژدها آورده است
بوالعجب نادر شکاری کرده است
قدیم‌ها مارگیرها مردم را برای امرار معاش خود سرگرم می‌کردند، مولوی می‌گوید یک بار این مارباز مار پیدا نکرد و به جای آن یک اژدهای یخ‌زده آورد، تبلیغ کرد و مردم جمع شدند. آفتاب که بالا آمد یخ اژدها باز شد و خود مارگیر و مردم را بلعید بنابراین غرب تصور نکند که این مدرنیته‌ای که در بازار دیگر کشورها می‌گرداند دامن خودش را نمی‌گیرد. یخش که باز شود خودش را هم می‌بلعد، نکته اینجاست که ما کشورهای با تمدن و اسلامی، به جای حضور در قله‌های رفیع و درخشان تمدن جهانی چرا باید مفتون غرب شویم. ما کوهیم و آنها یک تپه در برابر ما؛ واقعا چیزی از تمدن ندارند اما ما اینها را نمی‌بینیم.
آدمی کوهی ست چون مفتون شود
کوه اندر مار حیران چون شود
صد هزاران مارو که حیران اوست
 او چرا حیران شدست و ماردوست
بنابراین ‌ای انسان مسلمان! تو که قله رفیع همه شگفتی‌های آفرینش را در اختیار داری، چرا آنقدر ذوق‌زده و مفتون عفریت غرب شده‌ای؟ این یعنی از خودبیگانگی و این باعث فاصله انسان با خود می‌شود. زمانی که انسان خود را گم کند خدا را هم گم کرده است، بشریت را هم دیگر نمی‌شناسد؛ می‌شود همان اژدهایی که یخش آب شده است و همه را می‌بلعد.
  راه نجات از این عفریت غرب چیست؟
پیش از ارائه راهکار بگویم که نخستین خیانت را مدرنیته به عقل و عقلانیت کرد زمانی که متافیزیک را مطرح کرد و او را در فضای سکولاریسم شناور ساخت یعنی نهضتی که سکولاریسم از جان کالون و مارتین لوتر آغاز کرد یک نیمکره مغز را از کار انداخت، چرا که عقل را ابزاری ساخت و آن را در اختیار بنگاه‌های قدرت و ثروت قرار داد در حالی که خود عقل ماهیتاً متافیزیکی است و از غرب آمده است. خداوند می‌فرماید: اولین موجودی که آفریدم عقل بود. اقلیمی که خدا انسان را براساس آن تعریف کرد از زمین تا ملکوت عقل بود. چرا آن را ابزاری کردیم؟ بنابراین زمانی که عقل در فضای مادیات قرار گرفت، بی‌محابا تخریب کرد، چرا که یک استعداد عجیبی داشت اما اینکه چه باید بکنیم؛ عقل را باید به کرسی اصلی خود بازگردانیم. مأموریت اصلی عقل باید دوباره تعریف شود، عقل اگر در حوزه معرفت‌شناسی نباشد نمی‌تواند تولید اندیشه کند و اگر هم نکند ما در اندیشه چه چیزی تأمل کنیم؟ الان مشاهده می‌کنیم که فلسفه و حکمت مخصوصا فلسفه اخلاق در غرب نخ‌نماست و عمقی ندارد. همه اینها آمدند در ساحت‌های مدرنیته تعریف مادی کردند و این خیانت به بشریت بود.
