فرانک دارابونت، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده آثاری اندیشهمدار از خانوادهای مهاجر و مجاریتبار در فرانسه به دنیا آمد و در کودکی به همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرد. خواندن کتابهای داستان و همراهی با برادر برای رفتن به سینما از همان کودکی فرانک را جذب واژه و تصویر کرد تا مسیری متمایز از همسالان را برای خود برگزیند. دارابونت کار خود را در سینما از پایینترین مراحل فیلمسازی آغاز کرد. او نخست بهعنوان دستیار تولید مشغول به کار شد سپس به ساخت و طراحی دکور پرداخت تا مسیری دلنشین را از راه تجربهاندوزی طی کند. با وجود فعالیتهای پراکنده تصویری و ساخت فیلمهایی کوتاه و تلویزیونی، واژهها او را رها نمیکردند و عشق به نگارش، شعلهای روشن در آستان نگاهش بود. دارابونت در نخستین تجربه نویسندگیاش، فیلمنامه کوتاهی براساس یکی از داستانهای استیون کینگ با نام «زن در اتاق» نوشت و آن را ساخت. داستانی از زنی تنها در اتاقی که بوی مرگ میداد، چرا که زن به بیماری لاعلاجی مبتلا بود. مهمترین نتیجه حاصل از این فیلم، آشنایی و دوستی دارابونت با کینگ بود؛ داستاننویس چیرهدستی که بیشتر در ژانر وحشت شناخته میشد اما داستانهای غیرترسناکش که توسط دارابونت به تصویر درآمد، نشان داد که میتوان شعبده نگارش را در همه آثارش یافت. دارابونت که به داستانهای استیون کینگ علاقهای وافر داشت، برای اولین فیلم بلندش هم داستانی کوتاه از او را برگزید که ثمرهاش یکی از بهترین آثار سینمایی در زمینه امیدبخشی به انسانی رو به تباهی بود. «رستگاری در شاوشنگ» همان انگیزهای بود که دارابونت سالها برایش منتظر بود، هرچند این فیلم در گیشه شکست خورد اما بعدها تاثیرش را در حافظه سینمادوستان و در شبکههای خانگی یافت. فیلم «رستگاری در شاوشنگ» ماجرای به زندان افتادن بانکداری بیگناه با نام اندی دوفرین بوده که به زندان دهشتناک شاوشنگ فرستاده میشود. رئیس زندان و زندانبانان همگی فاسد هستند و دوفرین بهخوبی با اطلاعاتی که درباره سیستم مالیاتی و بانکداری کشور دارد، آنها را تطمیع میکند، به این ترتیب موفق میشود شرایط زندان را به نفع خود و سایر زندانیان تغییر دهد. در این بین، اندی در کمال ناباوری از طریق تونلی که طی 20 سال زندگی در سلولش کنده، از زندان فرار میکند. فیلم «رستگاری در شاوشنگ» در مراسم جایزه اسکار سال 1994 نامزد 7 اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین ویرایش فیلم، بهترین موسیقی فیلم، و بهترین صدابرداری شد که هیچکدام را نتوانست تصاحب کند اما این اثر به یکی از شاخصترین فیلمهای تاریخ سینما مبدل شد، تا آنجا که بالاتر از بسیاری از آثار شاخص سینمای جهان، در لیست 250 فیلم برتر تاریخ سینما در سایت IMDb رسیده و در لیستهای متعددی که منتقدان برای فیلمهای قرن چینش کردند نیز رتبههای بالا را به دست آورد. در سال 1999دارابونت دومین فیلم بلند خود را که «دالان سبز» نام دارد به تماشای مشتاقان کشاند، عنوانی که منعکسکننده دالانی است که اعدامیها را متصل به اتاق مرگ میدارد. باز هم داستانی از استیون کینگ و نشانههایی دوباره از زندان، رهایی، امید و ایمان که در شمایل مرد تنومند و سیاهپوستی با نام «جان کافی» رویت میشود که به اشتباه متهم به قتل 2 دختربچه شده است. «مجستیک» پروژه بعدی دارابونت بود که در سال 2001 ساخته شد. داستانی دلهرهآور از فیلمنامهنویسی که در دوران مککارتیسم، نامش در لیست سیاه قرار میگیرد سپس طی یک تصادف حافظهاش را از دست داده و سر از یک شهر کوچک درمیآورد و در آنجا با شخص دیگری اشتباه گرفته میشود. فیلمی متفاوت از آثار پیشین دارابونت که توفیق آنها را نداشته اما همچنان قصهگویی را سرمشق روایتش ساخته و باز هم موقعیت انسان در تنگنا قرارگرفتهای را نمایان میکند که راههایی جستوجوگرایانه را برای نجات و رستگاری دنبال میکند. دارابونت در سال 2007 و پس از وقفهای 6 ساله فیلم «مه» را با داستان ترسناکی از کینگ ساخت تا ضمن خلق روایتی معلق از هجوم موجوداتی غیرزمینی به سوی مردمان شهری کوچک، انگارههای مذهبی خود را در این بازه تشویش و اضطراب عیان کند. انتقال کاراکترهای فیلم به مکانی محدود در فروشگاه و بیان دیالوگهایی در جهت تقابل حیات و مرگ، جهانی برزخگونه را در این اثر تداعی کرده و پرداخت تبلوری هستیشناختی را در پیش مییابد. در این سالها تولید سریال تا ساخت پروژههایی دیگر را میتوان برای دارابونت رصد کرد اما تصویری که او از «رهایی در شاوشنگ» برای مخاطب ساخته، هنوز در آثارش دستنیافتنی است. این فیلم اگرچه اولین تجربه دارابونت در مقام کارگردانی بوده است اما جایگاه خلاقانه او را در زمره فیلمسازان قابل ارزش سینما تثبیت کرد.