printlogo


کد خبر: 139226تاریخ: 1394/3/9 00:00
گفت‌وگوی «وطن‌امروز» با «شموس کوک» تحلیلگر آمریکایی
ممکن است توافق هسته‌ای توسط رئیس‌جمهور بعدی آمریکا زیر پا گذاشته شود

رضوان بیاتی: انتشار سند امنیت ملی آمریکا در سال 2015 از سوی اوباما، باعث ایجاد سوالات بسیاری در ذهن تحلیلگران سیاسی و نظامی و اقتصادی در منطقه‌ و جهان شد. اوباما که با چند سال تأخیر، این سند را منتشر کرد، به «بردباری راهبردی» از سوی این کشور اشاره می‌کند و آمریکا را از پذیرفتن «تعهدات بیش از حد» برحذر می‌دارد. راهبردی که اوباما به دنبال آن است، تقویت پیمان‌های امنیتی و منطقه‌‌ای برای مهار ایران، چین و روسیه است. این سند، چین را تهدیدی برای منافع آمریکا در منطقه آسیا و اقیانوسیه عنوان می‌کند و راهبرد آمریکا را دیپلماسی و تقویت موضع متحدان منطقه‌‌ای‌اش می‌داند. درباره این سند،
«وطن امروز» با «شَموس کوک» (Shamus Cooke)، فعال سیاسی و اجتماعی و نویسنده آمریکایی به گفت‌وگو پرداخت. وی می‌گوید: «هنگامی که آمریکا مورد تهدید مستقیم قرار بگیرد، از توان محدودی برای واکنش برخوردار است». علاوه بر این، وی تأکید می‌کند جنگ نیابتی از راهبردهای اصلی آمریکا برای مقابله با بشار اسد بوده است. وی به‌طور غیرمستقیم اوباما را مسؤول مرگ هزاران سوری و آوارگی میلیون‌ها نفر می‌داند. او همچنین به جنگ‌طلبی‌های آمریکا اشاره‌ و تصریح می‌کند رسانه‌های آمریکا به برخی نکات مهم و برجسته راهبرد آمریکا طی چند سال گذشته و سال‌های پیش‌رو نپرداخته‌اند. فعال سیاسی آمریکایی در اظهارنظری به ساختار بی‌ثبات آمریکا اشاره می‌کند و توافق احتمالی اوباما با ایران را احتمالاً محدود به دوران ریاست‌ جمهوری وی می‌داند. جالب اینکه با نامه 3 ماه پیش جمهوریخواهان تا حد زیادی نظرات این نویسنده آمریکایی مبنی بر بی‌ثباتی و شکاف در ساختار سیاسی آمریکا و نیز عهدشکنی احتمالی رئیس‌جمهور آتی، تایید می‌شود (مصاحبه حاضر، یک ماه پیش از نامه جنجالی 47 سناتور آمریکایی صورت پذیرفته است).
