«مارک گازیوروسکی» استاد علوم سیاسی دانشگاه لوئیزیانای آمریکا در کتابی با عنوان «سیاست خارجی آمریکا و شاه»، ماهیت رژیم شاه را از جهات مختلف بررسی کرده و در بخش مستقلی به بررسی سیاست سرکوب در ایران عصر پهلوی و نقش مستقیم ساواک در این عملیات پرداخته است. با هم، این بخش از کتاب او را که با عنوان «دستگاه سرکوب» متمایز شده است مطالعه میکنیم.
دستگاه سرکوب
رشد سریع طبقه متوسط امروزی ایران و تا حد کمتری طبقه کارگر صنعتی و طبقه پایینشهری آن، توانایی این گروهها را برای درگیری در فعالیت جمعی سیاسی افزود و بنابراین آنها را در مقابل دولت بسیار قدرتمندتر ساخت. از آنجا که قدرت گروه، خودمختاری دولت را محدود میکند، این دگرگونیهای ساختار اجتماعی در صورتی که عوامل دیگر دخالت نکرده بودند پایههای خودمختاری دولت را سست میکرد. در این رابطه ۲ عامل دیگر دخالت کردند: یکی روابط دستنشاندگی ایران و آمریکا، دیگری درآمد فراوانی که از صادرات فزاینده نفت نصیب دولت میشد. این عوامل ساختاری برونزا با تضعیف مستقیم گروههای عمده مخالف و با تقویت ابزار سرکوب و نهادهای یارگیری دولت و مکانیزمهایی که از توانهای خودمختاریافزای دولت بودند، خودمختاری دولت را بسیار افزودند. دستگاه سرکوب کارآمدترین توانایی خودمختاریافزای دولت و در نتیجه ستون عمده نگهدارنده رژیم شاه بود. دستگاه سرکوب ۴ جزء سازنده اصلی داشت: ساواک، پلیس، ژاندارمری و نیروهای مسلح. به علاوه، شاه یک سازمان کوچک رازدار به نام «بازرسی شاهنشاهی» داشت تا بر کارهای نیروهای امنیتی و دیگر ارگانهای دولتی نظارت کند. گاهی هم هیأتهای ویژه چندجانبهای برای انجام مأموریتهای ویژه تشکیل میشدند. دستگاه سرکوب با قادر ساختن دولت به تضعیف سازمانهای سیاسی مخالف و با ایجاد جوی از ترس که بسیاری از ایرانیان را از درگیری در فعالیت سیاسی بازمیداشت، خودمختاری دولت را بالا برد. دستگاه سرکوب بویژه برای بالا بردن خودمختاری دولت در برابر این گروهها خدمت میکرد. ساواک به مراتب مهمترین و کارآمدترین جزء دستگاه سرکوب بود. با اینکه پرسنل آن در آغاز عمدتاً از نیروهای مسلح و پلیس برکشیده شده بودند، بزودی رویههای عضوگیری نیرومندی برقرار کرد که آن را قادر ساخت از مجموعه رو به ازدیاد تحصیلکردگان ایرانی، پرتوانترین اعضا را جذب کند. چون سطح آموزش و تواناییهای فنی آن افزایش یافت، قدرت آن روز به روز بیشتر بر تواناییاش در استفاده از فنون جدید اطلاعاتی از قبیل مراقبت الکترونیک، پروندههای زندگینگاشتی کامپیوتری، روشهای تحلیلی پیشرفته و عملیات پیچیده تحریک و تبلیغ متکی شد. با این همه، ساواک با شکنجه و اعدام روزمره مخالفان شاه و آفریدن جو ترس و ارعاب در میان مخالفان، تصویر بسیار ددمنشانهای از خود ایجاد کرد.
