printlogo


کد خبر: 139126تاریخ: 1394/3/7 00:00
تقریر غایت‌گرایانه از علم دینی با تکیه بر اندیشه‌های استاد مطهری
نیاز جامعه اسلامی معیار علم نافع

علی‌اصغر خندان*: مقد مه
موضوع توحید یا شرک و زندگانی موحدانه یا مشرکانه، آنچنانکه از ابتدای خلقت بوده، کماکان مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین انتخاب فرد و جامعه‌ انسانی است. به عبارت دیگر، موضوع پذیرش یا عدم پذیرش وجود خداوند، مؤثرترین باور انسان است که تمام باورها، گرایش‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی او را تحت تأثیر قرار خواهد داد. به باور ما، اگر خداوند را اصل‌الاصول بدانیم، ‌از یک سو مبدأالمبادی بودن او آثار روشنی در عرصه‌های مختلف معرفتی خواهد داشت و می‌توانیم با شاخص «از اویی»، بسیاری از اندیشه‌های نظری نادرست را تشخیص دهیم و همچنین به اجتهاد و تولید دانش توحیدی بپردازیم. این منظر و رویکرد را «دیدگاه مبناگرایی در علم دینی» می‌‌نامیم که در این مقاله این جنبه از علم دینی مورد نظر ما نیست. ولی از سوی دیگر، مقصدالمقاصد بودن خدا نیز آثار خاص خود را در به کارگیری دانش خواهد داشت و در این مقاله نشان خواهیم داد چگونه می‌توانیم با شاخص «به سوی اویی»، جنبه‌ مهمی از علم دینی را محقق کنیم. این منظر و رویکرد را «دیدگاه غایت‌گرایی در علم دینی» می‌‌نامیم.
شاخص «به سوی اویی» و ارزش عبادت
معنای شاخص به سوی اویی که جنبه تکوینی دارد، این است که بدانیم «جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست. همه از خدایند و به سوی خدا بازگشت می‌نمایند». (مطهری، ج 2، ص 235) اما این جنبه‌ تکوینی، ابعاد و آثار تشریعی نیز دارد؛ به این ترتیب که می‌گوییم واقعیت تکاملی انسان و واقعیت تکاملی جهان، «به سوی اویی» است. (لذا) هر چه رو به آن سو ندارد،‌ باطل و ضد تکامل خلقت است. (مطهری، ج 2، ‌ص135) تجلی شاخص «به سوی اویی» در موضوع عبادت، خود را نشان می‌دهد. استاد مطهری با اشاره به اینکه عبادت و پرستش، صرفاً انجام مراسم تقدیس و تنزیه نیست، می‌گوید: «از نظر اسلام، پرستش منحصر به این مرتبه نیست. هر نوع جهت اتخاذ کردن،‌ ایده‌آل گرفتن و قبله‌ معنوی قرار دادن، پرستش است. آن کسی که هواهای نفسانی خود را جهتِ حرکت و ایده‌ آن و قبله‌ معنوی خود قرار بدهد، آنها را پرستش کرده است». (مطهری، ج 2، ص 104)
عدالت، دومین ارزش اصیل
در میان ارزش‌های مختلف، عدالت از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. یکی از اسماء الهی «عادل» است، چنانکه در فقرات 27 و 81 دعای جوشن کبیر آمده (قمی، 1373: ص 75 و 86) عدل الهی به معنای رعایت استحقاق‌‌ها و عدل انسانی به معنای رعایت حقوق دیگران است (مطهری، ج 1، ص 81-84) و در هر دو معنا، عدل در برابر ظلم قرار می‌گیرد که در آیات متعدد قرآن کریم از خداوند نفی شده است (نساء 40؛ یونس 44؛ روم 9 و...). حتی موضوع مدینه فاضله و جامعه آرمانی موعود جهانی با همین موضوع پیوند می‌خورد و تأکید شده که امام زمان (عج) زمین را آنچنانکه از ظلم و جور پر شده، از قسط و عدل پر خواهد کرد. یملا الارضَ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلِئَت جُوراً وَ ظُلماً. (کلینی، 1365، ص 338)
شاخص «به سوی اویی»، رابطه 2 ارزش عبادت و عدالت
با توجه به تصریح قرآن کریم، به نظر می‌رسد در اصل 2 هدف یادشده، اختلاف‌نظر زیادی وجود نداشته باشد اما در باب رابطه و تقدم و تأخّر آن دو اختلاف نظر وجود دارد. درباره‏ اینکه 2 هدف یادشده چه رابطه‌ای با هم دارند، 3 نظریه مطرح می‏شود:
 الف- این دو هدف در عرض هم و مستقل از یکدیگرند، یعنی پیامبران 2 هدف جداگانه داشته‏اند؛ سعادت اخروی و سعادت دنیوی.
