محمد ایرانی: یمن کمبودهای بسیاری را احساس میکند اما سلاح از جمله این کمبودها نیست. براساس گزارش کارشناسان سازمان ملل که اوایل سال جاری میلادی منتشر شد، بین 40 تا 60 میلیون سلاح در این کشور وجود دارد که به هر یک از 26 میلیون نفری که در این کشور زندگی میکنند، 2 سلاح میرسد و این در حالی است که به گفته این کارشناسان درخواست برای نارنجک به قیمت 5 دلار، تفنگ 150 دلار و کلاشینکف یا همان
«ایکی 47» معروف هم به همان قیمت 150 دلار، 8 برابر افزایش یافته است.
سپهر سیاسی یمن بشدت پیچیده است و قواعدی خارج از عرف معمول و شناختهشده دارد، به نحوی که دشمنان پیشین، به متحدان وفادار تغییر ماهیت میدهند و دوستان پیشین کمر همت به قتل یکدیگر میبندند. با این حال این اوضاع غیرعادی به این معنا نیست که جنگ در یمن که سعودیها با حملات هوایی در 26 مارس/ 6 فروردین، به راه انداختند، برای مابقی جهان موضوعیت ندارد. همین بس که اوضاع به هم ریخته در این کشور، زمینهساز حملاتی با استانداردهای القاعده شود؛ نظیر آنچه در قبال نشریه شارلیابدو در پاریس روی داد.
در واقع فروپاشی یمن و تبدیل آن به کشوری که جنگ و خونریزی، وضعیتی پایدار محسوب میشود باعث به راه افتادن موجی از مردم گریزان و خسته از جنگ به سوی اروپای غربی و دیگر کشورها برای یافتن مأوایی خواهد شد. این امر استهزاآمیز خواهد بود که رهبران اروپایی تظاهر کنند درباره «تروریسم» (شما بخوانید ابزار توجیه لشکرکشیها و سلطه بر کشورها به بهانه دموکراسیخواهی و جامعه مدنی) یا غرق شدن پناهجویان در دریای مدیترانه اقدامی میکنند هنگامی که جنگهایی چون یمن را نادیده میگیرند که ریشه بروز چنین حوادثی است. یمن در حال حاضر حوزه نفوذ خاندان سعودی و شیخنشینهای خلیج فارس است که هر بلایی که خواستهاند بر سر این کشور فقیر آوردهاند و آمریکا نیز پشتیبان قاطع فجایع رویداده از سوی متحدان عرب خود بوده است. واقعیت آنچه در حال روی دادن است، با روشی که این واقعیت ارائه میشود، تفاوت بسیاری دارد. سعودیها مدعی هستند در حال سرکوب مبارزان حوثی هستند که یمن را به تصرف خود درآوردهاند و هدفشان از تجاوز به خاک یمن بازگرداندن رئیسجمهور مشروع(!) این کشور است. حال چطور رئیسجمهور دستنشانده، مستعفی و فراری یمن، مشروع میشود و برای بازگرداندن وی باید بیگناهان به خاک و خون کشیده شوند، صرفا از ذهن شاهزادگان بیمنطق سعودی بروز میکند و جالب آنکه در این میان جمهوری اسلامی ایران متهم میشود از مبارزان حوثی دفاع میکند. در واقع اقدام مبارزان حوثی در به کنترل درآوردن بخشهای اعظم یمن نه تنها هیچ ارتباطی با ایران ندارد بلکه بیشتر به سیاستهای سرکوبگرایانهای بازمیگردد که طی دهههای گذشته حاکمان یمن تحت امر خاندان سعود و حمایتهای واشنگتن اعمال کرده و شیعیان این کشور را از عادیترین حقوق خود محروم کرده بودند.
