printlogo


کد خبر: 140295تاریخ: 1394/3/28 00:00
نگاهی به مراحل تکوین غربزدگی در ایران معاصر
پدرانِ این پسران

مهدی  صلاح: تجددطلبی و ترقی به مفهوم تاریخی، پدیده عظیم و سازنده تمدن جدید غربی است. تجددطلبی از دیدگاه دانش سیاسی و جامعه‌شناسی، به مفهوم تغییر و تحول و تکامل هیات جامعه است ـ تحول در معنای غربی که عام و همه‌جانبه است و شامل سیاست و اخلاق و اقتصاد و عقاید و کردار اجتماعی و ارزش‌های آدمی است ـ که از طبیعت مادی ناشی می‎شود. فکر ترقی و تجددخواهی در غرب، حاصل عصر روشنایی است که بر اثر آن، رابطه فرد و دولت بر پایه حق و تکلیف تغییر می‎یابد، مفهوم رعیت به ملت مبدل میشود، دیانت در سیاست دخالت ندارد، دانش طبیعی در پیشرفت صنعت به کار بسته می‎شود، آموزش عمومی گسترش می‎یابد و... و در تحلیل نهایی زندگی عینی انسانی موضوع پژوهش و اندیشه است. اما در مشرق‌زمین، فکر ترقی و تجددطلبی به عنوان ایدئولوژی اجتماعی نو، در نیمه سده نوزدهم در چند کشور از جمله ایران نمایان شد. این سیر و اندیشه جدید اجتماعی مراحلی را طی کرد و به دنبال هر مرحله، تأثیرات عمده‎ای بر ساختار اجتماعی و فرهنگی مشرق‌زمین برجای نهاد.
با بررسی افکار و آرای نوگرایان ایرانی می‎توان گفت تجددطلبی در ایران 3 مرحله را طی کرده است. این مراحل نخست با غربگرایی آغاز می‎شود، سپس به غربزدگی و بعد به باستانگرایی توأم با غربزدگی معطوف می‎شود. در این باستانگرایی توجه صرف به فرهنگ ایران باستان و بیان مجد و عظمت تمدن ایران قبل از اسلام مدنظر بود. مرحله سوم، از آن جهت دارای اهمیت است که نشان می‎دهد «پیوند ناسیونالیسم با اندیشه ترقی از 2 جهت است؛ یکی از جهت فرضیه حاکمیت ملی به معنای دقیق آن و دیگر از جهت گرایش به مدنیت غربی».
غربگرایی و گرایش به غرب در ابتدا به تقلید از صنعت و تکنولوژی، خصوصاً در زمینه صنایع نظامی آغاز شد و شروع این جریان در دوران معاصر به دوره فتحعلی‌شاه قاجار بازمی‎گردد. به دنبال شکست‌های پی‌درپی ایرانیان از روسیه، دربار ایران درصدد برآمد برخی شیوه‎های غربیان را در محدوده امور نظامی و سیستم اداری و آموزشی تجربه کند. به همین منظور اولین گروه از مستشاران نظامی که فرانسویان بودند به دعوت دولت ایران وارد کشور شدند.
ایرانیان به سرپرستی ژنرال گاردان به نقشه‎برداری راه‌ها و معابر و بنادر و تنظیم نقشه‎های نظامی و تعلیم سپاهیان و ساختن توپ پرداختند. پس از آن چند هیات نظامی از طرف دولت انگلیس به ایران اعزام و به تعلیم سپاهیان ایران مشغول شدند. در همین زمان (1233 ق) برخی صنایع اروپایی مانند چاپخانه نیز از غرب اقتباس شد. در سیستم حکومتی و در میان حکومت‎گران، عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، در این رابطه نقش اساسی داشت. وی 2 محصل ایرانی را به انگلستان اعزام داشت که برای خودشان و کشورشان مفید باشند؛ یکی از این دو پس از یکسال و نیم درگذشت و دیگری میرزاحاجی‌بابا، به تحصیل طب پرداخت و پس از 6 سال به ایران بازگشت. به دنبال آن، در سال 1230 ق یک هیات 5 نفری از جوانان ایرانی برای تحصیل در رشته‎های مختلف از قبیل مهندسی، طب، توپخانه، زبان و علوم طبیعی به انگلستان اعزام و نزدیک به چهار سال در لندن به تحصیل پرداختند و پس از بازگشت به ایران هر یک به کاری در خور تحصیلات خود گمارده شدند. از میان آنها 2 نفر به مقامات بلندپایه دولتی رسیدند. یکی «میرزاجعفر مهندس» که بعدها به سفارت ایران در عثمانی رفت و مشیرالدوله لقب یافت. سپس رئیس شورای دولت شد. هم اوست که میرزا ملکم‎خان رساله خود را به‌نام کتابچه غیبی یا «دفتر تنظیمات» در اصلاح حکومت ایران به وی عرضه داشت. دیگری میرزامحمدصالح شیرازی بود که در انگلستان به مجمع فراماسونرها راه یافت که از آن به مجمع فراموشخانه یاد می‎کند و در این باره می‎نویسد:
«مدت‌ها بود که خواهش دخول مجمع فراموشان را داشته فرصتی دست [نداد] تا اینکه مستر پارسی استاد اول فراموشان را دیده که داخل به محفل آنها شده باشم و قرارداد روزی را نمودند که در آنجا روم».