ب- هدف اصلی، عدالت اجتماعی است و ایمان و عبادت مقدمه‏ لازم تحقق آن است.
پ- هدف اصلی ایمان و عبادت خداست و عدالت اجتماعی فقط مقدمه و وسیله‏ وصول به‌ این هدف است. ممکن است برای افراد ساده‏اندیش، نظریات فوق نزدیک به هم و قابل قبول باشند اما به نظر استاد مطهری و با مبنا قرار دادن شاخص «به سوی اویی»، هیچ‌یک از این سه نظریه صحیح نیست: نظریه‏ اول، شرک لایغفر است و نظریه‏ دوم، ماده‏پرستی! و برخلاف نظریه‏ سوم؛ عدالت اجتماعی و ارزش‏های اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمه‏ وصول به ارزش برتر خداپرستی هستند، خود فاقد ارزش نیستند و مانند معلومات کلاس اول برای کلاس دوم است، نه مانند کارنامه‏ کلاس اول برای نام‏نویسی در کلاس دوم، یعنی مقدمه پس از وصول به ذی‏مقدمه، کماکان با ارزش و ضروری است. (مطهری، ج2، 176)
شاخص «به سوی اویی» و جایگاه ارزش‏های ثانوی
پس از روشن شدن مصادیق ارزش‏های اصیل، باید جایگاه دیگر ارزش‏‌ها همچون حکومت، سیاست، اقتصاد و به تبع هنر، صنعت و... تعیین شود. روشن است با مبنا قرار دادن شاخص «به سوی اویی»، هیچ ارزشی در عرض خداوند قرار نخواهد گرفت بنابراین باید تمام ارزش‏های ثانوی را خادم، مقدمه یا وسیله‏ تحقق و حفظ ارزش اصیل عبادت و به تبع، ارزش عدالت دانست.  استاد مطهری در این زمینه می‏فرماید:
نسبت دیانت و سیاست، نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید با یکدیگر بپیوندند. فلسفه‏[وجود] پوست، حفظ مغز است، پوست از مغز نیرو می‏گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد البته مغز گزند می‏بیند و پوست خاصیتی ندارد. باید سوخته و ریخته شود. (مطهری، 1364: ص 32)
شاخص «به سوی اویی» و ارزش ابزاری و غیراصیل علم
عطف به نکته‏ قبل می‏توان دریافت از نظر اسلام و بر مبنای شاخص «به سوی اویی»، به جز مواردی که علم و معرفتی، شرط و لازمه‏ ایمان دینی باشد (مطهری، ج22، ص 727)، دیگر مصادیق علم (چه Science و چه knowledge) ارزش ابزاری و حکم مقدمه و وسیله‏ رسیدن به ارزش‏های دیگر را دارند، این حکم هم در باب علم به احکام و دستورات دینی (فقه) صادق است و هم در باب علوم تجربی.
