printlogo


کد خبر: 140155تاریخ: 1394/3/26 00:00
برسد به دست برادر دریادل غواص

محمدصادق علیزاده: سرچ می‌کنم عبارت «غواصان دست‌بسته» را توی گوگل؛ چیزی در حدود 639 هزار نتیجه جا خوش می‌کند در بالای صفحه موتور جست‌وجوگر! می‌روم توی فکر. خدا رحمت کند دکتر سیدحسن حسینی را که اگر آن 2 بیت معروفش نبود معلوم نبود باید چه می‌کردیم در چنین موقعیت‌هایی! کلمات از دیواره‌های ذهنم بالا می‎آیند و چرخ می‌خورند و به سخره می‌گیرند همه ششصد و اندی هزار نتیجه گوگل را:
«کس چون تو طریق پاک‌‎بازی نگرفت
با زخم، نشان سر فرازی نگرفت
زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت...»
برادر غواص! چقدر حقیر است این عبارت «دست‌بسته» را گذاشتن جلوی اسم کسانی که حیثیت مرگ را به بازی گرفته‌اند! چقدر حقیر است این عبارت را همنشین کردن با کسانی که به تعبیر آن عزیز، مرگ را میرانده‌اند! اصلا بسته یا باز بودن چه محلی از اعراب دارد برای تویی که زیر معرکه پر هیب کربلای 4 حاضر نشدی ترک کنی تنگه احدی را که به تو و رفقایت سپرده بودند. دستور عقب‎نشینی هم حتی زمانی آمد که دیگر برای خیلی‌ها‌تان دیر شده بود! بگذار در بسته بودن دست‌های تو مرثیه‌ها بسرایند و طرح‌های گرافیکی اتود بزنند و ناله‌های جانسوز سر دهند! بگذار حس نوع‌دوستی خیلی‌ها را با همین چیزها قلقلک بدهند ولی من که می‌دانم دستان تو بازتر از هر زمان دیگری است!
من که می‌دانم تو و رفقایت در همه این سال‌ها مامور بوده‌اید! در کربلای 4 مامور به ماندن؛ در همه این سال‌های بعد از 598 مامور به گمنامی و سکوت در دشت‌های لم‌یزرع شلمچه و شرق بصره و حالا هم مامور به رخ عیان کردن و پنجه از نقاب خاک کشیدن که اگر این مامور به تکلیف بودن نبود، حالا حالاها بازنمی‌گشتید! اصلا همه زندگی‌ تو و رفقایت خلاصه شده در همین مامور به تکلیف بودن که این روزها، این خود کم‌حوصله و بی‌حال ما را کلافه می‌کند!
برادر خط‌شکن غواص! بازگشت‌ شما پیش و بیش از آنکه برای ما مراسمی آیینی در رنگ و لعاب تشییع باشد، مایه دلگرمی‌ است! مایه دلگرمی است در این روزها که دل‌نگران به انتظار روزهای از راه نیامده ایستاده‌ایم! بگویی نگویی، پشت‌مان همیشه گرم بوده که در همه این سال‌ها هر وقت قافیه برای‌مان تنگ آمده، هر بار گروهی از همرزمانت به قاعده همان مامور به تکلیف بودن همیشگی، سر بزنگاه از تپه ماهورهای فکه یا چزابه یا دشت شلمچه یا سکوت هور پیدای‌شان شده و بازگشته‌اند... اصلا انگاری شماها شده‌اید بخشی از سرمایه این مملکت!
برادر دریادل غواص! در توصیف تو و رفقایت فرموده باشند: «...و مرد این میدان کسی است که با اختیار، از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده‌اش را در آستان ارادت قربان کند... اما چه دشوار می‌نماید طی این عرصات! آنان که به مقصد رسیده‌اند می‌گویند میان ما و شما تنها همین خون فاصله است؛ تا
سدره‌00 المنتهی را با پای عقل آمده‌ای، اما از این پس جاذبه جنون تو را خواهد برد...» و کسی چه می‌داند شاید این بازگشت دوباره تکلیف‌گونه‌تان که پیش و حتی بیش از غواص بودن، شهید‌ید، قرار است گواه و شهادتی باشد بر زنده و حی بودن این معانی که هر وقت غبار زمان قصد خشکاندن آن را داشته، گروهی‌تان از راه رسیده‌ و آرامش روزمره دروغین اما غرق در رنگ و لعاب موجود را به چالش کشیده‌اید! ‌به یقین در بازگشت دوباره شما نویدی هست برای اهل معنا! برادر خط‌شکن و دریادل غواص! دریاب ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را...


Page Generated in 0/0069 sec