printlogo


کد خبر: 139162تاریخ: 1394/3/9 00:00
دولت بعد از کودتا، نام خود را «امید و توسعه» گذاشته بود!
مصدق، دشمن را بزک نمی‌کرد

محمدرضا  کردلو: بیش از 60 سال از ماجرای ملی شدن صنعت نفت می‌گذرد. از جان مصدق چه می‌خواهیم؟ چرا مصدق به تاریخ نپیوست؟
1- به تاریخ پرفراز و نشیب ایران که می‌نگریم از مزدک تا سربداران و از سرخ جامگان تا سفیدجامگان و در همین تاریخ معاصر نمونه‌های فراوانی از فهم بموقع منافع ملی می‌یابیم. مدتی پیش که سریال «جلال‌الدین» از تلویزیون پخش می‌شد به خاطر آنکه بخش مهمی از تاریخ ایران یعنی دوران پیش از حمله مغول را روایت می‌کرد آن را دنبال می‌کردم. در بخشی از روایت تاریخ در میانه تحویل دودستی خاک ایران به خصم توسط درباریان بی‌کفایت خوارزمشاه، جلال‌الدین پسر دیگر سلطان محمد که تا پای جان می‌ایستد و از ایران دفاع می‌کند در پاسخ به استدلال عقب‌نشینی از مرزها با تندی به سران کشور می‌گوید: «زمینی که به این آسانی به خصم خود می‌بخشید ملک طلق شما نیست. خاک ایران زمین است آنچه اینگونه از آن سخن می‌گویید. به خیال خام خود از دشت‌های نبرد به درون برج‌ها و باروها می‌خزید و صبر می‌کنید تا مغول خسته شود. کدام یک از شما در شهری بوده که دشمن پشت حصار آن اردو زده باشد؟ هان؟! هیچ به مردمی که در شهربندان گرفتار آمده‌اند اندیشیده‌اید؟! لشکرها به شهرها تفرقه کردن دور از عقل سلیم است. از دشمنی که با آن روبه‌رو نشده فرار کردن نشان از فرومایگی است». در آن جمع جلال‌الدین به تندروی و افراط متهم می‌شود. فرومایگی مردان دربار موجب می‌شود از مغول هراس کنند و اینگونه می‌شود که چنگیز ایران را ویران می‌کند.
2- نشانه‌های فراوان دیگری در تاریخ از دلیرمردی و ایستادن و تاکید روی منافع ملی وجود دارد که نه در حوصله این نوشتار است و نه موضوع اصلی بحث. موضوع اصلی بحث بی‌هیچ اشاره و حرف اضافه‌ای «مصدق» است. شخصیتی که در تاریخ سیاسی ایران ملی شدن نفت را به او نسبت می‌دهند. شخصیتی که هنوز پس از 60 سال ویژگی آن را دارد که حداقل برای آن برهه از تاریخ نمادی از «ملیت» و دفاع از «منافع ملی» باشد. تا قبل از مصدق هیچ گاه به آن معنا که در مشروطه آمده بود دموکراسی پیاده نشد. نام مصدق نمادی از تکالیفی است که پس از مشروطه باید اجرا می‌شد اما تا پیش از او هیچ دولت مردمی روی کار نیامد تا آن را اجرا کند. ائتلاف دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی در آخرین سال‌های دهه20 نهضت ملی شدن نفت را رقم زد. قدرت این ائتلاف در روزهای منتهی به ملی شدن صنعت نفت روز به روز در حال بیشتر شدن بود. شاه روزهای سختی را تجربه می‌کرد. در روزهای نخست وزیری مصدق، کاشانی رئیس مجلس شورای ملی بود. مصدق، نواب‌صفوی و کاشانی از چهره‌هایی بودند که در روزهای ملی شدن صنعت نفت تصاویرشان در میان جوانان دست به دست می‌شد. دولت مصدق در حمایت از توده‌های مردم کم نمی‌گذاشت. مصدق آزادی‌هایی را که شاه از حوزه و روحانیت سلب کرده بود به آنها بازگرداند. بعد از ماجرای سیدعلی‌اکبر برقعی و تجمع و توهین توده‌ای‌ها به روحانیت در هنگام بازگشت وی از اجلاس سوسیالیست‌ها در سوییس، دولت مصدق قانونی را در 18 اردیبهشت 31 تصویب کرد که براساس آن هرکس به شخص اول روحانیت توهین کند بدون شکایت ایشان هم به 3 ماه تا یک سال زندان محکوم می‌شود. طرفداران اصلی مصدق مردمی بودند که بیشتر گوش به حرف روحانیت می‌دادند. مصدق ملی مصدقی بود که «30 تیر» کفن‌پوشان به رهبری آیت‌الله کاشانی او را دوباره به نخست‌وزیری رساندند. مصطفی رحیمی، نویسنده سال‌های دور درباره مصدق می‌نویسد: او از طبقه اشراف‌زادگان برخاست اما به مقابله با اشرافیت پرداخت. این حرف بیراهی نبود. مصدق مقابل شاه که نماد و نمونه اشرافیت بود ایستاد. نخستین نخست‌وزیر مردمی بعد از مشروطه بود.
