سیدحسین موسویان: نشست «باراک اوباما» رئیسجمهور آمریکا با رهبران شورای همکاری در «کمپدیوید» از هر نظر به تلاش واشنگتن برای حفظ آبرو شبیه بود. این نشست که تبلیغات فراوان درباره آن شد و در سطح مقامات عالیرتبه برگزار شد، شامل تضمینهای دوباره، شاید وعدههایی برای حمایت سیاسی بیشتر و ارائه برخی جنگافزارهای پیشرفته بود. از این نشست انتظار بیشتری نمیتوان و نباید داشت؛ آنها نمیتوانند مانع معامله هستهای ایران و 5 عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان شوند. دعوت سران کشورهای عربی به واشنگتن، در بیانیهای دقیقا پیش از آنکه توافق چارچوب هستهای با ایران اعلام شود، ظاهرا با این هدف صورت گرفت که به کشورهای عربی خلیجفارس مجددا اطمینان داده شود معامله با تهران، به معنای ترک کردن آنها نیست. جنبه روانی- احساسی این پیشنهاد، کاملا مشخص بود. اظهارنظرهای اولیه عربها در ابراز نارضایی از معاملهای که انتظار آن میرود - و مهمتر از آن، تاثیر بلندمدتتری چون آشتی احتمالی ایران و آمریکا- واکنشهای غیرمنطقی به این تحول بود که آثار بسیار جدی برای همه، یعنی آمریکا، ایران و همسایگان عربش در ساحل جنوبی خلیج راهبردی فارس و در مقیاس بزرگتر در خاورمیانه خواهد داشت. اگرچه ماهیت دقیق تحولات آینده هنوز روشن نیست اما این قضیه قطعی است که محاسبات جدید قدرت در منطقه، به شکل اجتنابناپذیری با آنچه از انقلاب 1979 ایران و شروع خصومت و تنش بین تهران و واشنگتن، حاکم بوده، متفاوت است. در عین حال درک علل و منطق این نگرانی در منطقه با توجه به عینیتر شدن دورنمای معامله هستهای نهایی و بهرغم همه منفیبافیهای تلآویو، کنگره و صداهایی در تهران، ابدا دشوار نیست. چنانکه بهطور گسترده تحلیلگران در منطقه و در مطبوعات آمریکا، بحث کردهاند، کشورهای شورای همکاری ظاهرا نگران آن هستند که این معامله و به تبع آن برداشته شدن تحریمها، مزایای اقتصادی عمده حتمی برای ایران به همراه خواهد داشت که کمک میکند این کشور با شور بیشتری «جاهطلبیهای منطقهای» خود را - به زیان آنها- دنبال کند. این واقعیت وجود دارد که معامله هستهای، ماورای عناصر خاص و مولفههای تکنیکی خود، زمانی که نهایی و مهر شود، فینفسه موجب شکلگیری شرایط تازهای در منطقه میشود. در یک جو نسبتا تغییریافته بین ایران و آمریکا و تصورات و انتظارات آنها از یکدیگر، رسیدگی و تمرکز بر ضروریات پس از معامله هستهای میتواند زمینه خنثی شدن سهم عمدهای از تنش فیمابین را که سایه بلند آن سراسر منطقه را در بر گرفته است، فراهم کند. نیاز چندانی نیست که محوریت ایران در صلح و ثبات خلیجفارس و خاورمیانه بزرگ، به آمریکا و طرفهای سنتیاش در منطقه، یادآوری شود. اگرچه اقتصاد ایران پس از معامله از شرایط قویتری برخوردار خواهد بود، استنباط کشورهای شورای همکاری از تهدیدهای -سیاسی و امنیتی- ایران موجه نیست. هر ناظر آگاهی میداند تهران نیازهای داخلی فراوانی دارد و بیشتر درآمدهای نفتی صرف بهبود اقتصاد ملی شدیدا آسیبدیده و رفع خسارات اجتماعی جمعی آن خواهد شد. تهران علاوه بر مسائل اقتصادی، همچنین ناگزیر خواهد بود برای تثبیت اوضاع در محیط پیرامون خود و از جمله آنها بهبود روابط با همسایگانش به منظور مهار تهدیدهای امنیتی احتمالی نظیر داعش اقدام کند. نگاهی نزدیکتر به وضعیت موجود همچنین فاش میکند موفقیت عملیات ضدداعش- که تاکنون تا حدی به علت تنشهای ادامهدار بین تهران و ریاض از جمله درباره مناقشه یمن، محدود شده است- به ترمیم روابط بین ایران و عربستان نیاز دارد. «محمدجواد ظریف» وزیر خارجه ایران اخیرا در دانشگاه نیویورک تاکید کرد: «ایران و عربستان سعودی و دیگر کشورهای منطقه نفع مشترکی در مبارزه با این مساله دارند». اظهارات او نشانهای از خواست سیاسی تهران برای حرکت کردن در مسیر درست است. آتشبس موقت در یمن اگر سازمان ملل بر آن نظارت داشته باشد و در صورت لزوم تمدید شود، میتواند راه را برای گفتوگوهای مستقیم ایران و عربستان سعودی بهعنوان گام نخست در باز کردن کلاف اختلافات دیرین ایفا کند. با درس گرفتن از گذشته و در نظر گرفتن شرایط ناخوشایند فعلی در خلیجفارس، منطقی است این استدلال را مطرح کنیم که مشارکت فعال و موثر ایران و عربستان در شکلگیری سازوکار امنیتی جمعی- چنانکه در بند 8 قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل آمده- ضروری است. با در نظر گرفتن مزایای بلندمدت چنین چارچوبی برای امنیت و همکاری منطقه، آیا میتوان انتظار داشت نتایج نشست کمپدیوید موجب رسیدگی به نیازهای واقعی منطقه خلیجفارس شود و گامهای اولیه را در این راه بردارد؟
المانیتور