جدیدا در خود غرب هم نقدهایی نسبت به عقل ابزاری آغاز شده است ما اینها را باید تربیت کنیم. آنها می‌گویند شما انسان را نصف کردید یک اندیشمند غربی در این حوزه می‌گوید انسان مادی نیست و بعد روحانی هم دارد، باید آن را دوباره تعریف کنیم. علاوه بر این دغدغه چرایی‌ها در غرب آغاز شده است. بحران اخلاق و معنویت در غرب جدی شده و بحران معرفت‌شناسی در حوزه دانشگاهی تقویت شده است. اندیشمندی که می‌گوید «ما 200 سال تلاش کردیم معنویت و خدا را از بشریت بگیریم اما اعتراف می‌کنم تنها چیزی که نتوانستیم بگیریم خدا بود» حرف بزرگی می‌زند، خدا در حقیقت وجود ما سلطه دارد، چطور می‌شود خدا را گرفت؟ او اعتراف می‌کند تنها چیزی که از بشر نمی‌توان گرفت خداست سپس به شعر مولوی «بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود» استناد می‌کند بنابراین همین یک بیت شعر فضای ذهن این متفکر غربی را تغییر داده است پس چرا ما در این حوزه‌ها کار نمی‌کنیم؟
به اعتقاد من دوباره باید الفبای زندگی را صرف کنیم و بگوییم عقل چیست؛ دوم اینکه انسان در کجای مجموعه جهان آفرینش قرار دارد و سوم چه تعریفی از خود داریم. ما به بازنگری در همه حوزه‌های زندگی و واژگانمان محتاجیم. آنچه غرب برای ما فهرست کرده غلط از آب درآمده است که همان تجربه‌گرایی است و دیگر جوابگو نیست. الان یک جوان می‌گوید من به همه لذت‌های زندگی‌ام رسیدم ولی حس می‌کنم یک چیزی در من پنهان است که پاسخگو نبوده‌ام و مرا رها نمی‌کند. ‌ای فیلسوف، ‌ای معلم و‌ ای روشنفکر! باید این را برای جوان تعریف کنیم. چرا دریچه‌های آنها را بسته‌ایم؟! خوشبختانه سپهر فطرت انسان، آسمان قلبش را روشن ساخته و خورشید نمایان شده است. قیامت هم یعنی همان غالب شدن آسمان فطرت. همه در آنجا می‌گویند که چرا بر فطرت خود عناد ورزیدند حتی اولین کسانی که از خدا عذرخواهی کردند افرادی چون فرعون بودند که در قرآن هم داریم زمان غرق شدن به خداوند ایمان آورد، فرعون نماد تفرعن عصر ما است. به اعتقاد من غرب باید از یکدندگی و لجاجت نسبت به آموزه‌های دینی دست بردارد، چرا که دیگر سکولاریزاسیون پاسخگو نیست. بشر آرام‌آرام بیدار می‌شود و این خودفریبی‌ها بزرگ‌ترین ماموریت و نقشه دین را مشخص می‌کند. بویژه جمهوری اسلامی ایران امروز با یک جمله از امام راحل که اگر ما پیام اسلام را به جهان برسانیم همه تسلیم اسلام می‌شوند، روبه‌رو است. این نکته عجیبی دارد و ریشه‌اش حدیث امام رضا(ع) است که «لو علم الناس محاسن کلامنا لاتبعونا: اگر مردم محاسن کلام ما [اهل‌بیت] را درک کنند از ما تبعیت می‌کنند. به اعتقاد من ما در ایران مسؤولیت‌مان دوچندان است، چرا که به دین، قرآن و نظام اسلامی دسترسی داریم؛ باید محاسن زندگی دینی را به دنیا نشان دهیم و سبک زندگی حقیقی انسان‌ها را تعریف کنیم نه اینکه خودمان و مسؤول و مشاور و مقام بلندپایه‌مان هم مفتون غرب باشیم!
  نکته پایانی...
باز هم تکرار می‌کنم اگر به خود عقل مراجعه کنیم عقل به معنا می‌گوید باید به خرمن معرفت دست یابیم. اگر معرفت‌شناسی‌مان درست نباشد عقلمان هم متروک و افسرده می‌شود. عقل است که به زندگی نشاط می‌دهد، باید عقلانیت را احیا کنیم. عقلانیت معرفت‌شناسانه؛ هم آنتولوژیک و هم اپیستمیولوژیک، نه عقل معاش که ذوقی ندارد ما را احیا ‌کند.
ذوقی چنان ندارد بی‌معرفت جهانی
 در علم و معرفت کوش ‌ای عقل آسمانی
در کارگاه هستی با معرفت گذر کن
تا پرده‌ها برافتد از صورت نهانی
عقل ما را دعوت به معرفت‌شناسی می‌کند و چون دین ما عین عقلانیت است، اسلام عزیز می‌تواند یک راهبرد حقیقی برای جامعه بشری تعریف کند و مانیفست حیات را بار دیگر بنویسد. این اقتضای گفتمان ماست. منتظران واقعی حضرت مهدی موعود امام زمان (عج) در حوزه معرفت‌شناسی باید جدی وارد این میدان شوند.


Page Generated in 0/0065 sec