3- قوام علیه مصدق بود. سیاسی تاثیرگذاری که همیشه روی نیمکت بود تا یا نخست‌وزیر شود یا از شاه، پست و مقامی تازه بگیرد. چندوقت پیش در یکی از نشریات اقماری طرفدار دولت دیدم که در پرونده‌ای مطول تا می‌توانست از قوام‌السلطنه تعریف کرده بود. در چند شماره بعد این نشریه دیدم این بار در پرونده‌ای مطول از مصدق تعریف و تمجید کرده است. همانطور که پیش‌بینی می‌کردم در پرونده بعدی‌اش ظریف را با مصدق و در جاهایی با قوام تطبیق داده بود. می‌خواستم گوشی را بردارم و با سردبیری تماس بگیرم و توضیح بدهم که ایها‌الناس: «قوام علیه مصدق بود، مصدق مقابل قوام». 25 تیر 31 بود که مصدق به خاطر اینکه شاه وزارت جنگ را به او واگذار نکرد استعفا کرد. قوام بلافاصله جانشین او شد. شاه بی‌آنکه سراغ مصدق برود کوشش‌ها برای جلب رضایت آیت‌الله کاشانی را آغاز کرد. شاه ابتدا حسین علاء و سپس قوام، امینی و ارسنجانی را برای این کار مامور کرد. علی امینی در هر دو دولت مصدق و قوام حضور داشت و با آیت‌الله ‌کاشانی هم روابط خصمانه‌ای نداشت اما مرحوم کاشانی به او گفت که با وجود مصدق هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند نخست‌وزیر باشد. ارسنجانی حتی از سوی قوام پیشنهاد داد انتخاب 6 تن از اعضای کابینه قوام به نظر و انتخاب آیت‌الله کاشانی باشد. با شکست این طرح، قوام اعلامیه‌ای صادر کرد که آن قدر تند و گزنده بود که خود نیز از آن پشیمان و شگفت‌زده شد. در حالی که خطاب اصلی او کاشانی بود اعلام کرد: «به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد». مرام مصدق مرام جاه‌طلبی‌های قوام نبود. آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای نوشت: «اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد». آیت‌الله کاشانی نمایندگان مجلس را فرامی‌خواند و از آنها قول می‌گرفت به احمد قوام رای اعتماد ندهند. این اقدام به اندازه‌ای موثر بود که در بامداد 29 تیر 31، نزدیک 50 نفر از نمایندگان حاضر بودند که با نخست‌وزیری قوام مخالفت کنند. برای همین در نامه‌ای، نمایندگان مجلس، شاه را از عزم خود برای رویارویی با جریان سرکوب نهضت ملی مردم ایران آگاه کردند. در این نامه که افرادی چون بقایی، مکی، حائری‌زده، انگجی، اقبال و... آن را امضا کرده بودند، آمده بود: «ما نمایندگان ملت با توکل به خداوند و استفاده کامل از کلیه حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کرده‌ایم». 30 تیر شد. مردم کفن‌پوش به خیابان‌ها آمدند. شاه با تلفن عزل قوام را اعلام کرد و مصدق رفته، بازگشت.
