رضا جهانشاهی: فضای سیاسی و اجتماعی ایران حدفاصل 28 مرداد تا 16 آذر 32 نیازمند درک درست و دقیقی است تا از پس آن نتیجهای منطقی برای چرایی خروش دانشجویان در 16 آذر و پرپر شدن 3 دانشجوی دانشگاه تهران به دست آید.
کودتای 28 مرداد که تا 25 سال بعد و تا شکلگیری انقلاب اسلامی از سوی شاه و وابستگان رسانهایاش بهعنوان یک «قیام ملی و خودجوش» تعبیر و تحلیل میشد، هیچگاه از سوی مردم و رسانههای غیررسمی به این تعبیر پذیرفته نشد، هرچند شاه در هر 28 مرداد به خاطر بازگشت به سلطنت جشنی بزرگ تدارک میدید.
مردم 28 مرداد 32 را با پسوند و پیشوند «کودتا» و «آمریکا» میشناختند. مردم هیچگاه تئوریهای روزنامهای مبنی بر کمونیستی بودن دولت ملی مصدق را نپذیرفتند و همواره شاه در نظرشان «دیکتاتور»ی میآمد که «مصدق» ملی را کنار زده است. روایت رسمی شاه از 28 مرداد ادامه داشت تا در آستانه انقلاب، «روزولت» و «وودهاس»، «داستان کودتا» را نوشتند و توضیح دادند چطور با همکاری شعبان بیمخ، شاه را به ایران بازگرداندند. کتابی که الهامبخش دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا در سال 58 شد. دانشجویان نمیتوانستند به آن مساله حساس نباشند، چون آنها از دخالت آمریکا و نحوه سرنگونی مصدق آگاهی کامل داشتند. اسنادی که 50 سال بعد توسط «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه کلینتون رونمایی شد، شاهدی بر مدعای دخالت مستقیم آمریکا بود. آلبرایت در یک سخنرانی رسمی اینگونه اعتراف کرد: «در سال 1953 میلادی آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخستوزیر ایران محمد مصدق داشت. دولت معتقد بود اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه است. ولی آن کودتا آشکارا باعث پسرفت مسیر تکاملی سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امورشان ناراحتند. به علاوه در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند... دولتی که مخالفان خود را بیرحمانه سرکوب کرد. دستور کودتا از طرف چرچیل و آیزنهاور صادر شد».
5 آبان 32 روز تولد شاه زیر بیرق حکومت نظامی در سراسر کشور جشن گرفته شد. روزنامهها وضع را عادی جلوه میدادند اما وضع عادی نبود. دانشجویان هر روز در مسیر با تانکهای حکومت نظامی مواجه میشدند؛ تانکهایی که مطمئن بودند برای تامین امنیت آنان رژه نمیروند.
همزمان «نیکسون» سفر دورهای و طولانیمدت به آسیا را با 2 هدف عمده حفظ جریان نفت به سمت غرب و مککارتیسم و مقابله با شوروی آغاز کرده بود. سفارت انگلیس که سال قبل به خاطر توطئه علیه ملی شدن نفت توسط مصدق بسته شده بود، توسط «عبدالله امیرانتظام» وزیر امور خارجه در آستانه گشایش بود.
مجلس سنا هم با معرفی اعضای انتصابی شاه آغاز به کار کرده بود. محاکمه مصدق هم آغاز شده بود. پس از تعیین وکلا و تهیه مقدمات، اولین جلسه دادگاه نظامی محمد مصدق و سرتیپ ریاحی 12 آبان برگزار و طی 4 ساعت، تنها 30 صفحه از پرونده اتهامی قرائت شد. محاکمه مصدق که از این تاریخ به طور پیوسته جریان مییابد در روزنامهها چاپ میشود. در طول محاکمه، اعتراضاتی در شهر و حوالی دانشگاه تهران صورت میگیرد که بشدت سرکوب میشود. در طول محاکمه در شهر و خصوصا حوالی دانشگاه تهران تظاهرات مختصری صورت میگیرد که نظامیان افراد را متفرق و محرکین را دستگیر میکنند. تعدادی از مردم نیز بر اثر تیراندازی زخمی میشوند. مصدق اگرچه صلاحیت دادگاه نظامی را زیر سوال میبرد اما نتیجهای نمیگیرد چون به نقل خود مصدق وکیل و قاضی و دادستان همه آدمهای شاه بودند؛ آدمهای آمریکا و انگلیس، چرا که دعوا را دعوای سلطنت و مصدق نشان میدادند تا دعوای نفت که مردم برایش خونها داده بودند فراموش شود. دعوا بر سر انرژی چاههای نفتی بود که صنعت غرب هر روز به آن تشنهتر میشد.
براساس اعلام وزارت دربار در 5 آذر، نیکسون و همراهانش 18 تا 21 آذر به تهران میآمدند تا مهمان محمدرضا پهلوی باشند. پس از اعلام این خبر سفارت آمریکا در بیانیهای اعلام کرد: «مسافرت نیکسون به ایران ارتباطی با مساله نفت ندارد.»