سخن استاد مطهری در این باب چنین است: باید دید علم از نظر اسلام هدف است یا وسیله؟ بدون شک بعضی از علوم هدف است؛ مثل معارف ربوبی و خداشناسی و آنچه از شؤون خداشناسی شمرده می‏شود، مثل معارف مربوط به خودشناسی و معاد. از اینها که بگذریم سایر علوم وسیله‏اند، نه هدف. (مطهری، 1370: ص 263 – 264؛ مطهری، ج5، ص37، همچنین ج3، ص 192-193 و ج21، ص 327-329)
علم نافع، نه هر علمی
چنانکه می‏دانیم در تعالیم اسلامی، تعریف و تمجید و توصیه‏ فراوانی به علم و علم‏آموزی شده است و در اینکه در اسلام راجع به علم تأکید و توصیه‏ فراوانی شده، جای تردید نیست؛ به طوری که وجوب علم در اسلام نه مقید به متعلم یا معلم خاصی است و نه از لحاظ زمان و مکان، محدودیتی دارد. اما اینجا سوال مهمی پیش می‏آید و آن اینکه منظور اسلام از علم، کدام علم است؟
استاد مطهری در پاسخ به ‌این سوال می‏گوید:
اگر چه ظاهراً هر یک از حکما، متکلمین، محدثین، فقها، مفسرین یا علمای اخلاق، فقط علم خود (حکمت، کلام، حدیث، فقه و...) را به‌عنوان علم مورد نظر اسلام معرفی کرده‏اند اما نظر اسلام نه‌تنها خصوص هیچ یک از این علوم نیست بلکه حتی صرف علوم دینی هم نیست، زیرا در احادیث آمده که علم بیاموزید حتی از مشرکین و یا حتی با سفر به کشور چین و روشن است که علوم دینی نزد مشرکان وجود ندارد. دلیل دیگر عدم اعتراض ائمه‏ اطهار علیهم‌السلام نسبت به نهضت ترجمه و جریان ورود علوم به فرهنگ مسلمین است و دلیل سوم این است که قرآن، علم را به‏ طور کلی نور و جهل را ظلمت معرفی می‏کند و انسان‏ها را به تفکر در موضوعاتی دعوت می‏کند که نتیجه‏ آنها همین علوم تجربی است. (مطهری، 1370: صص 258 - 263 و ج22، ص 533) دلیل دیگری که می‏توان به نظر استاد مطهری افزود، این است که در روایات فراوانی به صورت مطلق از علم نافع سخن گفته شده است.  طبعاً اینجا سوال مهم دیگری خودنمایی می‏کند و آن اینکه بر فرض علم مورد نظر و توصیه‌شده توسط اسلام، علم نافع باشد، اما علم نافع چیست؟ و به عبارت دیگر معیار سودمندی علوم کدام است؟
احتیاج جامعه‏ اسلامی، معیار نافع بودن علم
 نافع بودن علم، مفهومی نسبی است، به‌ این معنی که ممکن است علمی برای یک فرد یا جامعه نافع باشد و برای فرد و جامعه‏ دیگر نه. همچنین ممکن است علمی در یک زمان نافع باشد و در زمان دیگر نه. انسان مسلمان، میزان نافع بودن علوم را با نگاه ارزشی اسلامی و متناسب با نیازهای خود و جامعه تعیین می‏کند. انسان مسلمان دردمند است و به دنبال درمان می‏گردد، لذا مهم‌ترین دغدغه‏ او جست‌وجو برای یافتن مرهم زخم‏های جامعه‏ اسلامی است. بسیاری از علوم سرگرمی بی‏دردان است. استاد مطهری در باب نافع بودن علم و معیار آن چنین می‏گوید: «علم نافع یعنی علمی که دانستن آن فایده و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد، یعنی آن اثر را اثر خوب و مفید بداند، آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و تشویق است. پس حسابش روشن است؛ باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر می‏داند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک می‏دهد و ندانستن آن سبب زمین خوردن آن منظور می‏گردد، آن علم را اسلام توصیه می‏کند و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام درباره‏ آن علم نظر خاصی ندارد و هر علم که تأثیر سوء دارد با آن مخالف است».‌ (مطهری، 1370: ص 259-260؛ 264-265)
