printlogo


کد خبر: 139122تاریخ: 1394/3/7 00:00
تحلیل فیلم «جزیره شاتر» ساخته مارتین اسکورسیزی
رازی در هزار توی حقیقت

مرتضی اسماعیل‌دوست: فیلم «جزیره شاتر» یک درام جنایی معمایی است که به درستی مولفه‌های ژانر را حفظ کرده و تماشاگر را در مرز باریکی از خیال و واقعیت تا پایان معلق نگاه می‌دارد. فیلمی برگرفته از داستانی به همین نام و به قلم نویسنده چیره‌دستی چون «دنیس لِهِین» که در کارنامه کاری‌اش باز هم می‌توان آثاری از این دست همچون «رودخانه مرموز» را نشان یافت. پیرنگ غالب فیلم «جزیره شاتر» مبتنی بر عزیمت یک مامور مارشال ایالتی با نام تدی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو) به همراه دستیارش، چاک ایول (مارک رافالو) به جزیره‌ای دورافتاده و مرموز با نام شاتر بوده تا در آنجا ردپایی از قاتلی روانی چون راشل سولاندو را بگیرند اما در ادامه همه چیز در چرخه‌ای معماگونه قرار می‌گیرد و کابوس‌هایی دلهره‌وار سراغ «تدی» می‌آید. فیلم در بستری دوگانه از فرضیه‌هایی مبنی بر تئوری توطئه و توهمی افسارگسیخته به سر می‌برد، چنانکه تا سکانس‌های نهایی از فیلم با لایه‌هایی برجسته از طرحی شوم توسط کارکنان تیمارستانِ این جزیره علیه تدی مواجهیم و در سکانس‌های پایانی، حقیقتی دیگر همچون آواری روایت پیشین را سرنگون می‌‌کند، آن گاه که با ابطال پیش‌فرض‌های رخ داده، تدی را بیماری شیزوفرنی پنداشته و بی‌اساسی وقایع گذشته را محصول ذهن روان‌گسیخته‌اش می‌خوانیم. اما هنر فیلمساز در این است که با هوشمندی دست به عدم قطعیت نزد تماشاگر زده و دروازه‌های نسبیت را در رسیدن به مرزهای دوباره باز نگاه می‌دارد. از طرفی شکل‌گیری چنین رخدادهای موازی در راستای دیدگاه نظریه‌پردازانی است که وجود چند جهانی را در گذرگاه حرکتی انسان به اثبات رسانده‌اند. نظریه‌ای عجیب در نسبیت که تبدیل به الگویی در کیهان‌شناسی شده و براساس آن، انسان از مشاهده کامل جهان‌های پیرامون خود برخوردار نبوده و تنها یکی از واقعیات در حال وقوع را مشاهده می‌کند. برای مثال می‌تواند توپ فوتبال را ببیند که با ضربه‌ای به آسمان رسیده است اما شاید در جهانی موازی، این توپ در همان لحظه سقوط کرده باشد! کاراکتر «تدی» نیز در فیلم جزیره شاتر چنین احوالی را در روایت پیچیده و تو در توی فیلمنامه از سر می‌گذراند و چنان در دنیایی به هم پیوسته از رویا و حقیقت قرار گرفته که گاه مخاطب را به این فکر وا می‌دارد که به کدام یک می‌توان اطمینان کرد؟ ذهن مخدوش و به هم ریخته تدی در این اثر چنان در گذشته و حال در سفر است که قاتل‌هایی خیالی برای فرزندان و همسرش می‌آفریند. برای اینکه با گام‌های بیشتری در مسیر تحلیل جهان‌های موازی حرکت کنیم بهتر است با مفهوم زمان نیز آشنا شویم، همان که معیاری برای تعیین مدت وقوع یک رویداد یا نشان دادن هنگام بروز آن است. طبق نظریه نسبیت خاص اینشتین، زمان تابعی است از سرعت حرکت اجسام و فرضیه جهان‌های موازی نیز برای توجیه همین نگاه در سفر به آینده یا گذشته مطرح شده است. برای نمونه در چنین سیستمی، اگر فردی سفری به گذشته داشته باشد و شخصی را به قتل برساند سپس به زمان خود بازگردد، هیچ نشانه‌ای از این قتل مرموز در