دولت زاهدی در همان روز از تجدید مناسبات ایران و انگلیس خبر داد و بیانیه مشترکی که منتشر خواهد شد. آیزنهاور نیز اعلام کرد برای رفع اختلافات ایران و انگلیس اقداماتی را به عمل خواهم آورد. بالاخره تجدید روابط ایران و انگلیس اعلام شد و شاهنشاه و ملکه انگلیس اعلامیه مشترکی صادر کردند. سخنگوی وزیر خارجه انگلیس در مصاحبهای اعلام کرد پس از استقرار روابط سیاسی و مبادله سفرا بین 2 دولت، کارشناسان ایران و انگلیس راجع به مساله نفت وارد مذاکره خواهند شد. مساله نفت؟! مسالهای که قرار نبود نیکسون به خاطر آن به ایران سفر کند(!) دولت انگلیس بازی را برده بود، چون زاهدی خواستار حل مساله نفت شده بود. نیکسون 16 آذر پس از 2 روز اقامت در کابل وارد کراچی شد. هندرسن سفیر آمریکا در ایران و برتون سفیر آمریکا در انگلیس در کراچی با نیکسون ملاقات کردند. هندرسن اعلام کرد تنها برنامه نیکسون در ایران را تقدیم معاون رئیسجمهور کرده است اما روشن بود حضور همزمان سفرای آمریکا در انگلیس و ایران در شهر کراچی برای هماهنگیهای لازم در حل مساله نفت بود.
به نظر شما سرمقاله روزنامه اطلاعات روز 16 آذر چه بود؟ روزی که 3 دانشجوی دانشگاه تهران در اعتراض به حمایتهای آمریکا از دولت کودتا در مقابل دانشکده فنی جان دادند. روزنامه اطلاعات سرمقاله خود را با تیتر «آینده نفت؟» منتشر کرده بود. روزنامه اطلاعات که با سیاستهای دولت زاهدی همسویی داشت در سرمقاله 16 آذر خود با تیتر «آینده نفت؟» نوشت: «بزرگترین مشکل فعلی نفت راهاندازی پالایشگاه آبادان و اخذ درآمدهای آن برای دولت است»(!)
پیشتر روزنامهای خارجی نوشته بود: نفت ایران از حیث هزینه بهرهبرداری ارزانترین نفت دنیاست.
محمدرضا از دانشگاه میترسید و این مساله را مطرح میکرد که چرا باید در دانشگاهی که پدرم ساخته به من اعتراض شود. به خاطر همین از دانشجویان خوف داشت و در دانشگاه حاضر نمیشد. اساتید و دانشجویان از گروههای مختلف طبیعتا موافق دولت کودتا نبودند. کودتاچیان اگرچه برخی از آنها را تهدید کرده بودند اما بسیاری از اساتید و دانشجویان از حکومت نظامی ترسی نداشتند، چرا که به حضور هر روزه آنها در دانشگاه با تانک و اسلحه عادت کرده بودند. سفر نیکسون و هیات همراهش به تهران فرصت مناسبی برای نشان دادن عمق انزجار دانشجویان از آمریکای حامی کودتا بود. اعتراضات بالا گرفت. دانشجویان با همراهی مردم تدارک راهپیمایی و تظاهرات گستردهای در 14 آذر را دادند. دانشجویان از این فرصت استفاده کردند و در کلاسها و جمعهای دانشجویی به طرح مباحث مربوط به سفر نیکسون و برقراری روابط با انگلیس میپرداختند. ناآرامی محوطه نظامی دانشگاه تهران را فراگرفته بود و دولت کودتا شرایط را برای خود سخت میدید. دولت برای اینکه اعتراضات به 17 آذر یعنی روز حضور نیکسون در دانشگاه تهران، سخنرانی و دریافت دکترای افتخاری وی نکشد، برای جلوگیری از اعتراضات بعدی دانشگاه را به محاصره کامل نظامی درآورد.
صبح 16 آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. پوران شریعترضوی 16 آذر 32 را اینطور روایت میکند: روز 16 آذر 2 دانشجو، از پشت پنجره کلاس برای چند سرباز شکلک درمیآورند و آنها را مسخره میکنند. وقتی سربازان برای بردن دانشجویان وارد کلاس میشوند، استاد شمس ملکآرا مقاومت میکند و جریان را به اطلاع ریاست دانشکده میرساند. مهندس خلیلی، ریاست دانشکده اجازه ورود به سربازان نمیدهد و دکتر رحیم عبادی، معاونت دانشکده را موظف میکند در صورت ورود سربازان به کلاس، زنگ دانشکده به نشانه اعتراض نواخته شود. این اتفاق میافتد و زنگ اعتراض در تمام دانشکده شنیده میشود، دانشجویان در راهروهای دانشکده به یکدیگر میرسند و شعار «مصدق پیروز است/ شاه پفیوز است»، بلندتر از هر فریاد دیگری شنیده میشود. شعاری که مجوز تیراندازی به سربازان میدهد و 3 شهید و دهها مجروح در راهروهای دانشکده فنی بر جای میگذارد. آذر شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا در همان راهروی دانشکده جان میدهند و احمد قندچی ساعاتی بعدتر و در بیمارستان: «آذر به ضرب یک گلوله در قلب و فرو رفتن سرنیزه در پای راست، شهید میشود».
از اینجا به بعد را همه میدانند. دانشکده خونین فنی شسته میشود. همه چیز آرام میگیرد. دولت نظامی کودتا در دانشگاه نظامی به معاون رئیسجمهور کشور حامی کودتا دکترای افتخاری حقوق میدهد. در روزی که دانشگاه تعطیل بود و نفت و دولت هیچ کدام دیگر ملی نبودند، چون شاه آمریکایی شده بود.