تعداد پرسنل تمام وقت ساواک از تقریباً
2400-2000 نفر در اوایل 1960 به 10000-7000 نفر در اواخر 1970 افزایش یافت. به علاوه ساواک تعداد زیادی خبرچین و گردنکلفت پارهوقت داشت که در اواخر 1970 شاید به 30-20 هزار تن میرسیدند. ساواک ابتدا در 8 اداره کل سازمان یافته بود: یک بخش اداری شامل سرپرست ساواک و همکاران نزدیک او، اداره کل عملیات خارجی که فعالیتهای مخفی و گردآوری اطلاعات ساواک در خارج از کشور را اداره میکرد، اداره امنیت داخلی، اداره امنیت سازمانی که مسؤول امنیت عملیات و کارکنان ساواک بود، اداره خدمات فنی، اداره تدارکات و پشتیبانی، اداره تحلیل و توزیع اطلاعات خارجی و اداره ضداطلاعات. پس از آن ۲ اداره کل دیگر هم اضافه شدند: اداره آموزش که در نیمه 1960 مسؤولیت اصلی تربیت کارکنان ساواک را به عهده داشت و اداره مرکز اسناد که پروندههای زندگینگاشتی بسیاری از شهروندان ایرانی را نگهداری میکرد. ساواک ۵ شاخه عملیاتی نیز در تهران و یک شاخه عملیاتی در هر استان داشت. این شاخهها بیشتر فعالیتهای گردآوری اطلاعات و سرکوب ساواک را در حوزه مأموریت خود انجام میدادند.
اداره امنیت داخلی ساواک (که اداره سوم هم نامیده میشد) مهمترین جزء کل دستگاه سرکوب بود. تقریباً 10 درصد پرسنل منظم سازمان را در اختیار داشت و به ۵ بخش تقسیم میشد. نخستین بخش، تحقیقات و عملیات درباره چند گروه و سازمان کلیدی مخالف را بر عهده داشت: حزب توده، جبهه ملی و احزاب مربوط به آن، دانشجویان و ایرانیان خارج از کشور، اقلیتهای کرد و بلوچ و روحانیت. بیشتر سرکوبی که در این دوره انجام شد کار این بخش بود. بخش دوم روی افکار عمومی و نهادهای همگانی کار میکرد، شامل مطبوعات، عشایر، سازمانهای کارگری و دهقانی، احزاب سیاسی وابسته به دولت، مدارس و دانشگاهها و دستگاههای دولتی. این بخش اگرچه تا اندازهای فعالیتهای عملیاتی داشت کارکرد اصلیاش گردآوری اطلاعات درباره این نهادها و اعضای آنها بود. بخش سوم اسناد بخش امنیت داخلی را نگهداری میکرد. بخش چهارم مسؤول فعالیتهای ویژهای چون سانسور، ترویج افکار، آموزش و عملیات ویژه و مسائل حقوقی از قبیل بازجویی بود. اداره امنیت داخلی ۴ زندان را نیز اداره میکرد از جمله زندان معروف باغ مهران که گفته میشود دارای اتاقهای شکنجه و حیاط اعدام بود (زندان اوین هم که به همین اندازه معروف بود به وسیله اداره ضداطلاعات اداره میشد).
اداره امنیت داخلی با سایر ادارات ساواک، با شاخههای عملیاتی ساواک و گاه با پلیس، ژاندارمری و واحدهایی از نیروهای مسلح همکاری نزدیک داشت. بخشهای اول و دوم آن برای گردآوری اطلاعات درباره گروهها و نهادهای مربوط به خود و عملیات علیه آنها روی همکاری با شاخههای عملیاتی ساواک و شبکههای گسترده خبرچینان محلی آنها تکیه شدید داشتند. این اداره همچنین برای کسب اطلاعات درباره دانشجویان و ایرانیان دیگری که در خارج زندگی میکردند و مراقبت درباره سازمانهای سیاسی ایران که در خارج فعالیت میکردند و کسب اطلاعات درباره ایرانیان برای استفاده پس از بازگشت آنها، به ادارههای عملیات و اطلاعات خارجی اتکای فراوان داشت. به همین نحو، مرکز اسناد بهعنوان منبع اطلاعات درباره چهرههای مخالف ارزش قابل توجهی داشت و اداره ضداطلاعات، اطلاعاتی درباره تماس بین گروههای مخالف داخلی و سازمانهای خارجی تهیه میکرد. اداره خدمات فنی دارای گروه مراقبتی بود که مکالمات تلفنی را کنترل میکرد و انواع دیگر مراقبت را برای اداره امنیت داخلی انجام میداد. همچنین انواع تجهیزات پیشرفته از جمله تجهیزات ارتباطی و مراقبتی برای این اداره تأمین میکرد. اداره امنیت داخلی ساواک با پلیس، ژاندارمری و واحدهای نیروهای مسلح نیز مبادله اطلاعات و عملیات مشترک داشت. برجستهترین مورد اینگونه همکاری کمیته مشترک ضدخرابکاری پلیس - ساواک بود که در 1970 برای عملیات مشترک علیه گروههای چریکی ایران برپا شد.
