printlogo


کد خبر: 139348تاریخ: 1394/3/11 00:00
بررسی فیلم «سلما» ساخته آوا داورنای
تلاشی نافرجام در پروژه شبیه‌سازی!

مرتضی اسماعیل‌دوست: فیلم «سلما» درامی تاریخی بر مبنای مبارزات مارتین لوترکینگ، رهبر سیاهپوستان جنبش حقوق مدنی در آمریکاست. این فیلم با بهره‌گیری دقیق از وقایع  رخ داده از اول ژانویه سال 1965 در شهر سلمای آلاباما تا راهپیمایی پیروزمندانه در مونتگومری، به دنبال رسیدن به وجهی مستندگونه بوده و نشانه‌هایی همچون ارجاع وقایع از طریق زیرنویس، کم کردن حجم تنالیته رنگ و طراحی چهره‌ای نزدیک به قهرمان حقیقی داستان در همین راستاست اما در این میان، فیلمساز مهم‌ترین وجه برخورداری از روایتی تاریخی را که موجب همذات‌پنداری مخاطب می‌شود، نادیده می‌گیرد. عنصر شخصیت‌پردازی در طراحی نگره لوترکینگ، حلقه‌ای مفقوده در رسیدن به یک اثر شناسنامه‌دار بوده و به‌رغم ظاهرسازی مناسب در چهره و بازی ارزنده دیوید اویلو در این نقش نمی‌توانیم از احوال درونی و نظرگاه معرفتی این رهبر باپتیست‌گرا که فرقه‌ای نزدیک به سکولارها دارد، باخبر شویم. کشیشی که مطابق نظرگاه اعتقادی‌اش باید از هرگونه آمیختگی دین و سیاست به دور باشد اما بارها در فیلم جلساتی گفت‌وگومحور با لیندون جانسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا برگزار می‌کند! یا اینکه در سکانسی بی‌هویت چشم به مضروب شدن هواخواهان دارد و در سکانسی دیگر بدون دلیلی منطقی، راهپیمایان را از کنار پل ادموند پتوس به عقب‌نشینی می‌خواند! اما انتخاب این اثر مخدوش از کارگردانی ناشناخته چون «آوا داورنای» که تجربه‌ای اندک در فیلمسازی داشته و فیلم‌های گذشته خود را با بودجه‌ای ناچیز از پس‌انداز شخصی ساخته بود، در میان نامزدهای بهترین فیلم اسکار سال پیش علامت سوالی بزرگ همانند سال‌های پیش از این ایجاد خواهد کرد؛ فیلمی که عمدتا محصور به درگیری پلیس با معترضان بوده و بدون هیچ‌گونه پیش‌زمینه از سیر حوادث و عدم نزدیکی به چرایی این شکنجه‌ها تنها می‌خواهد گذر به پایانی باشکوه از گشایشی تاریخی داشته باشد و با تصاویری از آرشیو خاطرات، حسی متاثر‌کننده برای بیننده بیافریند.  اگر از زاویه‌ای مماس با مفاهیم نهفته به فیلم «سلما» و ساخته‌هایی از این دست که به دنبال ترویج نگره‌ای اصلاح‌طلبانه و امیدبخش یا کمرنگ کردن شرایط نابسامان امروز هستند، بنگریم حتما «سلما» ی ساخته شده از فیلمسازی رنگین‌پوست را می‌توان هم‌ردیف آثاری چون «آرگو»، «12 سال بردگی» و «تک تیرانداز آمریکایی» در لیست برترین‌های اسکار قرار داد! چرا که گزینش‌های فوق نه در راستای ساختاری سینمایی بلکه به دلیل همراستایی با تفکر هدفمندی از سیاست‌های تزریق شده در رگ‌های هالیوود بوده که به دنبال تعمیم‌بخشی رخدادهای تاریخی در سیری دامنه‌دار یا همدردی تصنعی با طیفی آسیب‌دیده از بی‌عدالتی است و آثار رنگارنگ کارخانه تولیدی هالیوود می‌تواند از بستر رخدادی بشدت اثربخش در دورانی برجسته از جنبش حقوق مدنی، پنجره‌ای به امروز آمریکا باز کرده تا در کنار همه نابرابری‌های بجا مانده در بافت واقعیت، منظره‌ای از آزادبخشی را پیش چشم دیدگان بگشاید! و اینها مقدمه‌ای است بر سناریوی تزویرگرایانه سران غرب؛ روزی که دست در دست بازماندگان در سالروز این واقعه در هفتم مارس به راهیپمایی می‌پردازند و باراک همچون بازیگری زیرک درست در جایی قرار می‌گیرد که 50 سال پیش از این مارتین لوترکینگ در صف اول تظاهرکنندگان برای کسب عدالت حضور داشت! و البته در همین معرکه دغل‌بازانه، جوانکی هم با چسباندن عکس‌های اوباما و لوترکینگ در کنار هم، در پایین عکس یکی عنوان «من رویایی دارم» و در دیگری «من آن رویا هستم» را نمایش می‌دهد و این سوءاستفاده‌های برنامه‌ریزی شده از اذهان عمومی با استفاده از موتور محرکه رسانه‌هایی همسو رخ می‌دهد.  