***
 آقای کوک! به نظر شما، نکات مهم و برجسته سند راهبردی امنیت ملی آمریکا در سال 2015 کدامند؟ ماهیت تهدیدها علیه منافع آمریکا، از زمان آخرین گزارش امنیت ملی در سال 2010 چگونه تغییر کرده است؟
باید بگویم این سند راهبردی ضرورتاً و به طور ویژه، تهدیدها را مورد بررسی قرار نمی‌دهد بلکه به راهبردهای متفاوت می‌پردازد و بر بسط و بازتاب قدرت داخلی و خارجی آمریکا متمرکز است. سندهای راهبردی سال‌‌های 2010 و 2015 در تمرکز ویژه بر بسط قدرت و رهبری آمریکا در جهان، مشابه یکدیگرند. تفاوت سطحی فقط ناشی از تفاوت تمرکز بر مناطق مهم و راهبردی است که طی سال‌های اخیر منشأ درگیری بوده‌اند، مناطقی مانند سوریه و اوکراین. تمرکز بنیادین و راهبرد اصلی هر دو سند، تا حد زیادی شبیه یکدیگر است. این سند نشان‌دهنده رویکرد اوباما به بهره‌گیری از قدرت آمریکا به طرز «هوشمندانه‌تر» و «هماهنگ‌تر» از دوران جورج بوش پسر، رئیس‌جمهور سابق آمریکاست. اما با این حال این راهبرد اوباما منجر به تحقق وعده‌های داده‌شده در این اسناد نشده است، چرا که شرایط حاضر در سوریه و اوکراین موید این مساله است که هنگامی که آمریکا به طور مستقیم مورد چالش قرار بگیرد، قدرتش محدود است. صاحبان قدرت در آمریکا این امر را رویه‌ای خطرناک می‌دانند. نکات مهم و برجسته چندی در سند امنیت ملی سال 2015 وجود دارد که از سوی رسانه‌‌های آمریکایی به آنها پرداخته نشده است. برای نمونه، رئیس‌جمهور آمریکا به طور واضحی در جنگ علیه داعش، دولت سوریه را بخشی از اهداف نظامی مورد نظر آمریکا به‌شمار می‌آورد. عبارت زیر از سند، این مساله را روشن‌تر می‌کند: «.... ما با شرکای‌مان در حال همکاری هستیم تا نیروهای میانه‌رو مخالف دولت سوریه را آموزش دهیم و تجهیز کنیم تا از این طریق این نیروها را برای مقابله با تروریست‌ها و رژیم بشار اسد، تقویت کنیم». یکی دیگر از نکات مهم پنهان در این راهبرد، چگونگی همکاری آمریکا با متحدان منطقه‌ای‌اش و بهره‌گیری از آنها در جهت «مهار» قدرت کشورهایی مانند ایران، روسیه و چین است. راهبرد، ساده و روشن است: ایالات متحده آمریکا از کشورهایی چون اوکراین و فیلیپین بهره می‌گیرد تا درباره کشورهای قدرتمند و بزرگ منطقه‌‌شان- درباره روسیه از طریق اوکراین، و درباره چین به واسطه فیلیپین- دست به اقدامات ستیزه‌جویانه بزنند. چین و روسیه به‌عنوان قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای به‌راحتی با اقدامات مقابله‌جویانه کشوری کوچک تحریک می‌شوند، درست همانگونه که کشوری کوچک چون کوبا از طریق مقابله با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا، نفوذ و قدرت آمریکا در منطقه را تضعیف می‌کرد. نحوه اعمال این راهبرد آمریکا در سند امنیت ملی، بدین‌گونه تشریح شده است: «به منظور انجام و پیشبرد اقدامات بازدارنده در برابر کنش‌های تهاجمی و تحریکات گروه‌های شبه‌دولتی، دیپلماسی و رهبری آمریکا به پشتیبانی ارتشی قوی، ضروری و واجب است. علاوه بر این، برای تأکید بر تعهدات امنیتی‌ در قبال متحدان و شرکای‌مان، تقویت توانایی‌های آنها برای مقابله با قلدری‌ها و نیز تحمیل هزینه بر کسانی ‌که به تهدید همسایگانشان می‌پردازند و هنجارهای بنیادین بین‌المللی را نقض می‌کنند همچنین پیشبرد اقدامات ما از طریق راهبردها و اتحادهای منطقه‌ای، دیپلماسی ابزاری لازم و ضروری است».