بیان دیگر استاد مطهری چنین است: «فریضه‏ علم از هر جهت تابع میزان احتیاج جامعه است. یک روز بود که کشاورزی و صنایع مورد احتیاج و تجارت و سیاست، هیچ کدام علم و تحصیل لازم نداشت... اما امروز وضع دنیا عوض شده و احتیاجات جامعه عوض شده، هیچ‌یک از آن کارها به طرز مناسب با دنیای امروز و به شکلی که بتواند با قافله‏ زندگی هماهنگ بشود، بدون علم و تحصیل میسر نیست. حتی کشاورزی هم باید روی اصول علمی و فنی باشد...». (مطهری، 1368، ص 168-169)
در اینجا شایسته است اشاره‌ای هم داشته باشیم به تمثیل زیبای استاد مطهری و مقایسه‏ میان نیازهای علمی کشور با نیازهای اقتصادی: «انتشارات مذهبی، از نظر نظم، وضعیت نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته‏هایی که اساساً مضر و مایه‏ بی‏آبرویی است. آثار و نوشته‏های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست یعنی براساس محاسبه‏ احتیاجات و درجه‏بندی ضرورت‏ها صورت نگرفته است. هر کسی به سلیقه‏ خود آنچه را مفید می‏داند، می‏نویسد و منتشر می‏کند. بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم درباره‏ آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتاب‏هایی درباره‏ آنها نوشته شده است و پشت سر هم نوشته می‏شود. از این نظر مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه‏ اجتماعی ندارد. هر کسی به سلیقه‏ خود هر چه می‏خواهد تولید می‏کند  یا از خارج وارد می‏کند، بدون آنکه یک نیروی حسابگر آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را طبق احتیاجات ضروری کشور تحت کنترل درآورد. به عبارت دیگر همه چیز به دست تصادف سپرده شده است. بدیهی است در چنین وضعی برخی کالاها بیشتر از حد لزوم و تقاضا عرضه می‏شود و بی‌مصرف می‏ماند و برخی کالاها به هیچ‌وجه در بازار یافت نمی‏شود». (مطهری، ج1، صص 38-39)
توجه توأم به نیازهای فرد و جامعه
استاد شهید مرتضی مطهری با نقد 2 دیدگاه افراطی در باب اصالت فرد یا اصالت جامعه چنین می‏گوید: در رابطه‏ فرد و جامعه، نوعی امر بین‌الامرین حکمفرماست. قرآن کریم در عین اینکه برای جامعه، طبیعت و شخصیت و عینیت و نیرو و حیات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصیان قائل است، صریحاً فرد را از نظر امکان سرپیچی از فرمان جامعه، توانا می‏داند... تعلیمات قرآن یکسره براساس مسؤولیت است، مسؤولیت خود و مسؤولیت جامعه. (مطهری، ج2، ص350) بنابراین با توجه همزمان به نیازهای فرد و جامعه، نافع بودن علم را می‌توان در 2 بعد پاسخ به سوال‌های (عمدتاً) فردی و پاسخ به مساله‌های (عمدتاً) اجتماعی دنبال کرد. منظور از سوال، پرسشی است که پاسخ آن در منابع علمی موجود، قابل بازیابی است و مراد از مساله،‌ پرسشی است که پاسخ آن (یا مشکلی است که راه‌حل آن) در منابع علمی موجود قابل بازیابی نیست لذا نیازمند تحقیق و تولید علم جدید هستیم.