و باز می‎گوید:
«روز پنجشنبه به همراه مستر پارسی و کلنل دارسی داخل فراموشخانه گردیده، شام خورده در ساعت 11 مراجعت کردم. زیاده از این در این باب نگارش آن جایز نیست».
آمد و رفت‌های میرزاصالح به مجمع فراموشان انگلیس تا به ‌آن حد بود که این مجمع درصدد برآمد او را به مرتبه استادی برساند و تمام و کمال به ایران روانه سازد. به طوری که مستر هردیس یکی از بزرگان فراموشخانه انگلیس به وی یادآور می‎شود: «یک هفته دیگر عازم ایران هستید و فردا فراموشخانه باز است. اگر فرداشب خود را آنجا رسانیدی مرتبه استادی را به تو می‎دهم اگرنه ناقص به ایرانی می‎روی». میرزاصالح پس از بازگشت به ایران مترجم رسمی دولت شده و به مأموریت‌های سیاسی متعددی اعزام شد. بنابراین دور از انتظار نیست که این محصلان پس از بازگشت، ضمن کسب تخصص مورد نظر، تحت تأثیر فرهنگ و آداب و رسوم غربی قرار گرفته، در ترویج آن بکوشند. همان طور که یکی از این افراد (میرزاصالح) به مجمع فراموشان پیوسته بود.
میرزاصالح در خاطرات خود به این خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب اشاره کرده و می‎نویسد:
«... مدتی بعد از ورود به انگلستان ریش را تراشیده و لباس انگریزی در بر کرده و ملاحظه عادت و قاعده نکرده... همچنین به لباس ایران بودن را نیز از عقل دور دانستم و صلاح وقت این است که ملبس به لباس انگریز شوم...».
جدای از سفرنامه‎های اروپاییان و نمایندگان آنها، همین خاطرات و نوشته‎هایی از این دست بود که باعث ایجاد انگیزه غربگرایی و غربزدگی در میان برخی ایرانیان شد.  در کنار ورود الگوهای نظام آموزشی غرب، سیستم اداری و حکومتی نیز طبق همان الگوهای غربی در نظام سیاسی و حکومتی ایران وارد شد. در سال 1275 ق هنگام صدارت میرزاحسین‎خان سپهسالار ـ که یکی از متجددین عصر ناصری است ـ به تبعیت از سیستم حکومتی غرب، وزارتخانه‎های ششگانه که عبارت بودند از: «داخله، خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه، وظایف و اوقاف» به وجود آمدند. هدف از ایجاد چنین وزارتخانه‎هایی این بود که «جمیع مشاغل مهام عظیمه دولتی منحصر به یک نفر نباشد و دولت و مملکت خود را تربیت فرمایند و آیین سلطنت را ترقی دهند... و اگر مهمی از برای دولت پیش آید، کل وزرا و امنا باید شورا کرده، گفت‌وگو در مصالح امر نمایند».