 چه چیزی سبب می‌شود اوباما درباره «تعهدات بیش از حد» این کشور، هشدار بدهد؟ آیا این بدین معنی است که رهبران کنونی آمریکا در مقایسه با دوران بوش، واقع‌‌گرا‌تر شده‌اند؟
واژه «تعهدات بیش از حد» می‌تواند معانی بسیاری را در بر داشته باشد و درباره مسائل امنیتی، نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک صدق کند. معنای نظامی آن واضح است: ارتش آمریکا سربازان زیادی دارد که در چندین جبهه می‌جنگند و همین امر فشار زیادی را بر ارتش این کشور تحمیل می‌کند، در حالی که اشغال و برقراری «ثبات» پس از جنگ، نیازمند سرمایه‌گذاری‌های نظامی بلندمدت است.اقدامات ماجراجویانه بیش از حد در خارج از مرزها، می‌تواند منجر به «تعهدات بیش از حد» آمریکا شود. متحدان آمریکا تنها در صورتی از سیاست‌های آمریکا دنباله‌روی می‌کنند که این کشور در رسیدن به اهداف سیاست خارجی‌اش موفق باشد. برای نمونه، جنگ داخلی در سوریه، برای دولت اوباما تعهدات دیپلماتیک بیش از حد را موجب شده است، چرا که وی از تعدادی از متحدانش خواسته است از طریق جنگ نیابتی به سرنگونی بشار اسد کمک کنند. متحدان خاورمیانه‌‌ای آمریکا، بی‌تاب و ناآرامند چرا که به آنها مجوز انجام اقدامات نامحدود و گسترده در جنگ سوریه داده شده است. اوباما به آنها گشودن «سریع» جبهه‌ای ضد اسد را وعده داد، اما حملات هوایی وعده داده‌شده او در سال 2013 هرگز عملی نشد و همین امر منجر به اجرای طرح خلع سلاح شیمیایی سوریه و پیروزی دیپلماتیک برای روسیه و پوتین شد. در نتیجه، به واسطه عملی نشدن وعده اوباما در مداخله مستقیم نظامی در سوریه، اسرائیل و عربستان، رنجیده و عصبانی شدند.
  نظر شما درباره اهمیت و ماهیت سند راهبردی امنیت ملی آمریکا چیست؟ این سوال از آن جهت کلیدی و مهم به نظر می‌رسد که مقامات آمریکایی در سند 2010 در پیش‌بینی روند تحولات خاورمیانه که به بروز ناآرامی‌ها در کشورهای خاورمیانه منجر شد یا حتی تقابل میان روسیه و غرب در اوکراین، ناکام بودند. تا چه حد مقامات آمریکایی در تشخیص مسائل عمده سیاسی و تهدیدات علیه منافع این کشور، دوراندیش و آینده‌نگر هستند؟
باید بگویم سیاست [و تحولات سیاسی] امری است مدام در حال تغییر؛ در حالی که بخش کوچکی از آن قابل پیش‌بینی است. سند راهبرد امنیت ملی، ابزاری است برای کمک به شناخت اولویت‌های آمریکا در بسط و گسترش قدرتش به منظور تعیین پیامد اقداماتش در مناطق مختلف جهان که «منافع ملی آمریکا» در آنجاست. برای نمونه، چین برای منافع و تسلط آمریکا بر منطقه آسیا و اقیانوسیه، «تهدید» به شمار می‌رود، از این رو سند راهبرد امنیت ملی، استراتژی زیر را برای محدود کردن قدرت و نفوذ چین پیشنهاد می‌کند: «ما در حال تقویت و تجدید اتحادها و روابط‌مان با ژاپن، کره‌جنوبی، استرالیا و فیلیپین هستیم؛ و نیز به منظور اطمینان یافتن از توانشان در واکنش به چالش‌های منطقه‌‌ای و جهانی، تعاملات‌مان را با این کشورها و میان آنها افزایش خواهیم داد. ما متعهد به تقویت نهادهایی چون «آسه‌آن»، و «سازمان همکاری‌ اقتصادی آسیا و اقیانوسیه» هستیم تا بدین طریق با بهره‌گیری از اصول و هنجارهای مشترک حاکم، جهت پیشبرد اقدامی جمعی در واکنش به چالش‌های مشترک و نیز برای اطمینان از حل اختلافات و مناقشه‌ها از مسیر صلح‌جویانه، اقدام کنیم».