اسناد تاریخی جهان نمی‌توان یافت! فرضیه‌ای که جهان کنونی ما را در معرض آشفتگی قرار خواهد داد و مسائل توجیه‌ناپذیری را رقم می‌زند. حال اگر بخواهیم در این مجال از جدال میان فیزیک و متافیزیک دور شویم و نگاهی به پیچش روایت در فیلمنامه ماهرانه «لیتا کالوگریدیس» داشته باشیم، با فضاسازی ظریف و پازلی معماگونه مواجه می‌شویم که شخصیت‌ها در آن، موقعیت‌های دراماتیک ویژه‌ای داشته و ارتباطی مشخص نسبت به یکدیگر دارند. در این چینش موقعیت‌پردازانه، پرسوناژهایی چند لایه با مهارت در راستای هم حضور داشته تا بر این اساس هویت نقش خود را بازنمایی کنند. اگر چه ساخته‌های بسیاری در سال‌های اخیر به این فضای به هم ریخته ذهنی دامن زده و این نوع پرداخت معلق از سوی راوی نمی‌تواند منحصر به این اثر باشد اما ویژگی بارز «جزیره شاتر» که آن را از آثاری مشابه متمایز می‌کند، عدم توجه فیلمساز در به قطعیت رساندن برداشت‌ها نزد مخاطب است، به نحوی که سازنده ابایی ندارد شوکی انتهایی برای تماشاگر باقی گذارد تا با توجه به اینکه جنون تدی، گمانی نزدیک‌تر به یقین دارد اما باز هم بتوان راه به تفسیرهای دیگری در این پیمایش داشت و ذهن را مهیای تفسیری دوباره ساخت، همانطور که ژرار ژنت، منتقد ساختارگرای فرانسوی یادآوری می‌کند که مساله مهم، تلقی گزارشگر از رویداد خواهد بود و اصلا چه نیاز به درک بی‌گناهی یا مجرم بودن شخصی همچون تدی، وقتی که می‌توان با ابزار سینما به درونی‌ترین نگاه انسان و نمادهای پنهانکارانه‌ای از اخلاقیات در جامعه رسید.
بدیهی است آنچه در درک ماندگار یک اثر ارزش محسوب خواهد شد، نه رسیدن به نسخه‌ای آماده از رازمندی، بلکه لذت کشف عناصر و پدیده‌های بسیار فراخ هویت‌مندی است. از طرفی با توجه به رویکردهای معاصر در نقد، ما به دنبال پیدا کردن کنشگر محق نیستیم و در واقع پارادایم تفسیری، روشی متفاوت از اثبات‌گرایی است. در تحلیلی فوکویی از فیلم «جزیره شاتر» می‌توان به ردپای قدرت و ارتباط آن با دانش در گفتمان « تنبیه و مجازات» رسید. نگره‌ای که در فیلم «جزیره شاتر» در شمایل به زنجیر درآمده بیماران توسط دکتر کاولی (بن کینگزلی) و همکارانش در تیمارستان ایزوله شده «اشکلیف» در جزیره شاتر نمایان شده و با عناوینی همچون محافظت و تربیت روانی افراد، آنها را تحت سلطه‌ای دهشتناک قرار داده است. عملیات روانی در زندانی مخوف که زمانی به عنوان پادگان در جنگ‌های داخلی بوده است و حالا شکنجه‌گاهی برای سران قدرت شده تا انسان را همچون برده‌ای در جهت رسیدن به یافته‌هایی جدید قربانی کنند. همانطور که میشل فوکو به نمودهای قدرت در اجزای پراکنده جامعه می‌پردازد و در کتاب «مراقبت و تنبیه» تصریح می‌کند در نیمه اول قرن 18 میلادی، بدن به منزله آماج اصلی سرکوب کیفری مورد شکنجه و آزار قرار داشت و در اوایل قرن 19، روح جای بدن را در عصری مدرن گرفت و مقابله با مجرم شکل دیگری به خود یافت، به نگاهی دیگر می‌توان نهادهای قدرت در غرب را همچون مروجان نظمی تحمیلی برای تبدیل کردن انسان‌ها به موجوداتی مطیع و آرام دانست، همانطور که در یکی از سکانس‌های ابتدایی فیلم جزیره شاتر، دکتر کاولی با اشاره به یکی از تابلوهای به جا مانده از شکنجه در دوران