تقسیم نادرست علوم به دینی و غیردینی
می‏توان این اصل را نتیجه‏ اصول پیش‏گفته دانست که اگر هر علم مفید برای جامعه اسلامی،‌ علم دینی است، پس تقسیم متعارف علوم به دینی و غیردینی نادرست است. استاد مطهری در این زمینه می‏گوید:
«هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضه‏ دینی و علم دینی است... و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثواب‏هایی که در تحصیل علم گفته شده هست... لذا اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به 2 رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‏شوند، از اسلام بیگانه‏اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می‏کند هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه‏ اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم». (مطهری، 1368، صص 173 - 171) به‏رغم اینکه استاد در کتاب‏های آشنایی با علوم اسلامی به معرفی علوم منطق، فلسفه، کلام، عرفان، حکمت عملی، فقه و اصول فقه می‏پردازد، در عین حال تعریف مورد نظر از علوم اسلامی را تعریف سوم (علومی که مورد احتیاج جامعه است و تحصیل آن ولو به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است) می‏داند. (مطهری، ج5، صص37-35)
 رتبه‌بندی و تقسیم‏بندی علوم از منظر غایت‌گرایی
می‏دانیم که اسلام، تمام افعال مکلفین را با توجه به ضرورت یا ضرر آنها در قالب 5 دسته؛‏ واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام طبقه‏بندی می‏کند. از آنجا که امر تعلیم و تربیت به معنای عام آن هم از این قاعده مستثنا نیست، نتیجه می‏گیریم در تقسیم‏بندی اصلی علوم در مرحله‏ نخست باید به بُعد ارزشی علوم توجه کنیم (مطهری، 1370: صص 260-259).
 با توجه به دعای مأثور که اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع (قمی، 1373: ص 23) می‌توان چنین نتیجه گرفت که علم خنثی نداریم، زیرا اگر علمی نافع و سودمند نبود، باید از شرّ آن به خداوند پناه برد. لذا علم مباح نداریم و انواع تعلیم و تعلم به‌عنوان وظایف مکلفین بر 4 قسم خواهد بود. در باب ابعاد و شاخه‏های تقسیم فوق سخن فراوان است اما بحث خود را بر انواع تعلیم و تعلم واجب متمرکز می‏کنیم که می‌تواند 2 شاخه اصلی داشته باشد: واجب عینی (مانند کلیات اصول دین، فقه مبتلابه و...) و واجب کفایی.  علوم واجب‌التعلیم به وجوب کفایی را از جمله می‌توان به 2 شاخه علوم مربوط به دین و امور معنوی و علوم مربوط به دنیا و امور مادی تقسیم کرد که تقسیم علوم به انسانی و غیر علوم انسانی در همین قسم قرار می‌گیرد.
 نظام آموزش و پژوهش مطلوب از منظر غایت‌گرایی
گفتیم که نافع بودن علم را می‌توان در 2 بعدِ پاسخ به سوال‌های (عمدتاً) فردی و پاسخ به مساله‌های (عمدتاً) اجتماعی دنبال کرد. اکنون بر آن مبنا می‌توانیم این نکته مهم را اضافه کنیم که نظام آموزش موفق، نظامی است که سوال‌های مخاطب را شناسایی کرده یا سوال‌هایی هدفمند ایجاد کرده و به خوبی پاسخ دهد و نظام پژوهش موفق، نظامی است که مساله‌های جامعه را شناسایی کرده و به خوبی پاسخ دهد.
فواید غایت‌گرایی
 اگر چه استاد مطهری به فواید غایت‌گرایی اشاره نکرده اما با توجه به آثار خود ایشان می‏توان موارد زیر را برشمرد:
1- ترویج فرهنگ رفع نیاز جامعه‏ اسلامی در میان مسلمانان: یعنی به علت اینکه تمام علم متناسب با اهداف و احتیاجات جامعه‏ اسلامی دنبال می‏شود، معلم و متعلم در جریان امر تعلیم، خود را در حال اهتمام به امور مسلمانان حس می‏کنند و این فرهنگ برای جامعه‏ اسلامی برکات فراوانی به همراه خواهد داشت و حتی عاملی برای تقویت گرایش دینی تلقی می‌شود. (مطهری، ج 24، ص463)
2- تشخیص علومی که مورد نیاز نیست: توجه به تعریف غایی علم دینی، این پیام را دارد که موضوعات علوم اسلامی مطلوبیت بالذات ندارند و همان‏طور که استاد مطهری اشاره می‏کند، ممکن است علمی در شرایط و زمان خاص از اوجب واجبات باشد و در شرایط و زمان دیگر این طور نباشد. (مطهری، 1370: ص 265)
3- تشخیص موضوعاتی از یک علم که مورد نیاز یا مفید نیست: ممکن است کلیات یک علم مفید و مورد احتیاج باشد اما بخش یا بخش‌هایی از آن این‏طور نباشد. مثلاً استاد مطهری از سلسله کتاب‏های آشنایی با علوم اسلامی قبل از همه به علم منطق می‏پردازد اما در عین حال با برخورد گزینشی و به‏ خاطر عدم مفید بودن، صریحاً از مباحثی همچون حدود و تعریفات (حد تام و...) صرف‏نظر می‏کند. (مطهری، ج 5، صص 60-64)
4- اولویت‏بندی: پس از کنار گذاشتن علوم یا بخش‏هایی از علوم که مفید و مورد احتیاج نیست، باید علوم مفید متناسب با نیازهای جامعه اولویت‏بندی شوند و تقدم و تأخر رتبی آنها تعیین شود.