پیوستن شماری از متحدان علی عبداللهصالح، رئیسجمهوری پیشین به جنبش حوثیها باعث شد مبارزان حوثی که مواضعشان در شمال کشور قرار دارد، سپتامبر گذشته بدون کمترین مقاومتی صنعا را به کنترل خود درآورند و این در حالی است که کارشناسان سازمان ملل تصریح میکنند پایتخت «از سوی حدود 100 هزار نیروی گارد ریاست جمهوری و نیروهای ذخیره تحت حفاظت بود که اکثریت آنها به رئیسجمهوری پیشین وفادارند». در واقع حملات هوایی سعودی بیش از آنکه به تضعیف مبارزان حوثی منجر شود، خسارات جدی به واحدهای ارتش یمن که به صالح وفادار بودند وارد کرد. مبارزان حوثی، بسیار باتجربه هستند، تواناییها و مهارتهای نظامی آنها برای گریز از حملات هوایی در گذشته نیز به یاری آنها آمده بود. (بین سالهای 2004 و 2010 که صالح در اوج قدرت و متحد نزدیک عربستان محسوب میشد، دست به 6 حمله گسترده علیه حوثیها زد که مبارزان حوثی با کمترین آسیب از مهلکه گریختند.) حملات هوایی سعودیها برای سرکوب مبارزان حوثی که سلاحهای نسبتا سبک در اختیار دارند، از کارآیی چندانی برخوردار نیست، چرا که واحدهای آنها به سرعت قابلیت جابهجایی از نقطهای به نقطه دیگر را دارند و به راحتی میتوانند در استانهای جنوب صنعا پخش شده و موضع بگیرند.
مشکل راهبرد نظامی سعودیها مشابه اکثر طرحهای نظامی است. ژنرال «هلموت فون مولتک» رئیس ستاد مشترک ارتش آلمان جملهای دارد مبنی بر اینکه «در جنگ هیچ طرحی پس از رویارویی با دشمن، دیگر جواب نمیدهد».
سعودیها به بهانه اینکه ممکن است حوثیها در طولانیمدت بتوانند کنترل دیگر مناطق را به دست گرفته و بر کشور مسلط شوند، حملات به این کشور را آغاز کردند اما مداخله سعودیها بیش از آنکه آنها را به هدفشان برساند دقیقا در تضاد با راهبرد آنها عمل کرد، چرا که بافت منطقهای، قومی و حزبی یمن به نحوی است که اساسا هیچ جناحی بهتنهایی نمیتواند قدرت را در این کشور بهدست گیرد و جنبش حوثیها نیز بهدنبال سیطره بر قدرت نبود بلکه بر تشکیل یک دولت وحدت ملی و مشارکت همه گروههای قومی، مذهبی و سیاسی در روند سیاسی این کشور تاکید داشته و دارد اما ریاض با حملات هوایی خود به یمن ـ که در داخل این کشور و میان کشورهای سنی، اینگونه توجیه شد که برای جلوگیری از نفوذ ایران و گسترش تفکر شیعی روی داده است ـ عملا دچار اشتباه محاسباتی فاحشی شد، چرا که کشته شدن بیگناهان در این حملات که در میان آنها اتباع سنی نیز دیده میشدند، جامعه سنی یمن را از عربستان رویگردان کرد و تحرکات حوثیهای شیعهزیدی برای مبارزه با دشمن خارجی، مورد حمایت مردم و جناحهای سیاسی و مذهبی سنی این کشور قرار گرفت.
در عین حال قبولاندن این امر به مردم یمن که ایران به دنبال گسترش سیطره خود در این کشور بوده نیز توجیهپذیر نیست، چرا که ایران از جمله نخستین کشورهایی بود که خواستار توقف هرچه سریعتر تجاوز سعودی به یمن شده و آمادگی خود را برای کمک به هر روندی که به صلح و توقف حملات منجر شود، اعلام کرد ضمن آنکه کمکهای بشردوستانهای را نیز به این کشور ارسال کرد که از ورود آن ممانعت شد ضمن آنکه تجاوز به خاک یک کشور و از بین بردن ساختارهای زیربنایی که به وقوع فاجعه انسانی در آن کشور منجر شود، به این بهانه واهی که کشور دیگری بهدنبال توسعه نفوذ خود در آن است، با هیچ عقلانیتی قابل قبول به نظر نمیرسد.