گذشته، وعده مراقبت دیگری را برای بیماران در شرایط امروز می‌دهد؛ نوعی از درمان با دارو که کارکردی فراموش‌بخش برای یادآوری حقیقت خواهد داشت و در آن، ذهن و خاطره در دوردست‌ترین نقطه دسترسی قرار می‌گیرد. حکایتی که فوکو تعبیر به ساحتی تازه برای زیستن می‌کند؛ فضایی بدیع و شکلی تازه از تنهایی که آدمیان در این جزیره مخوف راهی برای بازگشت نمی‌یابند و باید در همین بهشت تحمیلی از سوی سردمداران قدرت به سر برند. فیلمساز با دکوپاژهایی هنرمندانه و طراحی میزانسنی همراستا با جهان درونی اثر به این زندان ناگزیر، حسی وهمناک می‌بخشد. توجه به سکانس ورود دوربین به فضای داخل تیمارستان و بازگشایی در‌ها و نگاه دلهره‌آمیزی که از سیمای نگهبانان به مخاطب نفوذ یافته و فضاسازی ماهرانه‌ای که به روایت جنون‌آمیز تدی، شکلی رازآلود می‌بخشد، از آن جمله است. ضرباهنگ زیستن در این مکان که همراه با دلهره از درک حقیقت است، با موسیقی کم‌حجم اما خوف‌انگیزی همراه شده تا انسجامی متناسب با ریتم درونی اثر بیابد. مارتین اسکورسیزی که همچنان در دوران پیری همچون مولفی جاه‌طلب به دنبال نوآوری و ارائه آثار متفاوتی است، در این اثر بحران هویت و نسبی بودن واقعیت را با زبانی سینمایی بر صفحه ظاهر می‌کند. از طرفی لوکیشن در فیلم «جزیره شاتر» در انتقال معنا و کنش تصویری به مخاطب تاثیری ارزنده داشته و همچون عاملی پس‌زمینه در ضمیر ناخودآگاه بیننده می‌نشیند. همچنین کنتراست تیره و ترکیب رنگ‌ها، هدایتگر اتمسفری بشدت رازآلود است.
فیلم در گره‌های ذهنی ایجاد شده به فضای فیلم‌های سوررئال دیوید لینچ شباهت می‌یابد؛ شکلی وهمناک از مواجهه آدمی با سرنوشت‌هایی به هم دوخته که در آن مرزهای خیال و واقعیت چنان مخدوش شده که قابل تفکیک نخواهد بود. اسکورسیزی در این تریلر روانشناختی به دنبال واکاوی ریشه‌های به جا مانده از جنگی ریشه‌دار در بطن وجودی آدم‌هایی همچون «تدی دانیلز» است و استفاده از بیماری پارانویا به شکلی خردمندانه در این مسیر قرار می‌گیرد تا ضمن پرداخت به اثری معماگونه و پرکشش به لایه‌های دیگری از روان آشفته سربازان بازگشته از جنگ قابل تعمیم باشد. فیلم در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی و در آتش جنگ سرد روایت می‌شود و «تدی» در مواجهه با دکتر نارینگ آلمانی که رئیس مجموعه حفاظت از مجنونان است به کابوس‌هایی از اردوگاه داخائو و کشتار نازی‌ها در ایالت بایرن دچار می‌شود. بیماری اختلال استرس با وجدان نقش یافته از جنگ و خونریزی تداخل می‌یابد تا زندانی درونی از بحرانی پنهان‌شده برای تدی بسازد. طعنه‌های فیلمساز از بازگشت مردمانی مجرم به بهشتی گمشده همچون شاتر در این فیلم با ظرافتی هنرمندانه همراه است. زندانی ساختگی با خیالی بازآفرین از سوی منجیان به ظاهر اخلاقی غرب در جهت مهار انسان‌ها که می‌تواند در جزیره‌ای واقعی از زندان «ریکرز» شکل یابد یا در فضایی متوهم با نام شاتر ایسلند؛ جایی که می‌توان فانوسی از مراقبت در آسمان بهروزی برافراشت و روی یکی از تابلوهای ورودی تیمارستانش با خیالی خوش نوشت: « ما را به خاطر بسپارید؛ برای اینکه ما زندگی کردیم، عشق ورزیدیم و خندیدیم».
 


Page Generated in 0/0059 sec