5- تدریس و تحصیل ناظر به نیازها: توجه به تعریف غایی از علوم اسلامی و ترویج فرهنگ توجه به نیازهای جامعه سبب می‏شود پس از گزینش و اولویت‏بندی، فرآیند تعلیم، جامعه و نیازهای آن را فراموش نکند بلکه همواره تنها هدف آن پاسخ به احتیاج‏های جامعه خواهد بود. (مطهری، ج24، ص 310) 6- ارزشگذاری براساس انگیزه عالمان و نه موضوع علوم: در فضای فکری موجود، ارزشگذاری براساس موضوع علوم است که مثلاً از نظر دینی، علومی مانند فقه و تفسیر و حدیث و... باارزش و علومی مانند پزشکی و فیزیک و شیمی، با ارزش خیلی کمتر و علوم یا فنونی مثل سینما و موسیقی و... بی‌ارزش و چه بسا ضدارزش تلقی می‌شوند اما نظام ارزشگذاری برخاسته از نگاه غایت‌گرایی چیز دیگری است. به چه مناسبت ما اشعار عشقی امروالقیس و اشعار خمری ابونواس را به‌عنوان تحصیل علوم دینی یاد می‌گیریم؟ البته برای اینکه ما را در فهم زبان قرآن کمک می‌کند. پس هر علمی که به حال اسلام و مسلمین نافع است و برای آنها لازم است، آن را باید از علوم دینی شمرد و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثواب‌هایی است که در تحصیل علم گفته شده و مشمول این حدیث است که «و ان الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم» (کلینی، 1365: ص 34) فرشتگان، زیر پای طالبان علم پر می‌نهند. اما اگر خلوص نیت در کار نباشد تحصیل هیچ علمی ولو یاد گرفتن آیات قرآن باشد اجر و ثوابی ندارد. (مطهری، 1368، صص 173 - 171)
 نتیجه‌گیری
راه‌حل دینی کردن علم براساس دیدگاه غایت‌گرایی روشن است: برای نیل به علم دینی باید به علم نافع پرداخت که در واقع، علم بومی است؛ علمی پاسخگو به سوال‌ها و مساله‌های جامعه؛‌ علمی که از یک سو سوال‌ها و مساله‌های بومی به آن و به نهادهای مربوط مانند حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و... عرضه می‌شود و سازوکاری برای این کار وجود دارد و از سوی دیگر دستاوردهای علمی این نهادها فاصله هر چه کمتری با اجرا در جامعه دارد. در این راستا مهم‌ترین پیشنهاد آن است که برای هر رشته از شاخه‌های علوم و مخصوصاً علوم انسانی، شاخص بهره‌وری تعریف شود. این شاخص که میزان مفید و نافع بودن هر رشته برای جامعه را می‌شناساند، در واقع میزان دینی بودن آن رشته یا شاخه از علم را نیز مطابق دیدگاه غایت‌گرایی تعیین می‌کند. بدین منظور باید به طراحی حوزه‌ها، محورهای زیر هر حوزه و شاخص‌های زیر هر محور در سنجش میزان دینی بودن هر یک از علوم پرداخت.
منبع: فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا
* استادیار دانشگاه امام صادق علیه‌السلام


Page Generated in 0/0073 sec