میرزاحسین‎خان، بعد از یک دوره رکود هفت ساله صدارت میرزاآقاخان نوری که معرف تفکر ارتجاعیون بود ـ از محرم 1268 تا محرم 1275 ـ دوران ترقی‎خواهی 3 ساله و ناتمام خود را از 1275 تا 1278 آغاز کرد و بعد از یک بحران 10 ساله سیاسی ـ اقتصادی از سال 1287 ق، به عنوان نماینده تجدد و ترقی، طرح ناظم جدید را ریخت. به قول ‌آدمیت: «روح و فلسفه دولت سپهسالار تغییر بود در جهت ترقی...». جوهر نقشه ترقی او این بود: اصلاح طرح حکومت و تأسیس دولت منتظم بر پایه «قوانین موضوعه جدید»، «الغای ادارات قدیمه و تشکیل وضع جدید»، «ترقی و تربیت ملت از طریق ایجاد مدارس جدید» و «مدارس مجانی» و «مکتب صنایع» و «نشر علوم و صنایع خارجه که اسباب عمده ترقی و تربیت یک دولت و ملت است»، «افزودن بصیرت مردم» و «استحضار افکار عمومی» به وسیله روزنامه و اختیار همه کس که درد «آیین وطن‌پرستی» و «دفاع حقوق ملت» دارند و استقرار مناظم جدید عالی «که ملت ایران و سلطنت قدیم با آن عظمت باستانی خود را احیا کند». مجموعه این اصول اید‎ئولوژی سبک جدیدی را به‌وجود آورد که در سیستم اداری و سیاسی کشور تغییرات عمده‎ای را ایجاد کرد و نماینده کامل این سبک جدید به تعبیر ناصرالدین شاه قاجار «شخص اول دولت یعنی میرزاحسین‎خان بود». شاه در سلام عام (25 شوال 1288 هـ. ق) گفت: « از این پس امنای دولت باید سبک جدید را که به وجود شخص اول شروع یافته پیش گیرند» و ملت و دولت «سلیقه جدید ما را در حکومت» بدانند. و در دستخط خود به صدراعظم نیز نوشت: «از خداوند عالم مسألت می‎نمایم که عمری بدهد و ما و شما را موفق کند که آنچه از خدمات و اصلاحات و خیالات عمده که برای ترقی ملت و دولت در نظر است، کاملاً به انجام و اتمام برسد». میرزاحسین‎خان اعتقاد داشت در ادامه اجرای سیاست تجددطلبی، باید روحانیت را از صحنه‎های سیاسی کشور دور گرداند: «اعتقاد من درباره حضرات ملاها بر این است که... به قدر ذره‎ای در امورات حکومتی آنها را مداخله نداد و مشارالیهم را ابداً واسطه فیمابین دولت و ملت مقرر نکرد...». اصلاحات اداری و تشکیلات جدید و سیاست وی در این راستا، منجر به ایجاد هسته اولیه بروکراسی در ایران شد که «بسیاری از دیوانسالاران نخستین، از فارغ‎التحصیلان دارالفنون بودند».
بدین ترتیب، جریان غربگرایی در ایران معاصر، همانند سیر غربگرایی در ترکیه نخست با اقتباس از تکنولوژی جنگی آغاز و آنگاه به تأسی از نظام آموزشی، اداری، سیاسی انجامید. انگیزه رویکرد ایران به غرب ناشی از عقب‎ماندگی‌های نظامی، صنعتی، اقتصادی، آموزشی و تقویت این زمینه‎ها حتی برای مقابله یا رقابت یا خودکفایی برابر دنیای سرمایه‎داری غرب و نه وابستگی صرف در زمینه‎های مزبور به آنان بوده است. اما دست‎پروردگان جدید همین نظام آموزشی که بعدها در مصدر امور قرار گرفتند، غربگرایی را تبدیل به غربزدگی کردند.
آغاز مرحله غربزدگی در ایران را می‎توان زمان شکل‎گیری نهضت مشروطیت دانست. ایدئولوگ‌ها و نظریه‎پردازان عمده مشروطیت اکثراً غربزده و از طبقه اعیان بودند. یکی از این افراد میرزاملکم‌خان(ناظم‌الدوله) است که در اروپا تحصیل کرده و با سیستم حکومت غرب آشنایی کامل داشت و پس از مراجعت به ایران، فراموشخانه را تأسیس کرد. وی به قول خود در تلاش بود تا «عقل و سیاست مغرب‌زمین را با خرد و دیانت مشرق‌زمین، به هم آمیزد.»‌ و به فراست دریافت که در بادی امر «تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی‌فایده‎ای است». از این‌رو، فکر ترقی را در لفافه دین عرضه داشت تا هموطنانش «آن معانی را نیک دریابند». با شگردی که ملکم در پیش گرفت، توانست حرف آخر خود را در جهت تبعیت صرف از غرب و الگوهای غربی علناً بیان دارد تا جایی که می‎نویسد:
‌در اخذ اصول تمدن و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم در صدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش‎دوزی محتاج سرمشق بوده و هستیم.