با اینکه ساواک ابزار عمده سرکوب بود، پلیس، ژاندارمری، نیروهای مسلح و بازرسی شاهنشاهی نیز هر یک نقشی مهم بازی میکردند. پلیس که در نیمه 1970 حدود 26 هزار نفر توان داشت منحصراً در مناطق شهری کار میکرد و عمدتاً در جهت اِعمال روزمره قانون فعالیت داشت اما اغلب برای توقیف مخالفان یا در هم شکستن راهپیماییها و گردهماییها و بیشتر در کنار ساواک یا واحدهای ارتشی فراخوانده میشد. ژاندارمری که در نیمه 1970 حدود 70 هزار نفر پرسنل داشت، همتای پلیس در مناطق غیرشهری بود. علاوه بر وظایف اِعمال روزمرهای قانون، از مرزهای ایران مراقبت میکرد، شورشهای عشایر را سرکوب میکرد و علیه گروههای چریکی که در مناطق روستایی عمل میکردند دست به عملیات میزد.
با اینکه کانون اصلی فعالیت نیروهای مسلح در نیمه 1950 از حفظ امنیت داخلی به بازداری و دفاع علیه تهاجم خارجی تبدیل شده بود، در 1960 و 1970 از واحدهای ارتش گاه برای در هم شکستن تظاهرات همگانی استفاده میشد که برجستهترین مورد آن ژوئن 1963[خرداد 42] و سال 1978[1357] بود. ارتش واحدهای ضداطلاعات نیز تشکیل داده بود هر چند این واحدها عمدتاً به قصد استفاده در صورت تهاجم شوروی یا عراق تشکیل شده بودند. افزون بر این، نیروهای مسلح دارای یک واحد اطلاعاتی کارآمد بود، ژاندارمری نیز یک واحد کوچک اطلاعاتی داشت. با اینکه دستگاه اطلاعاتی ارتش عمدتاً با وظایف جنگی ارتش سر و کار داشت و نه ناآرامی داخلی، یکی از وظایف اصلی آن مراقبت درباره ناآرامی و خرابکاری در ارتش بود. واحد اطلاعاتی ژاندارمری ناآرامیهای عشایر را مراقبت میکرد و با ساواک علیه گروههای چریکی مناطق روستایی فعالیت داشت. بازرسی شاهنشاهی سازمان مستقلی بود که سایر سازمانهای امنیتی و به طور کلی ارگانهای دولتی را مراقبت میکرد. این سازمان که ابتدا در 1958 تشکیل شد و در اواخر 1960 دوباره جان گرفت کادر محدودی داشت و سرپرست آن منحصراً به شاه گزارش میداد. وظیفه اصلی آن جلوگیری از توطئه مقامات بالای سایر دستگاههای امنیتی علیه شاه بود که در اواخر 1950 و اوایل 1960 مکرراً رخ داد. در میانه 1960 شاه تبدیل بازرسی شاهنشاهی را به یک ارگان مراقبتی درباره فساد و حسن انجام وظیفه مقامهای دولت آغاز کرد.