این سند نقش «متحدان بزرگ» آمریکا چون هند را که آمریکا در مهار قدرت‌های عمده منطقه‌ای به آنها تکیه خواهد کرد نیز، برجسته می‌کند. راهبرد بهره‌گیری از متحدان، درباره کشورهای کوچک که همانند پیاده‌نظام در صفحه شطرنج سیاست عمل می‌کنند نیز صدق می‌کند. برای نمونه، سند به نقش متحدان خرد و کوچک می‌پردازد و درباره نقش آنها می‌گوید: «راهبرد آمریکا به طور خاص بر عمیق‌تر کردن همکاری‌ها و اتحادهایی که در جنوب شرق آسیا با کشورهایی چون ویتنام، اندونزی و مالزی صورت می‌پذیرد، متمرکز است. ما به تعهدات خودمان در قبال کره‌جنوبی، ژاپن، فیلیپین و تایلند، پایبند خواهیم بود».
  سال‌ها پس از حملات 11 سپتامبر، «سوزان رایس» تأکید می‌کند امروز - در سال 2015 - آمریکا با تهدیدات «موجودیتی» مواجه نیست. اظهارات وی تا چه حد مبتنی و منطبق بر واقعیات است؟ از دید شما، در درازمدت، مهم‌ترین تهدیدات علیه منافع و امنیت آمریکا چیست؟
عملاً هیچ تهدید نظامی علیه ایالات متحده آمریکا وجود ندارد. هیچ کشوری در جهان نیست که از قابلیت تهدید مستقیم آمریکا، برخوردار باشد. علاوه بر این، هیچ کشور دیگری به اندازه آمریکا، جنگ‌طلب و در حال ستیز نبوده است، اگر چه اسرائیل، به واسطه اقدامات نظامی‌اش، به این جایگاه آمریکا نزدیک شده است. درست به همین دلیل است که سند «راهبردی» به اِعمال قدرت نظامی و سیاسی آمریکا در گوشه و کنار جهان می‌پردازد، و نه به دفاع از کشور در برابر «تهدیدات» امنیتی موجود.
 برداشت شما از واژه «بردباری استراتژیک» که اوباما در سند 2015 به آن اشاره کرده، چیست؟ آیا این می‌تواند بدان معنا باشد که آمریکا فاقد توان راهبردی برای مقابله با تهدیدات امنیتی است؟ برای نمونه، در مساله سوریه، اوباما بشدت از سوی جمهوریخواهان مورد انتقاد قرار گرفت که در این زمینه منفعلانه عمل کرده است. سوال دیگر اینکه پیامدهای این «بردباری راهبردی» اوباما، چه خواهد بود؟ آیا این امر منجر به قدرت گرفتن و جسورتر شدن رقیبان آمریکا نخواهد شد؟
درباره عبارت «بردباری راهبردی»، می‌توان میلیون‌ها برداشت داشت. اوباما اساساً از این عبارت بهره ‌می‌گیرد تا خودش را در مخالفت با نگرش‌ها و سیاست‌های اعمال‌شده در زمان بوش پسر نشان دهد؛ سیاست‌هایی چون اقدامات واکنشی و تهاجمی. اوباما به دنبال آن است که هدفمند و «سنجیده» عمل کند. در عمل، این «بردباری راهبردی» منجر به ویرانی سوریه شده است؛ چرا که به جای درگیری مستقیم نظامی، در جنگ داخلی سوریه اوباما با «بردباری» و برنامه عمل کرده و در پی اجرای راهبرد جنگ نیابتی درازمدت‌ بوده که همین امر به آوارگی میلیون‌ها سوری و کشته شدن هزاران نفر، انجامیده است. راهبرد اوباما درباره سوریه، از سوی منتقدان داخلی‌اش و جمهوریخواهان «تندرو» بشدت مورد انتقاد قرار گرفته است؛ منتقدانی که بدون در نظر داشتن اکثریت افکار عمومی که مخالف جنگ‌افروزی است، همواره به دنبال جنگ‌طلبی هستند. اما با این حال، راهبرد اوباما در قبال تحولات لیبی که منجر به سقوط حکومت معمر قذافی شد، پاسخی محکم به منتقدان داخلی‌اش بود؛ چرا که وی توانست با بهره‌گیری از ناتو، اهدافش را در لیبی پیش ببرد و قذافی را سرنگون کند، بدون آنکه از سربازان نیروی زمینی آمریکا استفاده کند. این «موفقیت» جایگاه و اعتبار وی را در میان نخبگان سیاسی و نظامی آمریکا برجسته‌تر کرد.