فیلم «سلما» مبتنی بر کشمکش‌های سیاسی لوترکینگ با سیاستمداران آمریکایی بوده، اما فاقد نگره‌ای دراماتیک از مفهومی پیش‌برنده است. این در صورتی است که در این نوع از آثار، شخصیت‌پردازی در دل رویداد محوری حاصل می‌شود و پیگیری رخدادها در بزنگاه‌هایی پیش‌بینی شده از سوی فیلمساز رنگ تعلیق برای مخاطب می‌یابد. اما در این فیلم اسکاری همه چیز در هاله‌ای از پروسه همسان‌نمایی از رهبرانی سیاسی دنبال می‌شود. زنجیره‌ای از اقدامات که از دوران قبل از انتخابات حزب دموکرات تاکنون برای قهرمان‌سازی منجی رنگین‌پوست آمریکا ادامه دارد و پروژه ساخت فیلم «سلما»، تصویری‌ترین اقدام در این راستاست که با مشارکت گروهی از شناخته شده‌ترین تهیه‌کنندگان هالیوود از جمله برد پیت (صاحب کمپانی فیلم پلن بی)، اپرا وینفری (صاحب مؤسسه هارپو) و کریستین کالسون (تهیه‌کننده فیلم میلیونر زاغه‌نشین) به وقوع پیوست و با مطرح شدن در اسکار و گلدن گلوب راهی هموار برای این تئوری جادو‌پردازانه سران غرب مهیا شد تا با نمایش معرکه‌ای پر هیاهو، قهرمانی خیالی از دل دورانی 50 ساله بیافرینند و این پروژه همچنان با اکران رایگان در سالن سلما والتون شهر سلما و با نمایش‌های بسیار در مدارس آمریکا ادامه داشته تا از ورای حادثه «یکشنبه خونین» به یک شبیه‌سازی تاریخی دست بزنند؛ ساخت یک منجی عاریه‌ای که پوستی همسان با لوترکینگ داشته و سخنرانی‌هایی به تقلید از «رویایی دارم» را شکل می‌دهد تا این صحنه‌های مضحکانه از واقعیت، سرپوشی بر تنش‌های سیاسی و موج اعتراضات بجا مانده از نابرابری‌های نژادی و فشارهای اقتصادی مردم آمریکا باشد و لباسی قهرمانانه بر دوش چهل‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا بدوزد! متقارن‌سازی از کاراکترهایی در فاصله نیم‌قرن که نه در شخصیت بلکه در رخدادی همسان از بی‌عدالتی‌های تاریخی می‌توان نقطه‌ای مشترک از وقایع آنها یافت.  پر بیراه نیست که این تابلوی جعلی بر دیوار کاخ سیاه از سیاست و سینما، سینی واحد بجوید، چرا که اگر سری به آرشیو ذهنی خودزده و به مراسم تحلیف مجدد اوباما سفر کنیم، نمایی از 2 انجیل در کنار دست رئیس‌جمهور آمریکا خواهیم دید که یکی انجیل آبراهام لینکلن بوده و دیگری برای مارتین لوترکینگ است! این طراحی ناموزون در حالی صورت می‌گیرد که در دوران همین نقش‌آفرین هزار رنگ همچنان شاهد تحقیر و تبعیض سیاهپوستان آمریکایی هستیم و جهان هنوز در تب واقعه دردناک آگوست سال گذشته در شهر فرگوسن ایالت میسوری می‌سوزد که چگونه مایکل براون، نوجوان سیاهپوست 18 ساله با ضربات گلوله دارن ویلسون، افسر سفیدپوست آمریکایی کشته شد و در کمال تعجب، هیأت منصفه این شهر، پلیس قاتل را براحتی تبرئه کرد! و این نمونه‌ای از ادامه روایت‌هایی ملتهبانه از وضعیت نژادپرستی در آمریکاست؛ مساله‌ای که به طور علنی در مصاحبه‌های بازیگران فیلم «سلما» هم شنیده شده و تصدیقی بر ادامه بی‌عدالتی‌ها در بطن تاریخ از گذشته تا به امروز است، از جمله تسا تامپسون، یکی از بازیگران فیلم «سلما» در این باره چنین می‌گوید: «وقتی برای اولین بار صحنه‌هایی از فیلم را دیدم، به فرگوسن فکر کردم.» اما اوباما همچنان با سخنرانی‌هایی آتشین، سرپوشی بر این اقدامات می‌نهد و با ژستی خیرخواهانه با حادثه‌دیدگان ابراز همدردی می‌کند تا سیمایی صلح‌طلبانه از خود بروز دهد.  اگر چه اعتراضات سیاهپوستان در همه این‌ سال‌ها رهبران و سردمدارانی همچون مالکوم ایکس و رزا پارکس را به خود دیده است و آثار مکتوب و تصویری بسیاری در سندیت‌بخشی به این نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی رویت شده است، اما براساس مطالعات رخ داده شکاف میان سفیدپوستان و رنگین‌پوستان از زمان سخنرانی کینگ تاکنون تغییر چندانی نکرده است. مارتین لوترکینگ با همه خوش‌بینی از بابت رفع بی‌عدالتی‌های نژادی با ترور انجام شده در سال 1968 بدرقه به جهانی دیگر شد تا امروز طراحان چهره‌پرداز هالیوود شمایلی دوباره از وی را در چهره‌ای منفور چون اوباما بازسازی کنند و شادمانه با ترانه‌ای از «جوان بائز» در آن راهپیمایی تاریخی همراه شوند و بخوانند «ما پیروز می‌شویم!»، اما جام جهان‌نمای حقیقت تصویری متمایز از این صحنه‌سازی‌ها را پیش چشم مخاطب می‌گشاید، جایی که تصاویری دلخراش از فقر و
مرگ و رسوایی است!


Page Generated in 0/0061 sec