امیر استکی: اصلی در علوم آکادمیک مربوط به مدیریت وجود دارد که میگوید سازمانها و تشکلها پس از مدتی از تاسیس، اصل و اهداف مبنایی خود را رها میکنند و مساله اصلی آنها حفظ و گسترش بروکراسی سازمان میشود. اما اگر کمی موسعتر بنگریم میشود این اصل را به حکومتها به عنوان نوعی سازمانهای پیچیده نیز تسری داد. این مساله در حکومتهای داعیهدار نقشی فراتر از فقط اداره صرف جامعه مییابد و میشود پس از گذشت سالها از استقرار آن حکومت، به بررسی آن از منظر چنین نگاهی پرداخت. حکومتهایی که به دست نخبگان بروکراتیک اداره میشوند و از اهداف و آرمانهای اولیه خود فقط قاب عکسی و مانیفست دکوری باقی میگذارند، در این حالت نه در مقام حرف بلکه در مقام اهداف به فراموشی سپرده میشوند. در این میان میشود امروز بسیاری از نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی را چنین دید و آنها را میراثخوارانی بیوفا دانست. در عمل سیاسی و در نظرگاه این نخبگان بسیاری از اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی به حاشیهای تزیینی بدل شده، حاشیهای که البته در میان مردم هنوز اساسی و محل توجه است. همین میشود که توجه زیاد مردم به بدرقه شهدای غواص، گمنام و مظلوم اخیر بسیار بیش از آنی میشود که پرداختهای رسانههای در اختیار این نخبگان از آن حکایت میکند. واژه «مردم» شاید پرکاربردترین، مبهمترین و قابل تفسیرترین واژه کاربردی در زبان اصحاب سیاست باشد. سیاسیون از هر جناح همواره از پیگیری خواست مردم، بیان خواست مردم و... میگویند و به عبارت دیگر مدعی مردمند و در اصل این مفهوم مردم چیزی بیش از آنچه پسند و خواست و آرزوی آنان است، نیست. مردم در این نگاه آنچه را میگویند که سیاستمدار و صاحب رسانه میخواهد یا میپندارد و از این رهگذر کار خود را به پیش میبرد. اتفاقی که بسیار در میانه جدلهای سیاسی فراوان امروزمان به آن برمیخوریم و هر دو طرف مسلح به سلاح مردم و خواست مردمند. اما اینکه در اصل مردم چه میگویند، چه میخواهند و چگونه فکر میکنند را باید از که پرسید؟ پرسشی که بسیار سخت بتوان پاسخش را داد. روزگاری استخوانهای همین مردم باید در زیر چرخ توسعه خرد شود و به نوعی یک نسل فداکاری کند و امروز که شاید به نوعی روزگار فداکاری است همان سیاستمدار نگران خرد شدن استخوانهای مردم است! مردم ولی هنوز صامتند و کم میگویند و همان کم را نیز بسیاری نمیشنوند. همیشه رای میدهند و تمنایی میکنند و از بد حادثه با ادعای نخبگان نمیسازند و محکوم میشوند به دروغ و اینکه نه این حرف آنها نیست و در دهانشان گذاشتهاند! و در مواردی مثل همین بدرقه شهدای گمنام و مظلوم غواص و خطشکن به اندازه همان حاشیه در ذهن نخبگان فقط دیده میشوند. بدرقهای که برگزارکنندگان را نیز - که حتما بر مبنای همان دکور و حاشیه برنامه ریختهاند - غافلگیر میکند و در روزگاری که نخبگان فسیل شده از زبان مردم مدعی نیاز به هوای تازهای برای تنفسند و اینکه مردم تغییر کردهاند و دیگر خریدار آن اصول و ارزشها نیستند، با همان حرارتی که فرزندانشان را آن روزها از خانه بدرقه کردند اینبار در بازگشت به خانه استقبالشان میکنند و نشان میدهند هنوز آن آرمان استقلال و عزت نفس از نان شب و عشق فرزند و آب خوردن حتی برایشان بااهمیتتر است و این را به زبان نیز میآورند هر چند باز اصحاب برخی رسانهها آن را سازماندهی سیاسی میپندارند. این موارد شگرف از همزبانی مردم و تجمعهای خودجوش همه تاکید آنها بر ایستادن بر همان اصول و ارزشهایی است که برای آنها هنوز عینی و مهم و خواستنی و برای نخبگان مورد اشاره تزیینی و حاشیهای است. این مردم نه بر اثر مطالعه فلسفی و نه به علت استماع سخنان روشنفکران، فرزندان خود و جان و مال خود را فدا کردند بلکه بر مبنای فطرت و خواست تاریخی خود عمل کردند و خواهند کرد و اینها برایشان تاریخ مصرف ندارد.
درباره روز تشییع شهدای غواص خیلی میشود حرف زد. از همه نقطه قوت مراسم یعنی «مردم» میشود بیشتر حرف زد. درباره ضعفهای اجرایی و قصور رسانههای رسمی میشود حرف زد. درباره «مرجعیت مردم» و دقیقا خود «مردم» که فارغ از گروههای سیاسی نظرات روشن و مشخص و اتفاقا سیاسی خود را روی پوسترها و دستنوشتهها و بیمحافظهکاری و لکنت زبان و بیتوجه به نزدیکی انتخابات بیان میکردند، هم میشود حرف زد. از خیلی چیزها میشود حرف زد.