 رسیدن به توافق با ایران در مساله هسته‌ای تا چه میزان برای منافع بلندمدت آمریکا حیاتی و مهم است؟ آیا ایران و آمریکا قادر خواهند بود پیش از پایان ماه ژوئن به توافق برسند؟ پیامد و تأثیر توافق احتمالی بر مسائل ژئواستراتژیک غرب آسیا چه خواهد بود؟
صحبت کردن درباره اینکه اوباما تا چه میزان متعهد به رسیدن به توافقی با ایران است، دشوار است. 2 متحد عمده آمریکا در منطقه، اسرائیل و عربستان سعودی نگران توافق احتمالی و مشتاق دیدن «سرنگونی رژیم» کنونی تهران هستند. تا همین جای کار هم، به واسطه مذاکرات با ایران، آمریکا متحدان خاورمیانه‌ای‌اش را آزرده‌خاطر کرده است و معلوم هم نیست وی برای بازترسیم نقشه خاورمیانه، تا کجا پیش خواهد رفت. براساس پیش‌فرض‌های حاکم بر سیاست داخلی آمریکا، ممکن است توافق با ایران به نفع آمریکا نباشد، چرا که آشفتگی و اختلال در شبکه دیرین و دیرپای متحدان اسرائیلی و عربستانی آمریکا هزینه‌های گزاف مالی و نظامی را بر حلقه نخبگان و صاحبان قدرت در آمریکا تحمیل خواهد کرد؛ به علاوه، این امر، هزینه‌های بلند‌مدت در سرمایه‌گذاری‌های دیپلماتیک و ارتباطات تجاری میان آمریکا و متحدان خاورمیانه‌ای‌اش را به دنبال خواهد داشت. به احتمال بسیار زیاد، آشتی با ایران، برای بخش عمده‌ای از متنفذان آمریکایی، هزینه‌های بسیار زیادی خواهد داشت، به نظر می‌رسد «ریسک» تغییرات در فهرست متحدان منطقه‌ای آمریکا و شامل شدن ایران در آن، برای بسیاری از صاحبان قدرت در آمریکا، سرمایه‌گذاری بدی باشد.
از همین رو، حتی با وجود توافق احتمالی درباره مساله هسته‌ای ایران، تفاهم و آشتی بنیادین میان آمریکا و ایران، غیرمحتمل است (توافقی که ممکن است به آسانی از سوی رئیس‌جمهور بعدی آمریکا، زیر پا گذاشته شود). در حال حاضر، ساختار سیاسی آمریکا بسیار ناپایدار و غیرقابل پیش‌بینی است.
به این فکر کنید که آیا ممکن است اوباما با ایران، درباره بحران سوریه به نقطه‌نظر مشترکی برسد. اوباما از ایران خواهد خواست سوریه را رها کند، امری که به معنای دست کشیدن از متحد نظامی و اقتصادی مهم ایران، خواهد بود و هدیه دادن [دودستی تحویل دادن] این متحد راهبردی‌ به رقبای منطقه‌ای‌اش یعنی عربستان، ترکیه و اسرائیل! دولت‌هایی که بر سر غنائم و گنج‌های منابع طبیعی، بازارهای مالی و دارایی‌های سوریه، به جنگ پرداخته‌اند.
در نهایت ایران متوجه خواهد شد آشتی با آمریکا، منجر به کاهش ستیز‌ها و دشمنی‌های دائمی عربستان و اسرائیل در قبال ایران نخواهد شد که فقط و فقط ایران را دشمن اقتصادی و نظامی خودشان می‌بینند؛ اینها قدرت‌های منطقه‌ای هستند و منطقه برای رقابت این قدرت‌ها کوچک است.


Page Generated in 0/0075 sec