بیشتر سرکوبی که نیروهای امنیتی اعمال میکردند، بسیار ساده و در عین حال بسیار ددمنشانه بود. همه سازمانهای مخالف غیرقانونی و در نتیجه ناچار به فعالیت مخفی بودند؛ رهبرانشان مکرراً بازداشت میشدند و تلاشهای گهگاه آنها برای برگزاری گردهماییها یا راهپیماییهای همگانی اغلب به بازداشتهای دستهجمعی و خونریزی میانجامید. نیروهای امنیتی در انتخابات نیز برای جلوگیری از دستیابی سازمانهای مخالف به کرسیهای مجلس دخالت میکردند. بویژه با گروههای مخالف مسلح - چریکها و گردهمایی عشایر شورشی - ددمنشانه رفتار میشد. سازمانهای تودهای از قبیل اتحادیههای کارگری و گروههای دانشجویی قویاً دستخوش رخنه ساواک و رهبرانشان به طور منظم زیر فشار بودند. روشنفکران، هنرمندان و روحانیانی که از حکومت انتقاد میکردند آزار میدیدند و اغلب بازداشت میشدند. سانسور شدیداً اعمال میشد. سانسورچیان در وزارت اطلاعات و وزارت فرهنگ و هنر همه کتابها و مقالهها را پیش از انتشار بازبینی میکردند و روزنامهها و بنگاههای انتشاراتی که مطالب نامناسب منتشر میکردند، اغلب دچار دردسر یا ناچار به تعطیل میشدند.
چون در اوایل 1970 گروههای چریکی فعالتر شدند، سرکوب شدیدتر شد. تخمینها درباره تعداد زندانیان سیاسی ایران در نیمه 1970 از دستکم ۳ هزار به قول خود شاه تا یکصد هزار- چنانکه بعضی گروههای مخالف میگفتند- نوسان دارد. اگر حتی تعداد واقعی را ۳ هزار نفر قبول کنیم، همین هم برای کشوری که جمعیتی کمتر از 35 میلیون داشت، بسیار زیاد بود. بسیاری از این زندانیان طبق قوانین مبهمی نگهداری میشدند که به دولت اجازه میداد افراد را به جرائم اکیداً سیاسی از قبیل تعلق به سازمانی مخالف سلطنت یا هواداری از «مرام اشتراکی» توقیف کند. به علاوه، طبق این قوانین ساواک مجاز بود اقدام به توقیف افراد کند و در محاکمه پس از آنکه به طور غیرعلنی انجام میشد، بهعنوان تنها بازپرس عمل کند. متهمان این دادرسیها پیش از محاکمه ممنوعالملاقات نگه داشته میشدند، دسترسی به مشاوره قضایی، حق احضار شاهد و مقابله با شاهدهای دادستانی را نداشتند. در یک بررسی از اینگونه محاکمهها، عفو بینالملل نتوانست حتی یک مورد بیابد که در آن متهم تبرئه شده باشد.
در 1970 گزارشهای متعددی درباره شکنجه منتشر شد. تعداد زیاد این گزارشها و شواهد غیرقابل انکاری که با بسیاری از آنها همراه بود، دلالت بر کاربرد وسیع شکنجه میکند. بین 1972 و 1976 دستکم 300 ایرانی پس از محاکمه در دادگاههای نظامی که معمولاً رسیدگی به جرائم سیاسی را بر عهده داشتند، اعدام شدند. بسیاری دیگر از ایرانیان در برخورد مسلحانه با نیروهای امنیتی کشته شدند، «حین اقدام به فرار هدف گلوله قرار گرفتند»، زیر شکنجه مردند، یا به سادگی ناپدید شدند. در 1970 حتی گزارشهایی آشکار شد که جوخههای ترور ساواک در پی ایرانیانی هستند که در تبعید در اروپا و آمریکا به سر میبرند. بیشتر این سرکوب متوجه گروههای چریکی بود اما چهرههایی از قبیل هدایتالله متیندفتری، عبدالکریم لاهیجی، مهدی بازرگان و آیتالله سیدمحمود طالقانی نیز بازداشت شده، مورد ضرب و شتم قرار گرفته یا شکنجه میشدند؛ روشنفکران و نویسندگان برجستهای چون جلال آلاحمد، صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، خسرو گلسرخی و رضا براهنی شکنجه یا کشته شدند. حتی تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک را نیروهای امنیتی به قتل رساندند. عفو بینالملل در 1975 اعلام کرد: «هیچ کشوری در جهان سابقهای بدتر از ایران در زمینه حقوق بشر ندارد».