4- مصدق در ماجرای نفت مصالحه نکرد. این را طرفداران پر و پا قرصش می‌گویند. یرواند آبراهامیان در گفت‌وگویی با «تاریخ ایرانی» پیرامون کتاب «کودتای ۱۹۵۳، سیا و ریشه‌های روابط معاصر ایران و آمریکا» که خودش به نگارش درآورده می‌گوید: «تحلیلی که من در کتاب مطرح کرده‌ام این است که اگر به مذاکرات واقعی که پشت درهای بسته انجام شد به دقت نگاه کنید و به آنچه در انظار عموم مطرح می‌شد بسنده نکنید، درخواهید یافت که بریتانیا با برخورداری از حمایت آمریکایی‌ها همواره بر این موضع پافشاری می‌کرد که ایران نباید حق نظارت بر صنایع نفت خود را داشته باشد. آنها در ظاهر از ملی شدن صنعت نفت پشتیبانی می‌کردند و در انظار عمومی خود را حامی ملی شدن نفت نشان می‌دادند اما هنگامی که قرار می‌شد توافقی روی میز قرار گیرد می‌خواستند صنعت نفت را تحت کنترل خود داشته باشند و دست ایران را کوتاه سازند. البته بریتانیا می‌خواست نظارت بر صنعت نفت را به شرکت نفت ایران و انگلیس (انگلوپرشن) بسپارد و از طرف دیگر آمریکا طرفدار ایجاد کنسرسیومی برای نظارت و کنترل بود. مشکل اصلی و بحران این بود که چه کسی اختیار نظارت بر صنعت نفت را به عهده دارد. در تمام زبان‌ها ملی شدن به معنی دارا بودن حق نظارت و کنترل است. از نگاه رسانه‌ها و عامه مردم، بریتانیا و آمریکا طرفدار ملی شدن صنعت نفت بودند. طبق قوانین بین‌المللی تمام کشور‌ها حق داشتند صنایع‌شان را ملی کنند و خود بریتانیا برخی از صنایع‌اش را ملی کرد، پس در پیشگاه عموم، آنها قادر نبودند مخالفت خود را علنی کنند. در عالم واقعیت آنها نمی‌خواستند کنترل صنعت نفت در دست ایران باشد. از نظر مصدق که در ملی کردن صنعت نفت مصمم بود، ملی شدن اینگونه تفسیر می‌شد که ایران نظارت کامل بر صنعت نفت را در اختیار گیرد و از حق حاکمیت بر آن برخوردار شود. او نمی‌توانست از این ایده دست بردارد و هیچ گزینه قابل قبولی برای دستیابی به توافق بر سر این موضوع پیش رویش نبود. بیشتر مورخان، حتی طرفداران دکتر مصدق فریب بیانیه‌های عمومی را خوردند. آنها متوجه نشدند که هرگز یک حق انتخاب واقعی که براساس آن بتوان به سازشی مناسب دست یافت به مصدق داده نشد. بنابراین من می‌گویم که عامل شکست مذاکرات، بریتانیا و آمریکا بودند که هرگز پیشنهاد مورد پسندی ارائه نکردند».