برای حاکمان سعودی بویژه صدامک ـ محمدبن سلمان، فرزند خاماندیش پادشاه سعودی ـ اثبات این ادعاهای بزرگنماییشده برای مردم یمن که سعودی در پی بازگشت صلح و ثبات به این کشور است، بسیار دشوار خواهد بود. یمنیها نمیتوانند بپذیرند کشورشان قربانی این توهم سعودیها شده که ایران به دنبال افزایش نفوذ خود بوده است. ضمن آنکه آنها تاکید دارند جامعهشان به طور سنتی هیچگاه براساس مذهب دستهبندی نشده و شیعیان زیدی که یکسوم جمعیت را تشکیل میدهند و دوسوم جمعیت که سنی هستند، قرنها در صلح و آرامش در کنار یکدیگر زیستهاند اما در صورتی که آلسعود همچنان به طبل تفرقه بین شیعه و سنی بکوبد و زمینهساز تقابل منطقهای بین شیعه و سنی شود، این تعادل به هم خواهد خورد که دود آن قطعا به چشم شاهزادگان جوان و بیمنطق سعودی خواهد رفت که هماکنون نیز در داخل با جامعهای روبهرو هستند که با دیدگاههای حاکمان خود دچار زاویه شدهاند و این وضعیت ژلهای، اوضاع داخلی عربستان را که مترصد جرقهای برای شعلهور شدن است، بیش از پیش متزلزل کرده است.
تداوم این وضعیت، گروه القاعده در شبهجزیره عرب را در وضعیتی قرار خواهد داد که بیشترین بهره را از میلیتاریزه شدن سیاست در یمن خواهد برد، چرا که میتواند خود را به عنوان نیروی پیشرو جامعه سنی به تصویر کشد که مبارزانش تحت فشار از سوی یک ارتش کلاسیک نیستند. نزاع سنی- شیعی مانند آنچه در عراق و سوریه و افغانستان قابل اشاره است جز برادرکشی که طی آن مسلمانان به جان یکدیگر افتند، نتیجهای بهدنبال نخواهد داشت و این تحولی است که بشدت مطلوب صهیونیسم جهانی و متحدان آن است.
عربستان و شیخنشینان خلیج فارس درباره یمن نگران هستند، چرا که آنجا را حیاط خلوت خود میبینند اما دلیل موجهی برای نگرانی مابقی جهان نیز وجود دارد، چرا که یمن نیز به خیل کشورهایی چون عراق، سوریه، افغانستان، لیبی، سومالی و دیگر مناطقی خواهد پیوست که در آن جنگسالاران در وضعیت هرج و مرج، حاکمان مطلق و بیچون و چرا هستند. در چنین اوضاعی است که هر کسی برای نجات جان خود با هر وسیلهای – خودرو، قایق و هواپیما- فرار را بر قرار ترجیح خواهد داد.
راهی شدن قایقهای مملو از آوارگان یمنی که از طریق دریای مدیترانه راهی اروپا میشوند، فاجعه را نیز با خود وارد اروپا خواهد کرد و اروپایی که در حال حاضر نیز با مشکلات اقتصادی و اجتماعی گستردهای دست و پنجه نرم میکند، در برابر تحمل فاجعه انسانی ناشی از ورود آوارگان یمنی تاب نخواهد آورد. به هر حال سعودیها اجازه ورود مایحتاج ضروری نظیر آب آشامیدنی و غذا را به خاک یمن نمیدهند و مردم جنگزده یمن چارهای جز فرار به مناطق دیگر ندارند. باید دید اروپاییان شیکپوش حاضرند غذای خود را با آوارگان یک کشور جنگزده تقسیم کنند یا خیر. سرریز شدن فاجعه انسانی یمن به کشورهای اروپایی پیامدهای غیرقابل پیشبینیای بهدنبال خواهد داشت. حادثه تروریستی پاریس را به یاد آورید!