با اینکه نیروهای امنیتی ایران در دهههای 1960 و 1970 به خاطر این اقدامهای ددمنشانه بدآوازه بودند، روشهای خیلی نرمتری هم به کار میگرفتند که اغلب حتی کاراتر هم بود. از پروندههای زندگینگاشتی گسترده اداره مراکز اسناد به طور روزمره برای بررسی درخواستهای گذرنامه و استخدام در سازمانهای دولتی و بسیاری از موسسات خصوصی استفاده میشد. به این ترتیب از مسافرت نیروهای مخالف یا استخدام آنان جلوگیری میشد و ترس محروم شدن از گذرنامه یا استخدام، بسیاری از دیگر ناراضیان ایران را از وارد شدن در فعالیت سیاسی بازمیداشت. نیروهای امنیتی از فنون تبلیغاتی پیچیدهای نیز استفاده میکردند. مثلاً شایع بود که کتاب رضا براهنی، آدمخواران تاجدار که گزارش گستردهای از قساوتهای ساواک میدهد، در واقع به تشویق ساواک نوشته شد تا ترس را در میان مخالفان بگستراند. این میتواند راست باشد یا نباشد و چه بسا ساواک این شایعهها را برای سلب اعتبار از براهنی دامن زده باشد. هر یک از این دو حالت نشان میدهد ساواک در استفاده از تبلیغات سیاه کاملاً پیچیده عمل میکرد. شایعات، اگر هم راست نباشد، نشان میدهد ساواک شهرتی بسیار ترسآور برای خود تثبیت کرده بود. ساواک عملیات تحریکی پیچیدهای هم به قصد گسترش ترس و سردرگمی در میان مخالفان انجام میداد. پرداختهترین نوع این عملیات آفریدن گروههای مخالف «کنترلشده»، از جمله گروههای دانشجویی، گروههای بحث سیاسی و حتی هستههای «ساختگی» حزب توده بود. ساواک از این سازمانها برای شناسایی و کنترل عناصر مخالف و تحریک اعضای گروههای مخالف به اجرای اعمالی که به خاطر آن میشد به طور قانونی آنها را بازداشت کرد استفاده میکرد. بد نیست یکی از این عملیاتها را بهعنوان نمونهای از مهارت ساواک در اجرای عملیات سیاسی مخفی مفصلتر توصیف کنیم. تیمور بختیار در 1961 از سرپرستی ساواک برکنار و سرانجام در عراق مستقر شد و آنجا شروع به تأسیس یک شبکه فعالیت سیاسی برای برانداختن شاه کرد. بنا به یکی از گزارشها ساواک توانست بیش از 100 مأمور در این شبکه رخنه دهد که بسیاری از آنها را بختیار در مناصب کلیدی گمارده بود. این ماموران وانمود میکردند شبکه گستردهای از هستهها را تشکیل دادهاند و ساواک حتی یک آتشسوزی و ترور ساختگی در تهران ترتیب داد تا بختیار را قانع کند شبکهاش وسیع و فعال است. آگوست 1970 درست هنگامی که بختیار تدارک راه انداختن شورشی علیه شاه را میدید، ساواک ۳ مأمور دیگر را واداشت در پوشش دانشجو هواپیمایی را ربوده و به بغداد ببرند. بختیار با این «دانشجویان» تماس برقرار کرد و آنان را با خود به شکار برد که در آنجا وی را به قتل رساندند. آنگاه ساواک بسیاری از اعضای واقعی شبکه بختیار را دستگیر کرد که بنا به گزارشها شامل اعضای بالای حزب توده و اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بودند.
-------------------------------------
منبع: مارک. ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه: فریدون فاطمی، نشر مرکز، 1371، صص 257 تا 267