ملکم نه تنها به تقلید از علم و صنعت غرب (رویه کارشناسی آن) تاکید داشت بلکه تبعیت از فرهنگ و ارزش‌های فرهنگی غرب را که وی آن را کارخانجات انسانی می‎نامید لازم و واجب می‎دانست: ما خیال می‎کنیم که درجه ترقی آنها همان‌قدر است که در صنایع ایشان می‎بینیم حال آنکه اصل ترقی ایشان در آیین تمدن بروز کرده است. ملل یورپ هر قدر که در کارخانجات فلزات ترقی کرده‎اند صد مراتب بیشتر در «کارخانجات انسانی» پیش رفته‎اند. بدینسان ملکم‌خان راه نجات را تنها در پیروی بی‌قید و شرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگی آن می‎داند. مرحله سوم از تجددطلبی غربزدگی در چهره باستانگرایی است که از پیشروان این مرحله میرزافتحعلی آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی هستند. آخوندزاده یکی از منادیان تفکر غربی است. وی مدعی تجدیدنظرطلبی در اسلام شد و پروتستانتیزم اسلامی را مطرح کرد. مجذوبیت او در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب‌زمین را می‎توان از این گفتار وی دریافت:
«مردم آسیا حریت کامله را یکبارگی گم کرده‎اند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشریت کلاً محرومند... بر شما لازم است که بزرگ خود (یعنی غرب) را بشناسید همیشه به امر و نهی او مطیع باشید و رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید».آخوندزاده در عین حال که خود را ملی‎گرا قلمداد می‎کرد، از طرفداران تغییر خط فارسی به لاتین نیز بوده است. متقدمان و متأخران و همفکران آخوندزاده همچون ملکم‎خان و تقی‎زاده برای سست کردن مبانی اسلامی جامعه و ترویج غربزدگی افراطی تلاش‌های زیادی کردند به طوری که گویا تمام هم و غم‌شان بریدن از فرهنگ اسلامی و خودی و روی آوردن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی بوده است. این قبیل متفکران، حتی چندین سال پیش از آنکه رضاشاه به فکر زدودن اساس اعتقادی ایرانیان ـ که بر اسلام استوار است‌ ـ  بیفتد، در این فکر بوده‎اند.
یکی از شاخص‌های اعتقادی و سنتی که در تفکر آخوندزاده مورد هجوم قرار گرفت و برای رفع آن بعد از مشروطیت و تغییر سلطنت در ایران، کوشش شد، حجاب زنان بود. در جایی که از پروتستانتیزم در مذهب یاد می‎کند، می‎نویسد: «کسانی که بعد از این از [میان] اخلاف ما در دین اسلام بانی پروتستانتیزم خواهند شد... آیه حجاب را منسوخ خواهند کرد...». و برای ایجاد الگو برای زنان ایرانی به دنیای غرب توجه دارد. «چرا که امروز در بعضی دول غرب زنان را به امور اداره مملکت نیز داخل می‎کنند. علاوه بر آنکه درجه تاجداری را نیز در بعضی ادیان برای‌شان مسلم می‎دارند چنانکه این رسم قبل از غلبه عرب‌ها در ایران جایز بود». و در جای دیگر از عدم مساوات اجتماعی در حق زنان ایرانی سخن می‎راند که آگاه باشند که خردمندان جهان زنان را در جمیع حقوق بشریت و آزادیت با مردان شریک شمرده‎اند...». از دیگر باستان‎گرایان متعصب و غربزدگان، همان طور که قبلاً بدان اشاره شد، میرزاآقاخان کرمانی است. البته وی خواهان توجه بیشتر به فرهنگ ایران باستان و تجدید دوباره تمدن ایران قبل از اسلام بود تا به غربزدگی صرف. میرزاآقاخان، عامل بدبختی و عقب‎ماندگی ایرانیان و دوری آنان از تمدن و فرهنگ امروزی [غربی] را حمله اعراب و ورود دین اسلام به ایران می‎دانست تا جایی که در دفاع از سلسله‎های ایرانی قبل از