5- مصدق را هنوز چهره‌ای ملی می‌شناسند. مصدق گول رسانه‌های رسمی آمریکایی‌ها را نخورد و ملی شدن را هرجور که دوست داشت تفسیر نمی‌کرد. مصدق اگرچه اهل مذاکره بود اما مصمم بود نفت را ملی کند. دوران بعد از مصدق شاید شاهدی بر مظلومیت خواسته‌های مصدق باشد. بعد از مصدق بود که بریتانیا و آمریکا راضی از کودتا دوباره ده‌ها هزار مستشار به ایران فرستادند. بعد از کودتا بود که آمریکایی‌ها جسارت کردند و در آبادان مقابل پالایشگاه تابلویی نصب کردند با این عنوان که: «ورود سگ و ایرانی ممنوع»! حرف‌هایی که رزم‌آرا قبل از ملی شدن نفت می‌زد، تکرار شد. رزم‌آرا در مخالفت با ملی شدن صنعت نفت و شبیه استدلال‌های آبگوشت بزباش و قرمه سبزی گفته بود: «آقایان شما که یک کارخانه سیمان را هنوز نمی‌توانید با پرسنل خود اداره نمایید، شما که کارخانجات کشور را در نتیجه عدم قدرت فنی به‌صورت فعلی انداخته‌اید که ضرر می‌دهند، با کدام پرسنل و با کدام وسایل می‌خواهید نفت را شخصاً استخراج و ملی نمایید». تنها 70 روز بعد از کودتا و براندازی مصدق بود که سخنگوی
دولت – عمیدی- در مصاحبه مطبوعاتی گفت: «در این 70 روزی که از عمر دولت جدید می‌گذرد، به خوبی روشن گردید که ایران در بین دولت‌های خارجی احترام شایسته خود را به دست آورده است، چنانچه علاوه بر برقراری حسن رابطه با دولت آمریکا که منجر به استفاده از کمک‌های فوری و اقتصادی و برنامه اصل 4 ترومن و افزایش آن حتی در زمانی که کنگره آمریکا نیز تعطیل بود شده، دولت انگلیس نیز خودش دست دوستی به سوی دولت ایران دراز کرده است».
6- دولت جدید تبلیغ می‌کرد که دولت «امید و توسعه» است و با بهبود روابط با انگلیس و آمریکا همه مشکلات حل خواهد شد. روزنامه‌های دولت بعد از کودتا و براندازی مصدق مطالبی در دفاع از ورود آمریکایی‌ها به ایران منتشر می‌کردند. آنها با طرح این سوالات که «چرا از ۵۰ سال قبل به این طرف تولید در بسیاری از نقاط کشور تنزل یافته است؟»، «آیا باید املاک را به کشاورزان فروخت یا مالکیت را محدود کرد؟»، «54 هزار قریه و مزرعه کشور ما در چه حالی است؟» و مشابه آن در واقع نهضت را ترور می‌کردند. طی آن آماری توصیفی از دهات و شهرستان‌های مختلف ایران که همگی نیاز به پول و امکانات مالی زیادی برای توسعه داشتند نیز انتشار می‌دادند. کارکرد این گزارش‌ها این بود که عطش اجرای برنامه‏های نوسازی آمریکایی را بشدت زنده کرد. عطشی که فقط به دنبال فروش نفت و تاثیرات کوتاه‌مدت آن بر جامعه بود. همزمان روی کمک‌های آمریکا تبلیغات رسانه‌ای ویژه‌ای صورت می‌گرفت. به عنوان مثال عبدالله انتظام، برادر وزیر خارجه در مراسم تقدیم استوارنامه خود در نطقی گفت: «سیاست صلح‌جویانه(!) دولت آمریکا و کمک‌های جوانمردانه(!) آن دولت به کشورهایی که عزم دارند از تمامیت و استقلال خود دفاع کنند در ملت ایران اثرات عمیقی بخشیده…کمک مالی و فنی اخیر که «بلاعوض» به ایران اعطا شد«فصل جدیدی» در تاریخ روابط بین 2 کشور باز می‌کند. دولت ایران از این «جوانمردی بی‌ریب و ریا» موقعی که به آن احتیاج داشت سپاسگزار است!
7- مذاکرات هسته‌ای این روزها مجال را برای طرفداران تطبیق‌های رمانتیک فراهم آورده تا شخصیت‌های ملی را مصادره کنند. تاریخ ایران گواهی می‌دهد شعارهای دولت بعد از کودتا تبلیغ و بزک کردن آمریکایی‌ها بود نه مصدق که هرآینه به چشم یک خصم به آمریکا می‌نگریست. اگرچه تنها یکبار به آمریکا اعتماد کرد و همان یکبار آمریکایی‌ها برایش دسیسه کردند تا زمین بخورد. حال آنکه وقتی به آمریکا اعتماد کرد، مردمی هم نبود تا برایش «30 تیر» دیگری به پا کنند. مصدق به تنهایی عبرت است.


Page Generated in 0/0097 sec