اسلام (هخامنشیان و ساسانیان) می‎نویسد: «عظمت تاریخ ایران با هخامنشیان آغاز گردید و کورش مؤسس شوکت حقیقی ایران» است. روح حکومتش «آیین داد و انسانیت بود...» و درباره سلسله ساسانی می‎گوید: «با تأسیس دولت ساسانی تاریخ ایران روشنی مخصوص یافت و قدرت ملت و حکومت و کیش همه خادم، ره‎سپر مقصد واحد طبیعی ترقی گردیدند...» و برای مقایسه کردن و برتری دادن دین زند نسبت به اسلام چنین اظهار می‎دارد: «در عالم دیانت قانون زند استوارترین آیین‌های ازمنه سابقه بود و مدارش بر پروگرام و نظام ترقی قرار داشت.» و لابد آن نظام مترقی که هم‌اکنون از رونق افتاده و هر اخلاق زشتی که هم‌اینک از ایرانی‎ها سر می‎زند عاملش عرب‌ها بوده‎اند: «... هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که دست می‎زنیم ریشه او کاشته عرب و تخم او بذر مزروع آن تازیان است». «یکی از آنها حجاب بی‎مروت زنان است. در ایران باستان زنان با مردان شریک زندگانی بودند، با هم مراوده داشتند. حال هزار سال است زنان ایران مانند زنده به گوران تازیان در زیر پرده حجاب و کفن جلباب مستور و در خانه‎ها چون کور، محجوب و مهجور گشته‎اند. روبندهای زنان نه روزنه تنفس دارد و نه منظره تجسس...» و تأثیر سوء دیگر پرده‎داری از نظر وی در امر ازدواج است؛ عدم آشنایی زن با اخلاق شوهری که می‎خواهد با او زندگی کند و عدم آزادی در انتخاب همسر خود منشأ مفاسد عمده اجتماعی می‎شود و «... تمام این خرابی‌ها ناشی از ازدواج به زن ندیده و نشناخته است و کل راجع به رو بستن و به خانه نشستن آنهاست». مساله دیگری که وی نیز در آن با آخوندزاده هم‌عقیده است، مساله تغییر خط به منظور تغییر فرهنگ و مذهب ایرانیان است: «... اما موضوع بسیار مهم را نگفتیم و آن مساله خط و الفبای تعلیمات است... با قبول الفبای عربی، حروف مقطع فارسی مبدل به حروف چسبیده عربی شد. اِعراب را برداشتند و به زیر و زبر حروف گذاشتند و خط فارسی را چنان مشکل ساختند که امروز به نقاشی و رمز مبدل گردیده است». البته در این نکته اخیر راجع به خط حتی به قول میرزاآقاخان، مقصر خطاطان ایرانی هستند که «... سعی دارند خطوط را خوشگل بنویسند، می‌خواهد خوانده بشود، می‌خواهد خوانده نشود...». میرزاآقاخان در جای دیگری، عامل عقب‌ماندگی ایرانیان را از کاروان تمدن و ترقی، الفبای عربی می‎داند و می‎نویسد: «هنوز مردم نمی‎دانند الفبای دشوار عربی چه اندازه آنان را از راه مدنیت و ترقی بدور انداخته است»!
امثال میرزاآقاخان فراموش کرده بودند عقب‌ماندگی ایرانیان با تغییر خط جبران نمی‎شود بلکه تنها اثر تغییر خط از دست دادن میراث مذهبی و فرهنگی جامعه بود و ایجاد جامعه‎ای بی‎هویت فرهنگی که در نهایت ناگزیر است هویت خود را در دنیای مادی غرب جست‌وجو کند. البته ایدئولوگ‌های نامبرده و دیگرانی از این قبیل، به لحاظ افراط در غربزدگی و تجددطلبی، درجات مختلف داشته‎اند. ملکم اروپایی‎ شدن محض را می‎طلبید، آخوندزاده غربزدگی‎اش بر ملی‎گرایی می‎چربید و میرزاآقاخان حالتی بینابین داشت. همین جریان غربزدگی و افکار منبعث از غرب بود که پوشش و حجاب مرسوم آن زمان را زیر سوال برد و در طرز لباس و آرایش زنان ایرانی حتی قبل از نهضت مشروطیت اثر بخشید.
منبع:کشف حجاب؛ زمینه‎ها، واکنش‌ها و پیامدها، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی


Page Generated in 0/0141 sec